وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

حاج سلیم محله - رضا بژکول این وبلا گ جهت بیان و پی گیری مشکلات روستای حاج سلیم محله تشکیل شده است.

وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

حاج سلیم محله - رضا بژکول این وبلا گ جهت بیان و پی گیری مشکلات روستای حاج سلیم محله تشکیل شده است.

تلقی ما از جهان چیست؟ (استاد دکتر سریع القلم)

تلقی ما از جهان چیست؟  (استاد دکتر سریع القلم)

ما باید در دل جهان برویم و اثرگذار باشیم
دکتر محمود سریع القلم در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد:تلقی ما از جهان، یک تلقی غیر واقعی است

نویسنده: علی ورامینی

عمده بحث های نخبگان فکری ما در باب توسعه حول مبانی فلسفی این مفهوم است. اینکه توسعه یافتگی یعنی چه؟ این تقسیم بندی از کجا ناشی می شود؟ نظام جهانی چگونه به کشورهای شمال- جنوب یا مرکز- پیرامون تقسیم می شود؟ اما محمود سریع القلم، استاد دانشگاه بهشتی چنین نیست. وی که عمده مطالعاتش پیرامون توسعه یافتگی است و تا به حال کتاب ها و مقالات متعددی در این باب منتشر کرده است (که معروف ترین آن عقلانیت و آینده توسعه یافتگی در ایران است) معتقد است که دیگر زمان آن نیست در باب مبانی فلسفی توسعه یافتگی بحث شود. وی همیشه بیان داشته است که اصول توسعه یافتگی در جامعه بشری یکسان است و این الگوها هستند که بر اساس جغرافیا ها تغییر می کنند. سریع القلم که فوق دکترای خود را از دانشگاه اوهایو آمریگا گرفته و از بین المللی ترین اساتید علوم انسانی جامعه دانشگاهی ما محسوب می شود در اکثر همایش ها و کنفرانس های معتبر و رده بالای جهانی حضور دارد. وی همیشه سعی دارد تا دستاوردش از این سفرهای علمی را در اختیار دانشجویان و علاقه مندان قرار دهد. در همین راستا دکتر سریع القلم دوشنبه یی که گذشت در نشستی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت هفته پژوهش برگزار شد، شرکت کرد و سخنرانی ای تحت عنوان «نظریه یی برای توسعه ایران» ایراد کرد. وی در ابتدای سخنانش اشاره می کرد که بحث هایی که در اینجا مطرح می شود هم حاصل مطالعاتش است و هم همایش هایی که به ویژه در یک سال اخیر شرکت کرده است. در ادامه متن تقریر شده اهم سخنان ایشان را مشاهده می کنید.
    
    توسعه یافتگی قابلیت گوگل شدن دارد
    در رابطه با بحث توسعه یافتگی در ابتدا بنیان ها را ذکر می کنم و بعد از آن به فرآیندها و نتایح حاصل از این بنیان ها برای آینده کشور اشاره می کنم. نخستین مساله این است که توسعه یافتگی یک امر جهانشمول و دستاورد بشری است. توسعه یافتگی تحت تاثیر کشورها، جغرافیای خاص و فرهنگ خاصی نیست و تحت تاثیر اصول خاصی هست. توسعه یافتگی یک پدیده یی است که جنبه فرمولی و ریاضی پیدا کرده و مانند علوم پزشکی و مهندسی به یک چارچوب مشخصی رسیده است. من تعجب می کنم در کشور ما هنوز همایش در رابطه با توسعه یافتگی برگزار می کنند. مورد بعدی این است که توسعه یافتگی قابلیت گوگل شدن دارد. یعنی لزومی ندارد که این همه ما در کشور همایش و کنفرانس توسعه یافتگی برگزار کنیم و مباحث تکراری مطرح شود و حرف های تکرای صرف و دور از واقعیت های جامعه خود ما و نظام بین الملل مطرح شود و دوباره به این مباحث برگردیم که در دهه ٤٠ در ایران مطرح بوده است. ما راحت می توانیم به نتایجی که جهان در این رابطه دست یافته برسیم. مورد آخر در مقدمه این است که اگر بحث توسعه یافتگی قرار است در این کشور به نتیجه برسد صرفا در حوزه نخبگان است. ما دو راه برای توسعه داریم: یا باید جامعه تصمیم بگیرد یا نخبگان. جامعه یی می تواند در رابطه با توسعه تصمیم بگیرد که تشکل، حزب، آگاهی داشته باشد و همچنین نسبت به مسائل خودش و جهان به یک اطمینان نسبی رسیده باشد. در میان کشورهای در حال توسعه این وضعیت یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. در تمام کشورهایی که در خارج از غرب به توسعه یافتگی رسیدند، مانند مالزی، سنگاپور، کره جنوبی و چین و... تصمیم گیری برای پیشرفت کشور نزد نخبگان سیاسی و نخبگان فکری بوده است. یعنی جایی که تصمیم گرفته شده کشور باید پیشرفت کند، لوازم آن توسط نخبگان فراهم شده است.
    
