وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

حاج سلیم محله - رضا بژکول این وبلا گ جهت بیان و پی گیری مشکلات روستای حاج سلیم محله تشکیل شده است.
وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

حاج سلیم محله - رضا بژکول این وبلا گ جهت بیان و پی گیری مشکلات روستای حاج سلیم محله تشکیل شده است.

سخنان نلسون ماندلا انسان بزرگ قرن 21(یاداشت)

 سخنان نلسون ماندلا
 

هر روز صبح در جنگل آهوئی از خواب بیدار میشود که میداند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نگردد ، و شیری که میداند باید از آهوئی تندتر بدود تا گرسنه نماند. مهم نیست که شیر باشی یا آهو ، با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دویدن باش.مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر
ما هم به ذهن سلیم و هم قلب نیازمندیم ،شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو در نیائیم ،در این است که هر بار افتادیم دوباره برخیزیم .زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید .
شک هایت را باور نکن و هیچ گاه به باورهایت شک نکن  .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن .
 
بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی .
کوچک باش و عاشق.. که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را ...
ما زاده شده ایم تا شکوه و بزرگی خداوندی را که در درونمان است،آشکار سازیم و این امر،همه ی انساتها را در بر میگیرد.
بهترین لذت آدمی این است که بداند نسلی که از او به جا مانده ، ولی حسی برتر از هر لذت موجود این است که بداند مسئولیت خانواده ای بر دوش اوست و هر فردی میتواند از این لذت برخوردار باشد.
اگر قرار باشد خون را با خون شست دچار بدبختی میشویم ،ببخشیم اما فراموش نکنیم!
شجاعت مترادف نترسیدن نیست،بلکه شجاعت به معنای غلبه بر ترس است
برای آنکه مانع احساس عدم امنیت دیگران در اطرافمان باشیم ، خود را از انظار دور می سازیم . اما این کار ما را به جایی نمی رساند . ما متولد شده ایم که شکوه و عظمت خداوند را به نمایش در آوریم . چیزی که در درون ماست . نه در درون برخی از ما ، بلکه در درون تک تک ما . و زمانی که به این نور درونمان اجازه تابیدن می دهیم ، ناآگاهانه به دیگران نیز اجازه چنین کاری را می دهیم .
 
بقای دوستی ها به تفاهم متقابل وابسته است .
 
 آزادی به بریدن زنجیرها از دست و پا خلاصه نمی شود ،آزادی به احترام گذاشتن آزادی دیگران نیز نیاز دارد.
از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.
زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید 

یاداشت  

سخن از انسان بزرگی است که درس اخلاق را به بشیریت هدیه کرد  تا آنجا که دست زندانبانش را گرفت و  در جشن پیروزی  با خوداورد و او را بخشید انجا که ریس دادگاهش را که 5سال برای او حکم زندان نا عادلانه  حکم 

داد بخشید و روی یک میز با او نهار خورد ایا چنین عملی تنها از انسهانهای بزرگ که راز زندگیشان گذشت و بردباری هست بر میاد؟پس ما نیز به تاسی از چنین شخصیتی  بزرگی ببخشیم اما فراموش نکنیم .روحش شاد باد


16اذر روز دانشجو به همه دانشجویان اگاه مبارک(یاداشتت حقیقی)

اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همان‌جایی که بیست و دو سال پیش، « آذر» مان، در آتش بیداد سوخت 

، او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند! این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند، 

 نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند،  

اما این سه تن ماندند تا هر که را می آید، بیاموزند، هرکه را می‌رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند، 

 آنها «شهید» اند. این «سه قطره خون» که بر چهره ی دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می توانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، تا در این سموم که می وزد، نفسرند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم«.

(دکتر شریعتی ) 

یاداشت 

    16 آذرروز دانشجو به همه دانشجویان ازاد اندیش و اگاه ما که نقش و رسالت خود را به خوبی می دانند و برای اعتلای ایران عزیزمان نقش آفرینی می کنند وپاسداشت خون دانشجویان به خون غلتیده در سال ۳۲که تنها دردشان ازادی بیان بود را تبریک می گویم امید اینکه دانشگاه مکان گفتمان همه اندیشها در همه اعصار باشد و کسی برای اندیشه اش مورد مواخذه قرار نگیرد و دست در دست همدیگرو با ایده های مختلف در کنارهم برای ساختن ایران پیشرفته وتوسعه یافته در منطقه و جهان تلاش کنیم. روح سه شهید اهورائی دانشگاه همیشه پاینده باد

ایدآلیسم درمقابل رئالیسم (یاداشت تحقیقی)

 

ایدآلیسم درمقابل رئالیسم

  پشت این دو مفهوم، بزرگترین منابع تضاد در دنیا خوابیده است. کدام بهتر است؟ اینکه بالا را بخواهید و به آن نرسید یا متوسط را هدف قرار دهید و به آن دست پیدا کنید؟ خوب بودن بهتر است یا متوسط بودن؟ خوشبین بودن بهتر است یا بدبین بودن؟ هرکدام از این دو مفهوم، هزاران زیرشاخه دارند و نمی توان ثابت کرد که یکی از این مفاهیم در همه زیرشاخه هایش بهتر از دیگری است. اما ایدآلیسم و رئالیسم واقعاً چه هستند و چه اهمیتی دارند؟