    اصول توسعه یافتگی مبتنی بر تجربه بشری است
    مساله بعدی در این رابطه بحث متدولوژی (روش شناسی) توسعه یافتگی است. من بحث توسعه یافتگی را به دوقسمت تقسیم می کنم: یکی اصول توسعه یافتگی است، یکی الگوی توسعه یافتگی. اصول توسعه یافتگی مبتنی بر تجربه بشری است و جنبه بین المللی دارد. یعنی نمی شود گفت چون ما ایرانی هستیم برای پیشرفت به علم و صنعت کاری نداریم و می خواهیم راه دیگری برویم. اصول توسعه یافتگی جنبه جهانی دارد. شایسته سالاری، بروکراسی کارآمد، صنعتی شدن، هماهنگی میان سه قوه، توزیع عادلانه امکانات، دانشگاه های حل المسائلی، محوریت تولید و فناوری و تصمیم گیری های اقتصادی غیر سیاسی، تجربه های بشری هستند. اگر تجربه آلمان را مطالعه کنیم دقیقا همان تجربه کره جنوبی است. یعنی همگی اصولی را مشترکا به کار گرفته اند تا بتوانند پیشرفت کنند. اما در بحث الگوهای توسعه یافتگی کشورهای مختلف می توانند راه های مختلفی را طی کنند. الگوی توسعه یافتگی یعنی اینکه کشوری، جغرافیا، فرهنگ و منابع خود را مطالعه کند و ببیند از چه طریقی می تواند تولید ثروت کند تا به یک مزیت نسبی برسد. کشور ما دوهزار کیلومتر مرز در خلیج فارس دارد. شما این را مقایسه کنید با ١٢ کیلومتر مرز عراق که همیشه در یک حقارت ژئوپولتیک قرار گرفته است. بسیاری از رفتارهای سیاسی عراق در گذشته تحت تاثیر این کم بودن دسترسی اش به خلیج فارس بوده است. کشور ما عمق ژئوپولتیک دارد. به این معنا که عرض و طولش مناسب است. این عرض و طول را مقایسه کنید با عربستان یا کشوری خاص مانند شیلی که یک باریکه یی است. کشور ما از دوطرف به دریا دسترسی دارد و یکی از آنها (خلیج فارس) بسیار مهم و بین المللی است. کشور ما منابع انسانی منحصر به فردی دارد. مطالعاتی که انجام گرفته نشان می دهد از مراکش تا پاکستان و در میان ٥٥ کشور مسلمان ایران بهترین شرایط را در منابع انسانی دارد. در میان این کشورها به ندرت کشوری یافت می شود که هم کارگردان داشته باشد و هم فیزیکدان. هم بهترین اطبا را داشته باشد و هم ماهرترین مهندسین. هم مورخ داشته باشد و هم اینکه مردمش به بهترین نحو زبان های دیگری را یاد بگیرند. بنابراین توانایی هایی که در ایران است، در میان کشورهای مسلمان منحصر به فرد است و در جهان هم رتبه ما ١٥ است. اگر بخواهیم این را تبدیل به قدرت و ثروت کنیم باید ببینیم که راه ما چیست؟ باید سراغ صنایع سبک برویم یا کشاورزی؟ ما از این طریق می توانیم ثروت اقتصادی تولید کنیم. کشوری که ثروت ندارد نمی تواند فرهنگ خود را زنده نگه دارد. ثروت هم صرفا به معنای پول نیست، به معنای امکانات است. اگر ما بخواهیم فرهنگ و تمدن خود را در دنیا مطرح کنیم نیاز به امکانات داریم. در کشور ما به نظر می رسد که پتروشیمی و فناوری اطلاعات بهترین شرایط را دارند. اتفاقا بسیاری از متخصصان ما معتقدند که مزایای نسبی در کشاورزی نداریم و منابع آبی را بهتر است که در جای دیگری مصرف کنیم. در یکی از کنفرانس هایی که در داووس حضور داشتم، خود بیل گیتس شخصا به من گفت: ای کاش روابط ما عادی بود که من یک مرکز ویژه برای جوانان ایرانی در ایران درست می کردم. وی می گفت ما از چینی ها و هندی ها بسیار استفاده می کنیم، اما نسل ایرانی ها نسلی دیگر است و توان های متفاوتی دارند. در منطقه سیلیکون ولی در شمال کالیفرنیا که مرکز آی. تی جهان است ٧٠ درصد غیرامریکایی هستند. عمده این ٧٠ درصد چینی ها، هندی ها و ایرانی ها هستند. در حدی این سه ملیت در حوزه فناوری امریکا نقش عمده ایفا می کند که در یک سند به عنوان تهدید علیه امنیت ملی امریکا معرفی شده است.