مفهوم این دو کلمه تقریباً واضح است اما برای وضوح بیشتر در اینجا به تعریفی از هرکدام می پردازیم. ایدآلیسم، طبق لغت نامه هریتیج (Heritage) زبان انگلیسی، یعنی، "عمل تصور کردن مسائل در شکل ایدآل و آرمانی آن." به زبان ساده تر یعنی کمال گرایی. در ظاهر شاید خوب به نظر برسد اما همه اینها، یکی از پایه ای ترین ویژگی های انسانی را زیر سوال می برد، ویژگی که بین همه فرهنگ ها، زبانها، و نژادها مشترک است: نقص. انسان بودن یعنی ناقص بودن. به همین دلیل اهداف و آرزوهای افراد ایدآلیست معمولاً یا با شکست مواجه می شود و یا کمتر از آنچه که می خواهند را به دست می آورند.
از طرف دیگر، رئالیسم یعنی "میل به حقیقت واقعی و عمل گرایی" یعنی زندگی را همانطور که هست بپذیریم و روش عملی برخورد با آن را به کار گیریم. این مفهوم هم از بیرون خوب به نظر می رسد ولی اشکالاتی دارد. دنبال متوسط بودن هم با قدرت و توانایی انسان هماهنگی ندارد. فقط به این دلیل که انسان کامل نیست، نمی توان گفت که قادر نیست گاه گاهی به بهترین ها دست یابد.
هر دوی این مفاهیم جنبه های مثبتی هم دارند. ایدآلیست بودن یعنی دست برای گرفتن ستاره ها دراز کردن. اما، ایدآلیست ها معمولاً در رویاهایشان گم می شوند و دنیای واقعی اطرافشان را فراموش می کنند. و درنتیجه نمی توانند به آن دست پیدا کنند. رئالیست ها هم از طرف دیگر خود را وقف واقعیت کرده اند و درنتیجه آمادگی بهتری برای آن دارند. اما، چون خیلی روی آن تمرکز دارند، معمولاً خیلی کمتر از قدرت و توانشان می خواهند و فقط برای گرفتن چیزی دست دراز می کنند که صد در صد مطمئن باشند به آن دست پیدا می کنند.
اما این چطور به دنیای ما مرتبط است؟ به طرق مختلف!
ایده قدیمی درمورد خوشبینی و بدبینی را به خاطر دارید؟ منظورم نیمه پر و خالی لیوان است؟ این ایده تاحدودی بیان کننده همین موضوع است. اما معمولاً بیشتر توجه به تحقیقات و مطالعاتی می شود که نشان می دهد افراد خوشبین بیشتر از افراد بدبین عمر می کنند. هیچوقت تا حالا نشنیده ام که تحقیقی ثابت کند افراد بدبین به خاطر محافظه کاری بیشترشان، بیشتر از دزدی، قتل و سایر جنایت ها مصون هستند. اما اینها فقط یک شاخه از ماجراست.
مسئله دیگر این بحث است که آیا بهتر است "خوب" باشیم یا بیطرف". عدالت دربرابر مرحمت: کدام؟ همه انسانها، مطابق کمال مطلوب قدرت خوب بودن را دارند، پس هیچوقت نباید به خاطر جنایتی فردی را محکوم به قصاص کنیم. اما گر واقعبینانه به مسئله نگاه کنیم، افرادی هستند که هیچوقت تغییر نمی کنند و گاهی اوقات بخشش را بی حرمت می کنند. آنوقت راه حل درست چیست؟
در چند قرن اخیر دو مکتب فکری ظاهر شده اند که هرکدام راه حل های خاصی را برای این مشکل ارائه می کنند. عقیده محافظه کارانه رای به عدالت، بیطرفی و برابری می دهد. یعنی وقتی کسی قانونشکنی می کند، باید قصاص شود. تکیه این مکتب بر برابری و عدالت است. همه انسانها باید به آنچه شایسته آن هستند برسند و با همه انسانها باید یکسان برخورد شود. و این یعنی با همه انسانها براساس رفتار و اعمال آنها باید رفتار شود.
درمقابل باور لیبرال یا آزادیخواهانه به بخشش، لطف و برابری اعتقاد دارد اما از نوع محافظه کارانه آن. درنظر آزادیخواهان، همه افراد باهوش هستند به همین دلیل بدون دلیل یا منطق کاری را انجام نمی دهند. آن دیگر به خود ما بعنوان اعضای جامعه بستگی دارد که آن دلیل را بفهمیم و برای التیام زخم های جنایتکار تلاش کنیم تا به او کمک کنیم که دوباره به فردی مفید در جامعه تبدیل شود. با همه افراد باید منصفانه برخورد شود. این یعنی به آنها که کودکی سختی داشته اند یا به خاطر شرایط محیطی که خارج از اراده آنهاست دچار فقر و فلاکت می شوند، باید پاداش و غرامت داده شود تا همه انسانها بتوانند به یک میزان از زندگی لذت ببرند.
هر دو این افکار، منطقی صحیح برای خود دارند. منصف و بیطرف بودن مهم است. رعایت نکردن شرط انصاف و برابری موجب پارتی بازی کردن و جانب گیری می شود و وقتی این شیوه وارد صحنه شود، فساد رواج پیدا میکند. عادل و منصف بودن یعنی آدمها آنچه را لایقشان است به دست آورند. سختکوشترین انسانها باید بیشترین پول را دربیاورند و مرد خانه به دوش گوشه خیابون که از همه امتحان های ریاضی مدرسه رد شده است، باید فقیرترین باشد. همه دقیقاً آنچه ر ا که شایسته آن هستند باید به دست آورند.به همان اندازه هم هر از گاه خوب بودن هم خیلی مهم است. همیشه هم آن کسی که ته چاه افتاده است به خاطر اعمال خودش نبوده، خیلی وقت ها به خاطر ندانم کاری های دیگران بوده است. نکته دوم این است که همه انسانها جایزالخطا هستند. این طبیعت انسان است که اشتباه کند. کسی که 30 سال خوب رانندگی کرده است نباید به خاطر یک تحلف رانندگی گواهینامه اش را از دست بدهد. هر از گاهی در دادگاه ها کسانی را می بینیم که انسانهای خوبی هستند اما به خاطر یک تخلف و اشتباه کوچم سر از آنجا درآورده اند. برای خوب بودن باید انسانها را درک کنید. این عقیده مکتب لیبرال و خوشبینی است که همه انسانها منطقی هستند اما اتفاقاتی در طول زندگی می افتد که باعث می شود افراد سر از جاهای اشتباه درآورند. خیلی وقت ها افراد دیگر باعث می شوند فردی عملی را مرتکب شود. به خیلی از این افراد نمی توان کمکی کرد. مسلم است که باید تعادل بین محافظه کاری و آزادیخواهی را حفظ کرد.
در کل مبحث عدالت درمقابل مرحمت، چیزی که خدا با آن سر و کار دارد حرف دیگری است. خدا به خاطر خدا بودن، بهترین و کاملترین عدالت را درمقابل بندگان خود دارد. خدا نه محافظه کار است نه آزدیخواه. برای خدا، بهترین توازن بین عدالت و مرحمت کاملاً مشخص است. انسانها که از خیلی لحاظ از خداوند پایینتر هستند، فقط یکی از این مفاهیم را می گیرند و نمی توانند هر دو را با هم داشته باشند، به همین دلیل است که در مسئله  گروه ها و حزب ها وجود دارند.
سیستم ما عمل می کند. قوه مقننه بین ازادیخواهان و محافظه کاران تقسیم شده است که هر کدام کار دیگری را کنترل می کند. اکثر موارد این مسئله باعث می شود که هیچ پیشرفتی صورت نگیرد. در موارد دیگر، هر چند وقت یک بار یکی از این گروه ها بر دیگری چیره می شود و اختیار امور را در دست می گیرد. سیستم سیاستی هیچوقت کامل نیست—فقط خدا کامل است—اما اینقدر خوب است که نجابت و تربیت شکوفا شود، اخلاقیات رشد کنند و بین همه طبقات اجتماع امید وجودداشته باشد.
ایدآل آزادیخواهی یک جامعه کامل که در آن همه افراد در ثروت و حجم کاری با هم برابر باشند و افراد همانی را به دست آورند که شایسته آنهاست، تقریباً ممکن نیست. اما فقط به این خاطر که احتمال موفقیت آن کم است دلیل نمی شود که نباید تلاش کنیم. برای اینکه بدانیم چطور باید در موقعیت های مختلف عمل کنید، باید آن موقعیت ها را خوب بشناسیم. درک روش جهان، رمز بقا و دست یافتن به موفقیت است. شما کدام را انتخاب میکنید؟

مد و مد گرایی و تاثیرات آن در تغییرات فرهنگی جوامع (یاداشت تحقیقی)

مد و مد گرایی و تاثیرات آن در تغییرات فرهنگی جوامع

 
مد پدیده ای است خاصه جامعه انسانی که با مفهوم مدرنیسنیم ارتباط تگاتنگی دارد. به عبارتی مد با مدرن شدن جوامع پدید آمده است چرا که در اعصار گذشته پدیده ای به نام مد و مدگرایی در بین مردم جایگاه محسوس امروزین خود را نداشته است هر چند با نگاهی به تاریخ شاید بتوان این پدیده را در میان تمدنهای بزرگ دنیا مشاهده نمود. همچنان که در مورد زنان سومری گفته شده، استفاده از بسیاری زینت آلات و پوشش های تجملی در میان زنان قشرهای مرفه رونق به سزایی داشته است.(رضایی:۱۳۸۷، ۲۱۷)
ویل دورانت در مورد زنان مصری معتقد است‹‹اگر زنان قدیم مصر اکنون دوباره به دنیا می آمدند ، از لحاظ رنگ کردن،روغن زدن به سر و صورت و آراسته شدن با جواهر، نیاز به آن نداشتند که چیزی از زنان معاصر بیاموزند››(ویل دورانت، پیشین،۲۵۶ )
دکتر عبدالعظیم رضایی می گوید بیشتر وقتها دیده می شود که زن ساده ابتدایی از لباس همان چیزی را می خواست که زنان پیشرفته بعد از آن می خواستند.به این معنی که مقصد وی آن نیست که برهنگی او را بپوشاند بلکه چنان می خواهد که لباس لطف اندام او را در نظر دیگران آشکار تر نماید.(رضایی:پیشینه ایرانیان،۲۱۶)
اگر از دیدگاه موشکافانه قوم شناختی و مردم شناسانه نیز نگاهی به نوع پوشش و آدات زندگی مردمان اعصار پیشین بیاندازیم به آسانی به این واقعیت خواهیم رسید که شاید مد و مدگرایی ریشه هایش در گذشته تاریخ بشر باشد ، به عنوان مثال نوع پوشش قوم آریا و یا نوع پوشش رومیها و یونانیها و یا مصری ها در میان همان اقوام همگون اما در مقایسه با اقوام دیگر متفاوت بوده است و شاید مردمان آن زمان نیز کارکرد متمایز کننده مد و مدل ها را به نوعی می دانستند.
اما بعد از عصر رنسانس در اروپا و بوجود آمدن انقلاب صنعتی با تحول در نوع و شیوه زندگی مردمان به مرور این پدیده در زندگی انسانهای شهری پدیدار و به آهستگی خود را به عنوان نوعی خرده فرهنگ در تفکر و زندگی متمدنین شهرنشین رسوخ داده است. این پدیده نو ظهور که هنوز در حال تطور و تکامل می باشد تا جایی پیشرفت کرده که در برخی جوامع مقلد نبودن از آن به منزله عقب ماندن از زندگی محسوب می شود.در جوامع قبل از انقلاب صنعتی و کمی دورتر نیازهای اولیه بشر شامل خوراک، پوشاک و مسکن بودنداما در جوامع امروزی و با پیچیده تر شدن ساختارهای اقتصادی و اجتماعی نیازهای دیگری همچون مدگرایی به آنها اضافه شده اند. می توان ریشه بوجود آمدن پدیده مد را در آسوده شدن ذهن بشر از نیازهای اولیه (خوراک ،پوشاک و مسکن) دانست، چرا که در گذشته دغدغه های اصلی انسانها تامین این سه اصل اساسی برای خود و خانواده هایشان بوده است ولی با پیشرفت و تغییر درساختارهای اقتصادی و متعاقبا تغییر در سبک زندگی انسانها ذهن بشر کمی آسوده تر گردیده است. امروزه شاهد هستیم در جوامع پیشرفته غربی(دولتهای رفاه) افراد دغدغه زیادی بابت تهیه نیازهای اولیه خود ندارند و دولتها موظفند این نیازها را در حد امکان بر آورده نمایند و نیازهای دیگری همچون شغل،جایگاه اجتماعی، متمایز شدن،مد و.. برای آنها مطرح گردیده است.
در همین جاست که ذهن بشر فرصت تفکر بیشتری پیدا می کند و به گفته لوی اشتروس دانشمند انسان شناسی بعد از مرتفع شدن نیازهای اولیه در میان انسانها یک نیاز اساسی دیگر به نام (نیاز مورد توجه واقع شدن) مطرح می گردد. یعنی اینکه انسانها به هر طریقی می خواهند مورد توجه دیگر همنوعان خود قرار بگیرند و برای رسیدن به این نیاز سعی در ایجاد تفاوت و گاهی همرنگی با دیگران دارند. به عبارتی مد یکی از روشهایی است که به انسانها کمک می کند تا خود را در جامعه و فعالیتهای اجتماعی وارد کرده و با همگونی با سایر انسانها به سمت یک زندگی اجتماعی حرکت کنند، ضمن اینکه در اوج این همگونی دوست دارند از آنها متمایز هم باشند.