    بحث دیگر این است که اگر بخواهیم در مسیر توسعه یافتگی حرکت کنیم باید به یک سری بنیان های فکری برسیم و مورد اجماع نخبگان سیاسی، فکری و دانشگاهی ما قرار بگیرد. در یک کشور خوب است که اختلافات در حوزه سیاستگذاری باشد. اما اختلاف در مسائل کلان فکری و فلسفی برای حکمرانی بسیار مضر است. یعنی یک کشور نمی تواند ١٥٠ سال صبر کند به این نتیجه برسد که غرب به چه معنا است. آیا غرب خوب است یا بد؟ باید از آن فاصله گرفت؟ باید با آن اتحاد استراتژیک داشت؟ باید احتیاط کرد؟ باید قوانین داخل کشور را غنی کرد؟ باید قوه مقننه مسلطی در کشور داشته باشیم تا بتوانیم از زیاده خواهی های غرب جلوگیری کرد؟ بالاخره ما باید به یک اجماع برسیم. اختلافات ما در این زمینه ها همان اختلافات ١٥٠ سال گذشته است و این برای کشور مضر است. اشکال ندارد که ما در نرخ مالیات با یکدیگر اختلاف داشته باشیم، اما باید به این اجماع برسیم که در کجا هستیم و به کجا می خواهیم برویم. اگر یک دولت برود و دولت دیگری بیاید و مسائل فلسفی و جهت گیری کشور عوض شود، این برای انباشت سرمایه، توسعه ملی و ایجاد ثروت و آینده شهروندان بسیار مضر است. بنیان های فکری که ما باید به آن برسیم و مورد اجماع قرار بگیرد، به نظر من مواردی است که در ادامه بیان می کنم. نخستین نکته که به نظر من مهم است این است که بدون بین المللی شدن نمی توان رشد کرد. اگر من دانشگاهی صرفا در مدارهای داخلی خود را تعریف کنم، می گویم که من در دانشگاه شهید بهشتی با یک سری همکار و دانشجو کار می کنم و هر از چند وقتی هم به جاهای دیگر می روم. این یکی از مدارهای فکری است و مدار دیگر این است که من خود را در سطح جهانی ببینم و با استادان مختلف از کشورهای گوناگون در رابطه باشم، متوجه نقاط ضعف خودم می شوم. اگر من یک دوچرخه ساز باشم ممکن است در داخل کشور فروش خوبی داشته باشم اما وقتی با یک دوچرخه آلمانی دوچرخه من مقایسه شود، آنگاه متوجه می شوم دوچرخه من چه ایراداتی دارد. یک نماینده مجلس کی می تواند خود را محک را بزند؟ ممکن است اطراف خود را نگاه کند و بگوید که من فوق لیسانس هم دارم. اما وقتی با یک نماینده ازکشور پیشرفته خود را مقایسه کند، نقاط ضعفش مشخص می شود. بنابراین اگر با دنیا کار نکنیم و حتی جلوتر از آن با بعضی از کشورها قفل نشویم، نمی توانیم پیشرفت کنیم. البته اینها قابل بحث است. اینکه قفل شدن یعنی چی؟ تا کجا، در چه حوزه هایی، با کدام قانون؟ اینها همه مسائلی است که می توان در رابطه با آن بحث کرد. اما اصل آن بسیار مهم است. کشور لهستان امروزه کشوری محترم و قابل احترام در شرق اروپا است. چرا که لهستان تصمیم گرفت خودش را با آلمان قفل کند. مهم ترین دانشگاه های شرق اروپا در لهستان قرار دارد.
    