تنوع طلبی و تغییر جزو اساسی زندگی و فرهنگ انسانی است چرا که اگر انسانها تغییر نمی کردند ما نمی توانستیم از عصر حجر و سنگ چخماق هم فراتر رویم و به جایگاه فعلی برسیم. پس می توان مد و مدگرایی را در راستای یکی از نیازهای انسانها که همان مورد توجه واقع شدن است قرار دهیم. به گفته گئورگ زیمل جامعه شناس آلمانی مد و مد سازی فرایندی است که بر اثر کشمکش میان طبقات متضاد بر سر دستیابی به منابع بیشتر با تکیه بر فراگرد تماییز حاصل می شود.
دکتر فرامرز رفیع پور معتقد است مد سازی ریشه در نابرابری های اجتماعی دارد و از آنجا که منابع اقتصادی و منزلتی محدود و پایان یافتنی هستند، افراد همواره به دنبال به حداکثر رساندن سود واتخاذ رفتاری مناسب برای جذب این منابع می باشند.
پس می توان مد و پیروی کردن از آن را یکی از راههای رسیدن به ابن منابع دانست .چرا که مدها همیشه برای ذائقه و سلیقه طبقات بالای جامعه طراحی می گردد و اولین کسانی که از مد ها برای متمایز شدن استفاده می کنند طبقات مرفه می باشند. حال طبقات پایین تر جامعه که اکثرا نیم نگاهی به نوع و شیوه زندگی آنها دارند در جهت همرنگی با آنها حرکت کرده و با پیروی کردن از نوع زندگی آنها سعی در از بین بردن این فاصله ها دارند و در این مرحله یعنی وقتی آن مد و شیوه خاص همه گیر شد جذابیت خود را از دست داده و ارزش آن به سرعت در نزد طبقه مرفه تنزل پیدا کرده و طراحان مد نیز در چنین بازار آشفته ای به این موضوع دامن زده و به سرعت مدلهای جدیدی از انواع لوازم مصرفی را طراحی و وارد بازار کرده و این چرخه همچنان ادامه پیدا می کند و بیشترین منفعت و سود عاید طراحان و عرضه کنندگان مدها می گردد و تا وقتی این چرخه ادامه دارد صحنه گردانان این عرصه از بازار و درآمد خوبی برخوردار خواهند بود چرا که همیشه چیزهایی برای عرضه کردن خواهند داشت.
مارکوزه یکی از متفکرین مکتب انتقادی به این نکته اشاره می کند که نظام سرمایه داری با استفاده از شیوه های نادرست به دنبال ایجاد کردن همبستگی اجتماعی و پیوند میان افراد است. از این حیث نظام برای اینکه بقا و دوام کارکردی خویش را تضمین نماید به توده سازی و همانند نمودن افراد بر اساس خلق نیازهای کاذب و طفره رفتن از ارضای نیازهای راستین و حقیقی آنان دست میزند. نیازهای حقیقی نیازهایی هستند که ارضای آنها به رشد و شکوفایی استعدادهای فردی منجر شده و موجب تقویت استعدادهای انسانی درخور می گردد.اما در چرخه مدگرایی انسانهایی که کمتر به چرایی علت اعمال خود می اندیشند، بلکه چگونگی انجام عمل برای دستیابی به هدف در نزد آنان اولویت دارد، استفاده از مدلهای لباس ،اجناس لوکس و حتی افکار خارج از عرف و ارزشهای جامعه از جمله مواردی هستند که در این میان به نحو فزاینده ای بروز می کنند.
اما نکته مهمی که در این چرخه قابل توجه است لطمه های وارد شده بر فرهنگ می باشد.در این چرخه همانگونه که طبقات پایین تر جامعه از نوع و شیوه زندگی طبقات بالاتر جامعه پیروی می کنند در بعدی وسیع تر کشورهای در حال توسعه نیز از کشورهای پیشرفته تر پیروی می کنند و همین جا است که لطمات جبران ناپذیری بر فرهنگ ملتها وارد خواهد آمد. پیروی از این مدها جوامع را به سوی مصرف گرایی سوق میدهد و زندگی مصرفی هم فرهنگ خاص خود را به دنبال خواهد داشت که ریشه در فرهنگ همان کشورهای مبدا دارد و بتدریج باعث ایجاد تغییرات اساسی فرهنگی در سبک و شیوه زندگی کشورهای مقصد می گردد. به عبارتی این چرخه باعث از بین رفتن اعتماد بنفس، قدرت تصمیم گیری و خلق نوآوری در کشورهایی که از مد گرایی پیروی می کنند می گردد، زیرا همیشه چشم به این دارند که کشورهای صاحب مد چه مدهای جدیدی از انواع کالاها عرضه خواهند نمود تا آنها تهیه نمایند.
مثل معروف ایرانی که می گوید مرغ همسایه غاز است در اینجا مصداق پیدا می کند.
پیروی کردن صرف از مد گرایی با از بین رفتن تولیدات داخلی و بومی و بی علاقگی برای خرید و استقبال از آنها همراه خواهد بود. همانگونه که در دهه گذشته و با ترویج واشاعه بیشتر مد و مدگرایی در کشور شاهد از بین رفتن بسیاری از تولیدات داخلی به دلیل عدم استقبال و به تبع آن بروز پدیده دیگری به نام بیکاری بوده ایم.
مارکوزه جامعه شناس آلمانی معتقد است که در گذشته زمینه های بیشتری برای خلق انسانهای قوی و استوار فراهم بود: افرادی که برای خود تصمیم گرفته و سبک زندگی مورد علاقه خود را انتخاب می کردند. آنها درون دارتر از انسانهای ضعیف امروزین بوده اند، در مقابل انسانهای امروزی از توان لازم برای مقابله با جبرهای اجتماعی و تحرکات بیرونی برخوردار نیستند و بسته به میزان اثرگزاری و شدت عوامل اجتماعی ، سبک ها و شیوه های زندگی بعضا ضد و نقیضی را پیش می گیرند.
او می گوید امروزه فرهنگ توده ای، عوام گونه،مصرف گرا، غیر خلاق و منفعل در جامعه رشد می یابد و بدین ترتیب فرد مبدل به ابزاری برای برآوردن اهداف نظامهای مدگرا می گردد.
نمونه این نیازهای کاذب را میتوان در مصرف و بهره گیری از اجناس و کالاهای لوکس خانگی مشاهده نمود.
افراد با داشتن وسایل لازم جهت رفع نیازهای ضروری به تلاش بیشتری برای به دست آوردن کالاهای لوکس مشابه مبادرت می ورزند و پس از به دست آوردن آن کالاها به سرعت به فکر داشتن نوع بهتر آن بر می آیند در حالی که تفاوت این اجناس ممکن است بسیار ناچیز و به لحاظ کارکردی هم بسیار نزدیک باشند.
همین موضوع باعث به وجود آمدن نوعی چشم و هم چشمی در جامعه شده است و پیامد آن عدم آرامش روحی برای افراد است چرا که خود نمی توانند برای زندگی خود تصمیم بگیرند و این جامعه مصرفی و مد گرا است که برای آنها تصمیم گیری می کند که حال چه بخرند و چه کاری انجام بدهند و آنها را تبدیل به انسانهای منفعل ساخته که درون این کشتی طوفان زده گرفتار شده اند و ناآگاهانه راهی جز پیروی کردن از تصمیمات صحنه گردانان مدگرایی که همان شرکت های بزرگ چند ملیتی می باشند ندارند، آنها با تبلیغات وسیع و فراگیر و ایجاد القائات درونی باعث منفعل شدن افراد جامعه و سود روز افزون خود شده اند. به گفته مارکوزه اینکه نتوانیم برای خود تصمیم بگیریم و زندگی خود را با انتخاب خود تعیین کنیم موجب از بین رفتن آرامش روانی و احساس سرخوردگی است. لذا نظام مد گرایی سعی دارد با ایجاد محصولاتی مشابه در عرصه های گوناگون یک زمینه مشابه و واحد را پایه ریزی نمایند به طوری که شالوده و بنیان اشیا از یک جوهر بوده اما در ظاهر تفاوتهای مشخصی میان آنها وجود داشته باشد، به عنوان مثال این افراد هستند که با انتخاب از بین لباسهای مختلف حس آزادی و توانایی انتخاب را یافته و بدین طریق آرامش دروغینی را در خود باز می یابند در حالی که در تمام این اوقات افراد از میان گزینه های مشابه انتخاب می کنند و در واقع به لحاظ محتوایی انتخابی در کار نیست بلکه تفاوتها تنها در صورتهاست، بدین ترتیب نظام سرمایه داری تاثیر شگرفی در بازار تولید مد و سبک های زندگی جدید برای امنیت بخشی کاذب و مصرفی کردن جامعه دارد.
مثال بسیار بارزی که می توانیم راجع به از بین رفتن گونه های فرهنگی در کشورهای هدف مدگرایی بیان کنیم از بین رفتن موسیقی سنی آن کشورها می باشد.
اشاره کردیم که در چرخه مد گرایی کشورهای توسعه نیافته از کشورهای توسعه یافته و پیشرفته تقلید می کنند و این تقلید تا جایی ادامه دارد که مولفه های اساسی فرهنگ کشور هدف را مورد لطمه قرار می دهد. در بحث تاثیر مد گرایی در فرهنگ می توانیم به موسیقی اشاره کنیم .امروزه شاهد هستیم که پیروی کردن جوانان کشورهای توسعه نیافته و یا به عبارتی شرقی از سبک های موسیقی غربی بسیار شایع شده ، سبک هایی چون RAP, METALو PAPوBLUوPUNKو.. که روز به روز بیشتر خود را درونی کرده و مورد استفاده جوانان قرار می گیرند. پیروی کردن از این سبکها باعث پیروی و استفاده کردن از سازهای غربی در بین جوانان شده است و این در حالی است که سبکها و سازهایی که در فرهنگ اصیل کشورهای مورد هدف موجود می باشند از بعد تاریخی دارای سابقه بسیار طولانی تر بوده اند مورد بی توجهی و عدم استقبال قرار گرفته و به نوعی موسیقی اصیل آن کشورها در ورطه فراموشی و انزوال قرار گرفته است.