     ابعاد قدرت در یک کشور باید غیرمتمرکز باشد
     من به خواندن بیوگرافی (زندگینامه) بسیار علاقه دارم. در ٥٠٠ بیوگرافی که خوانده ام به این نتیجه رسیدم هر کسی در هر زمینه یی موفق بوده، در زندگی اش تمرکز داشته است. به دلایل پیچیده یی ذهن ما ایرانی ها خیلی پخش است. ذهن ما ایرانی ها همه کاری می خواهد انجام دهد. در همه موضوعات می خواهد وارد شود. این برای رشد مفید نیست. انسان برای رشد چه در حوزه فردی و چه ملی نمی تواند در ده ها اولویت خودش را تعریف کند. تفکیک قدرت اقتصادی از سیاسی اصلی است که جنبه حقوقی و قانونی بودن آن در قرن هجدهم نهادینه شد. ملتون فریدمن یک جمله بسیار مهم دارد: وی می گوید زمانی آزادی متولد می شود که قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی جدا شود. وقتی قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی با یکدیگر تلفیق شود، آزادی صرفا برای سخنرانی مفید خواهد بود و جنبه عملی به خود نمی گیرد. ابعاد قدرت در یک کشور باید متکثر و غیرمتمرکز باشد. تبادل با بازارهای کار، سرمایه و فناوری یکی دیگر از اصول است. امروز در منطقه خلیج فارس شش میلیون هندی کار می کنند و ما ایرانی ها که بهترین نیروهای انسانی را داریم، نقش مان در توسعه خلیج فارس به دلایل سیاسی و امنیتی صفر است. کشورهای عربی حوزه خلیج فارس دو تریلیون دلار در دنیا سرمایه گذاری کردند. سالانه ١٨٠ میلیارد دلار سود می گیرند و مردم خود را برای ١٥٠ سال آینده ضمانت مالی و رفاهی کردند. یکی از سوال های مهم علم سیاست و روابط بین الملل این است که حکمرانان با پشتیبانی از کدام گروه های اجتماعی حکومت می کنند؟ تجربه بشری به ما می گوید که طبقه متوسط و متخصصان باید در حکومتی که خواهان پیشرفت است مشارکت داشته باشند. مساله بعدی این است که چالش های حکمرانی در سطح بین المللی چه چیزهایی هستند؟ در همایش اخیر که از جانب کنفراس داووس در دوبی برگزار شد و پیش همایشی برای کنفراس سال آینده در داووس بود، به این نتیجه رسیدند که نخستین چالش مسائل بشری مساله مدیریت است. دومین مساله فاصله طبقاتی است. مسائلی که در ایران هم وجود دارد و وقتی در این همایش ها شرکت می کنیم به این نتیجه می رسیم که تنها راه حل این مشکلات همکاری های جهانی است. ما در محافل جهانی هم می توانیم یاد بگیریم و هم می توانیم اثرگذار باشیم. چالش بعدی این است که رشد همراه با اشتغال است و امروزه شرکت ها رشد می کنند بدون اینکه اشتغال زایی کنند. رقابت ایدئولوژیک، بحران آب و افرایش آلودگی هوا دیگر چالش های است که نظام بین الملل امروزه با آن روبه رو است. این مسائلی است که جهان با آن روبه رو است و ما در کشور خودمان هم با این مسائل مواجه هستیم. اما در رابطه با مساله مدیریت و اینکه چگونه با مدیریت این مسائل را برطرف کنیم در کنفراسی که ذکر کردم مباحثی مطرح شد که به نظر می رسد ذکر آنها در اینجا خالی از لطف نیست. نخستین مساله یی که در آنجا مطرح شد این است که مدیران باید نگاه بین المللی داشته باشند. دومین بحث اجماع سازی بود. ما بالاخره یکجا باید به جمع بندی برسیم. در دانشگاه ها داشتن مکاتب فکری گوناگون نه تنها بد نیست بلکه بسیار سودمند است. اما در حوزه حکمرانی داشتن مکاتب مختلف فکری خوب نیست. مساله بعدی مهاجرت و تعامل با جهان است. بحث بعدی که مطرح شد و در ما ایرانی ها بسیار ضعیف است، بحث هماهنگی است و مساله آخر این است که مدیریت باید به مردم روحیه بدهد و آینده را شکل دهد. ایران فوق العاده این استعداد را دارد که در مدارهای جهانی قرار بگیرد. ایران استعدادهایی دارد که اگر فرصت کار و رقابت در سطح جهانی پیدا کند نقش کلیدی می تواند پیدا کند. مساله بعدی این است که تولید در دنیا حالت دیجیتال پیدا کرده است. به عنوان مثال شرکت کوچکی به نام «اکولوس» در حالی که تنها ٧٥ کارمند دارد سالانه دو میلیارد دلار گردش مالی دارد. کار آمدی و سیستم داشتن این قدر در جهان اهمیت پیدا کرده است.
    
    با آمار و ارقام صحبت کنیم
     تلقی ما از جهان، یک تلقی غیر واقعی است. ما باید در دل جهان برویم و اثرگذار باشیم. بسیاری از رسانه های ما می گویند که جهان در حال فروپاشی است. این در حالی است که اقتصاد جهانی ٨/٣ نرخ رشد دارد. این رقم در چین ٨/٦، امریکا ١/٢، انگلستان ٢/٣ و اروپا و ژاپن که از همه پایین تر هستند یک درصد نرخ رشد اقتصادی دارند. بعضی از آمارها خیلی گویا است و به ما می گوید که چه اتفاقاتی در جهان در حال رخ دادن است. یک درصد مردم امریکا (امریکا ٢٣٠ میلیون نفر جمعیت دارد) ٤٦ درصد مالیات آن کشور را می دهند. در انگلستان یک درصد مردم ٢٨ درصد مالیات را می دهند. خیلی خوب است که در حکمرانی ما با آمار و ارقام صحبت کنیم و نه با کلمات انتزاعی.
    
    در تضاد با جهان نمی توانیم پیشرفت کنیم
    آیا توسعه در جامعه ما اولویت دارد؟ به نظر می رسد که جواب منفی باشد. آیا می پذیریم که مدیریت کشور ما بسیار بخشی است؟ آیا می پذیریم که تعریف ما از نظام بین الملل با مقتضیات توسعه یافتگی در تضاد است؟ اگر جواب مثبت است، پس وضع ما بسیار طبیعی است. چرا که نمی توانیم در تضاد با جهان پیشرفت کنیم. در انبوه تناقصات نمی شود در انتظار کار آمدی نشست. اگر می خواهیم کار آمد باشیم باید با دنیا ارتباط برقرار کنیم. اگر ما با دنیا ارتباط داشتیم، اجازه نمی دادیم هوای تهران اینقدر کثیف شود. اجازه نمی دادیم ٢٢هزار ایرانی در سال در جاده ها کشته شوند. اتاق فکر متمرکز طراحی اولویت های کشور کجاست؟ نمی توان در مدارهای حکمرانی چندین مکتب داشت، اما می توان رهیافت های مختلف سیاستگذاری داشت. تمامی جریان ها، نهادها و دستگاه های اجرایی الزاما باید به مشترکاتی در اولویت و جهت بندی دست یابند اگر هدف توسعه و کار آمدی برای کشور باشد.
    
    ما در چه محیطی زندگی می کنیم؟
    پیرامون ما کشورهایی وجود دارد که می توان آنها را دسته بندی کرد. یک سری کشورهایی هستند که آینده بسیار منفی ای دارند. این کشورها که من از آنها به کشورهای در حاشیه یاد می کنم انواع و اقسام مشکلات دارند و گرفتار مسائل داخلی خودشان برای سال ها خواهند بود. اردن، مصر و لبنان جزو این کشورها هستند. کشورهای بی ثبات با چالش های جدی مانند افغانستان، عراق، سوریه، مناطق فلسطینی و پاکستان. کشورهای نسبتا با ثبات و خیلی ثروتمند مانند عربستان، امارات، کویت، قطر و جمهوری آذربایجان و ترکیه که کشوری با ثبات و در حال شکوفایی است. اگر بخواهیم ارزیابی دقیقی از وضعیت منطقه داشته باشیم باید ببینیم که در کجا ثروت هست و در کجا ثبات؟
    
    چالش های فکری و فلسفی ما در توسعه
    به نظر می رسد چالش های فکری و فلسفی ما برای توسعه به قرار زیر باشد:

    ١- ما تعاریف مشترک از نظام بین الملل نداریم.

٢- تمرکز در اهداف و اولویت بندی نداریم

٣-تفاهم فکر و انضباط فکری در مدیریت کشور را باید پیاده کنیم.

    
    سیاست خارجی مطلوب چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
    ١- ضرورت حرکت سیاست خارجی در ریل الزامات رشد و توسعه اقتصادی. ٢- کشورهای دیگر از رشد و پیشرفت ایران هراسی نداشته باشند. ٣- معاشرت با دیگر کشورهای جهان ٤-مناظره در دانشگاه ها و رسانه ها پیرامون مسائل کلیدی سیاست خارجی ٥-عبور از چالش های امنیتی همسایگان ٦-تفکیک بین تبلیغ و تحلیل در دستگاه دیپلماسی کشور٧- تعطیلی هیجان و عصبانیت در ادبیات و سیاست خارجی ٨- پرهیز از استفاده از واژگانی مانند حتما، یقینا و بی تردید در سیاست خارجی.
    اصول نهایی که در رابطه با این نظریه مطرح شد این است که حاکمیت در دنیای امروز، حاکمیتی است که در مقام میانجی میان جریان هاست. وقتی که بحران مالی در سال ٢٠٠٩ در آلمان به وجود آمد، حاکمیت آلمان به بخش خصوصی در این کشور گفت که ما با بحران ملی و جهانی روبه رو هستیم. شما کسی را از کار بیکار نکنید. بعد به سندیکاهای کارگری گفت که شما انتطارات خود را بالانبرید و برای مدتی تقاضای افزایش دستمزد نداشته باشید. حاکمیت به تمام جریان ها توجه کرد و با یک توازن کشور را مدیریت کرد. آلمان تنها کشوری است که در این بحران های مالی اخیر نه تنها موفق بود بلکه به دیگر کشورهای اروپا هم پول قرض داد تا زنده بمانند. حاکمیت اگر حکم میانجی میان جریان ها را داشته باشد، آن کشور پیشرفت می کند. اختلاف باید در سطح سیاست گذاری ها باشد و اختلاف در سطح مفاهیم باید هرچه سریع تر حل شود. در فامیل ما افرادی وجود دارند که نیم قرن هست با هم زندگی می کنند. چرا که در مفاهیم با یکدیگر اشتراک دارند و به قولی تفاهم فلسفی دارند، هرچند در سلیقه دچار تفاوت باشند. اختلاف در سلیقه را نمی توان حل کرد اما در مفاهیم می توان به یک فهم مشترک رسید.
    
    برش ١
    وقتی که بحران مالی در سال ٢٠٠٩ در آلمان به وجود آمد، حاکمیت آلمان به بخش خصوصی در این کشور گفت که ما با بحران ملی و جهانی روبه رو هستیم. شما کسی را از کار بیکار نکنید.
    بعد به سندیکاهای کارگری گفت که شما انتطارات خود را بالانبرید و برای مدتی تقاضای افزایش دستمزد نداشته باشید. حاکمیت به تمام جریان ها توجه کرد و با یک توازن کشور را مدیریت کرد.
    
    برش ٢
    اگر بخواهیم در مسیر توسعه یافتگی حرکت کنیم باید به یک سری بنیان های فکری برسیم و مورد اجماع نخبگان سیاسی، فکری و دانشگاهی ما قرار بگیرد. در یک کشور خوب است که اختلافات در حوزه سیاستگذاری باشد. اما اختلاف در مسائل کلان فکری و فلسفی برای حکمرانی بسیار مضر است. یعنی یک کشور نمی تواند ١٥٠ سال صبر کند به این نتیجه برسد که غرب به چه معنا است. آیا غرب خوب است یا بد؟ باید از آن فاصله گرفت؟ باید با آن اتحاد استراتژیک داشت؟
    
    جمله های کلیدی
     توسعه یافتگی تحت تاثیر کشورها، جغرافیای خاص و فرهنگ خاصی نیست و تحت تاثیر اصول خاصی هست.
     ما دو راه برای توسعه داریم: یا باید جامعه تصمیم بگیرد یا نخبگان.
     الگوی توسعه یافتگی یعنی اینکه کشوری، جغرافیا، فرهنگ و منابع خود را مطالعه کند و ببیند از چه طریقی می تواند تولید ثروت کند تا به یک مزیت نسبی برسد.
     به دلایل پیچیده یی ذهن ما ایرانی ها خیلی پخش است. ذهن ما ایرانی ها همه کاری می خواهد انجام دهد. در همه موضوعات می خواهد وارد شود. این برای رشد مفید نیست.
     تنها راه حل این مشکلات همکاری های جهانی است. ما در محافل جهانی هم می توانیم باد بگیریم و هم می توانیم اثرگذار باشیم.
    
    

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.