با نگاهی ژرفاتر دریافت خواهیم کرد که پیروی کردن از دیگر مدها ی فرهنگ مدگرایی مانند (نوع لباس پوشیدن ، طرز غذا خوردن ،نوع تفکر و اندیشه و...)چقدر در فرهنگ خودی تاثیر گذاشته است، تا جایی که تاثیر این تقلیدها باعث ایجاد نوعی بی هویتی و از خود بیگانگی جوانان با فرهنگ اصیل خودی گردیده است.
از دیدگاه بوردیو جامعه شناس معاصر، جامعه به منزله فضای اجتماعی بازنمایی می شود (SOCIAL SPACE) وی فضای اجتماعی را جایگاه رقابتی شدید و بی پایان می داند که در جریان این رقابتها تفاوتهایی ظهور می کند که ماده و چهارچوب لازم برای هستی اجتماعی را فراهم می آورند.
بوردیو فضای اجتماعی را به میدانهایی تشبیه می کند مانند میدان ---------- ، میدان علمی و معتقد است میدان فضای روابط میان کنشگران است. میدانها به واسطه اعمالی که در آنها پی گرفته می شود شناسایی شده و از بقیه میدانها متمایز می شوند. او میدان را اصولا به عنوان پهنه نبرد در نظر می گیرد و معتقد است که میدان، میدان کشمکشها است.
او می گوید میدان قدرتی است که تصمیمات مشخص خود را بر کسانی که وارد آن می شوند تحمیل می کند و در مرحله دوم میدان صحنه کشاکشی است که کنشگران و نهادها از طریق آن در پی حفظ یا بر اندازی نظام موجود توزیع سرمایه هستند (واکووانت ۱۳۷۹:۳۳۶)
بوردیو فضای اجتماعی را با چند محور ترسیم می کند :
۱) سرمایه اقتصادی
۲) سرمایه فرهنگی
۳) سرمایه اجتماعی
۴) سرمایه نمادین (فاضلی ،۱۳۸۲:۳۷)
بوردیو سرمایه را به میدان ربط میدهد و معتقد است آنچه به میدان معنا می دهد ،سرمایه است.از نظر بوردیو سرمایه هر گونه خواستگاه و سرچشمه در عرصه اجتماعی است که در توانایی فرد برای بهره مندی از منافع خاصی که در این صحنه حاصل می گردد موثر می شود.(واکووانت،۱۳۷۹:۳۳۵)
سرمایه ها اساسا به چها ر صورت دیده می شوند : اقتصادی (دارایی ، مالی و مادی ) فرهنگی (کالا ، مهارت و عناوین نمادین کمیاب ) و اجتماعی (منابعی که به صرف عضویت در گروه به فرد تعلق می گیرد ) و سرمایه هایی هم وجود دارد که افراد متوجه تاثیرات آن آنگونه که هست نیستند و آن را درک نمی کنند و این نوع سرمایه که به نام سرمایه نمادین مشخص می شود ، چهارمین نوع سرمایه است .پرستیژ ، غرور و افتخار نماینده سرمایه نمادین هستند.(بن فاین، ۱۳۸۵ : ۱۰۳)
اما با برسی و تامق در نظریه بوردیو می توانیم اینگونه تصور کنیم که مد و مدگرایی می تواند به عنوان یک نوع سرمایه نمادین در عرصه فعالیتهای اجتماعی مطرح باشد .به عبارتی از دیدگاه بوردیو پرستیز ،غرور و افتخار جزو گونه های سرمایه نمادین قرار دارند که از منظری می توانند با مد گرایی ارتباط تنگاتنگی داشته باشند و به صورت متقابل بر یکدیگر تاثیر بگذارند. چرا که در نوع تفکر امروزی مد و مدلهای روز می توانند باعث پرستیژ، غرور و افتخار اشخاص شود و به دنبال آن در متمایز کردن جایگاه اجتماعی آنها نقش به سزایی داشته باشد، اما بوردیو مفهومی دیگر را نیز در عرصه اجتماعی به چالش می کشد که می تواند ارتباط ویژه ای با مد و مدگرایی داشته باشد و آن سلیقه است.
بوردیو معتقد است که سلیقه یک عملکرد است که یکی از کارکردهایش این است که به افراد ادراکی از جایگاهشان در نظام اجتماعی می دهد. به عبارتی سلیقه آنهایی را که ترجیه های همسانی دارند به هم نزدیک می سازد و این افراد را از افراد دیگری که سلیقه های متفاوت با آنها دارند متمایز می سازد، بدین سان انسانها از طریق کاربردها و دلالتهای عملی سلیقه چیزها را طبقه بندی می کنند و دراین فراگرد خودشان را نیز طبقه بندی می کنند.(ریتزر ،۱۳۷۹ :۷۲۷ )
بوردیو معتقد است که سلیقه امری اجتماعی است و معتقد است که سلیقه به حیثیت اجتماعی و جایگاه افراد در جامعه بستگی دارد (دوریته ،۱۳۸۲: ۱۳۸)
او معتقد است که جدایی از برخی حس پذیریهای درونی منحصر بفردی و شخصی ،سلیقه یک توانایی اجتماعی است که از تربیت و پرورش طبقاتی ناشی می شود . او معتقد است که سلیقه نشان دهنده پیوند میان بعضی محصولات و مصرف کنندگان آنها در یک فضای اجتماعی طبقه بندی شده را نشان می دهد.(جن کینز ،۱۳۸۵ :۲۱۵)
پس به عبارتی با بررسی نظریه بوردیو در مورد سلیقه که آن را امری اجتماعی و مربوط به طبقه بندی اجتماعی می داند می توان به نگاه طراهان مد به ذائقه طبقات بالای جامعه معتقد تر شد چرا که از منظر دیگر طبقات جامعه، ذائقه و یا سلیقه افراد طبقات بالا از مطلوبیت بیشتری برخوردار است و به همین جهت نگاه طراهان مد و مد گرایی بیشتر به سلیقه طبقات مرفه و بالای جامعه معطوف خواهد بود.
اما بوردیو نظریه ای را در مورد پدیده مصرف مطرح می کند و در کتاب تمایز می گوید (اقتصاد جدید طالب دنیای اجتماعی است که در آن مردم به همان اندازه که بر اساس ظرفیتشان در تولید ارزیابی می شوند ،بر حسب ظرفیتشان در مصرف نیز ارزیابی خواهند شد)(فاضلی ،۱۳۸۲ :۴۳)
اگر مفهوم مد گرایی را با مصرف گرایی مترادف فرض کنیم به نظریه بوردیو در باره مصرف گرایی بیشتر نزدیک خواهیم شد چرا که بوردیو می خواست مفهوم منزلت اجتماعی و استفاده ای که گروههای منزلتی از الگوهای خاص مصرف به مثابه راهی برای مجزا کردن روش زندگی یکی از دیگری کنند را با این ایده ترکیب کند که مصرف متضمن نشانه ها ،نمادها ،ایده ها و ارزشهاست. بوردیو معتقد است که مصرف را نباید به عنوان ارضائ یک دسته از نیازهای از نظر زیستی ریشه دار تحلیل کرد.(باکاک :۱۳۸۱ :۹۷)
او در نظر داشت تا تحلیل کند که چگونه گروههای خاص به ویژه طبقات اجتماعی و اقتصادی از میان سایر چیزها، انواع کالاهای مصرفی، روشهای ارائه خوراک و غذا خوردن ، مبلمان و تزیین داخلی منزل را به کار می گیرند تا روش زندگی مجزای خود را مشخص کنند و خود را از دیگران متمایز سازند.
از نظر بوردیو مبارزه برای شناسایی اجتماعی ، بعدی اساسی از کل حیاط اجتماعی است . بوردیو معتقد است که کالاها اشیایی هستند که چیزهایی را بیان می کنند و طبقات مختلف کالاهای مختلف را می خرند تا جایگاه خود را در ساخت اجتماعی نشان دهند به عبارتی طبقات در رقابتند و کالاها اسلحه این رقابت است. لذا تنشی دائمی بین استفاده از کالاهای خاص و عمومی شدن استفاده از آنها که موقعیت تمایز یافته آنان را به خطر می اندازد وجود دارد . لذا کالاها درگیر بی پایان تعریف و باز تعریف موقیت اجتماعی اند.
اما در آخر میتوان اینگونه متصور شد که مد و مد گرایی به عنوان حقیقتی اجتناب ناپذیر و جزئی لاینفک از جامعه مصرفی و ماشینی می باشد و تنها جوامعی از این پدیده نو ظهور آسیب جدی خواهند دید که جوامعی تقلید کننده و یا به عبارتی جوامع هدف خواهند بود. چرا که مدها و تولیدات جامعه مدگرا جزئی از فرهنگ همان جوامع به حساب می آیند و در واقع آنها در حال طی کردن مسیر فرهنگی خود می باشند، اما مصرف این مدلها و مدها در جوامع تقلید کننده در بعضی مواقع ضد ارزش و باعث تخریب هویتی و فرهنگی آن جوامع در همه ابعاد خواهد شد.
لذا جوامع تقلید کننده از مصرف گرایی و یا به عبارتی مد گرایی باید با شناسایی دقیق و صحیح ارزشهای فرهنگی و اجتماعی جامعه خود و شناسایی کالاها و مدلهایی که باعث آسیب جدی و تخریب فرهنگی خواهد شد از ایجاد فضای تخریبی هویتی و فرهنگی خود جلوگیری نمایند .چرا که تقلید بی چون و چرا از مدگرایی در دراز مدت باعث از بین رفتن بسیاری از جنبه های فرهنگی آن جوامع خواهد بود و یکی از راههای دیگر جلوگیری از تاثیر فرهنگ مدگرایی بر فرهنگ خودی ،تقویت ارزشها و تولیدات ارزشمند مقبول داخلی است که به عنوان شناسنامه تاریخی و فرهنگی باعث قوام و دوام یک قوم یا ملت خواهد شد که نهاد های آموزشی و رسانه ای می توانند در تقویت این بنیانها نقش به سزایی داشته باشند. جامعه ای که هویت فرهنگی و ریشه های خود را فراموش کند و برای آنها ارزش قائل نباشد به راحتی متاثر از جامعه مصرف گرایی و مد گرایی قرار خواهد گرفت و متعاقب آن دچار یک نوع بی ارزشی و دگرگونی فرهنگی عظیم خواهد گردید که می تواند در تعیین سرنوشت فرهنگی نسلهای بعدی آن جامعه اثر نامطلوبی بجا گذاشته و باعث احساس دوری و نا آشنایی جوانان نسلهای بعدی آن جامعه با ریشه های فرهنگی خود گردد و متعاقبا باعث منفعل شدن جوانان و از کار افتادن قوه ابتکار و نو آوری و بروز مشکلات عدیده خواهد گردید.

سخنان دکتر علی شریعتی(یاداشت تحقیقی)

 سخنان دکتر علی شریعتی
 

1- وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

2 - دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
3- اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
4- اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است
5- وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
6- اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)
7- به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد8- خدایا به هر که دوست میداری بیاموز که عشق ورزیدن بهتر از زندگی کردن است و به هر که دوست‌تر میداری بچشان که دوست داشتن بهتر از عشق ورزیدن است(از نظره دکتر شریعتی عشق تب تندی هست که خیلی زود خاموش میشه و به خاطر همینه‌که دوست داشتن برتر است)
9- من هرگز نمی نالم، قرنها نالیدن بس است. من میخواهم فریاد بزنم، اگر نتوانستم سکوت میکنم، خاموش بودن بهتر از نالیدن است، نالیدن فرزندان ماکیوالیسم را مغرور میکند.......
10- خدایا زیستنی به من بیاموز که از بیثمری لحظه‌ی مرگ حسرت نخورم. خدایا: تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت!!
11- زندگی یعنی آزادی، ایمان، فرهنگ، نان و دوست داشتن
12- عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف میشود و اگر تماس تداوم یابد به ابتذال کشیده میشود، و تنها با بیم، امید، تزلزل، اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند میماند.امّا دوست داشتن با این حالات نا آشناست. دنیایش دنیای دیگریست..........!
13- خدایا همواره تو را سپاس میگزارم که هرچه در راه تو و پیمان تو پیشتر میروم، بیشتر رنگ میبرم، آنها که باید مرا بنوازند میزنند، آنها که باید همگامم شوند ساده راهم میشوند، آنها که باید امیدوارم کنند و تبرئه‌ام کنند، سرزنشم میکنند نومیدم میکنند......تا چشم انتظارم تنها به روی تو باز ماند، تنها از تو یاری طلبم، در حسابی که با تو دارم شریکی نباشدتا تکلیفم با تو رشن شود.تا تکلیفم با خودم معلوم گردد!!
14- دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند
15- از خداوند چیزی برایت میخواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد!
16- در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد ، آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم که هست.. 
17- روزگاریست که شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد.
18- در دردها دوست را خبر نکردن ، خود نوعی عشق ورزیدن است!19- گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود! گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود! گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!!
20- ساعتها را بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست.21- مشکلات انسانهای بزرگ را متعالی می سازد و انسانهای کوچک را متلاشی.
22- خدایا،به من توفیق تلاش در شکست،صبر در نومیدی،رفتن بی همراه،جهاد بی سلاح،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت،دین بی دنیا،عظمت بی نام،خدمت بی نان،ایمان بی ریا،خوبی بی نمود،مناعت بی غرور،عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت،و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند،روزی کن.23- بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه
24- زخمی بر پهلویم هست روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب میخورم و همه گمان میکنند که من میرقصم.
 
25- نامم را پدرم انتخاب کرد ، نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم! دیگر بس است ، راهم را خودم انتخاب می کنم.26- دلی که ازبی کسی تنها است،هرکس رامیتواندتحمل کند.!
 
27- در دشمنی دورنگی نیست ، کاش دوستانم هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند.
28- خیلی اوقات آدم از آن دسته از چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد.