وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

حاج سلیم محله - رضا بژکول این وبلا گ جهت بیان و پی گیری مشکلات روستای حاج سلیم محله تشکیل شده است.
وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

حاج سلیم محله - رضا بژکول این وبلا گ جهت بیان و پی گیری مشکلات روستای حاج سلیم محله تشکیل شده است.

سیاست از نظر ارسطو(یاداشت تحقیقی)

سیاست از نظر ارسطو

سیاست

فلسفه سیاسی ارسطو ریشه در متافزیک او دارد ارسطو جهان را در حال شدن از قوه به فعل میداند هستی از ماده بی صورت شروع و به فعل بی ماده پایان می یابد. ارسطواز این تعلیم در توجیه سیر تکاملی زندگی اجتماعی بشر استفاده می کند نخست فرد است و نیاز های زیستی خود را بر اورده می کند.

 سپس میل جنسی است و ازدواج مطرح می شود و بعد فرزندان و نوادگان وعشیره و دهکده درست می شود . از مجموع چند دهکده به یونانی پلیس یا  دولتشهر درست می شود اما فقط در شهر یا جامعه سیاسی است که طبیعت بالقوه آدمی می تواند فعلیت یابد و از کمال بر خور دارشود . شهر مانند هر اجتماع دیگری برای غایتی وجود دارد . این غایت در مورد دولتشهر خیر اعلای انسان یعنی زندگی اخلاقی و زندگی عقلانی است .دردولتشهر است که انسان می تواند زندگی نیک به معنی کامل آن داشته باشد و چون زندگی نیک غایت طبیعی انسان است دولتشهر را باید اجتماعی طبیعی نامید " از اینجا آشکار می شود که شهر پدیده ای طبیعی است و انسان بحکم طبیعت حیوانی اجتماعی است .و آنکس که از روی طبع ،و نه بر اثر تصادف ، بی وطن است ، موجودی یا فروتر از آدمی یا بر تر از او ُ جامعه برای زیستن نیست برای نیکو زیستن است .

یکی از بحث های خیلی مهم که مبنای تعیین کننده سیاست در جوامع امروزی است بحث اصالت فرد و اصالت جامعه است . هر مکتبی که معتقد است برای آرمان و اهداف مورد نظر  دو دسته را باید فدا کرد جامعه گرا است یکی مزاحمان ودیگری فدائیان آن نظام. و هر مکتبی که معتقد است هیچ چیزی بالاتر از "من"فرد وجود ندارد و هیچ کدام از آن دو گروه نباید کشته شوند طرفدار اصالت فرد است مانند لیبرالیزم

 افلاطون و ارسطو هر دو جمع گرا هستند و در تقسیم کار اجتماعی ، جامعه باید با سازمانی خاص حفظ شود عده ای چه بخواهند وچه نخواهند باید سرباز باشندوبعضی  از همان ساعات تولد برده به دنیا می آیند بعضی پیشه ور و کارمزد هستند .....فقط عده کمی هستند که شهر وند محسوب می شوند و حق فرمانروائی دارند ارسطو در کتاب سیاست فصلی رابه این مطلب اختصاص داده که انسان ها نا مساویند نه فقط در ناحیه استعداد ها بلکه در حقوق و ارزشهای اجتماعی نیز چنین است . ارسطو در اخلاق نیکوماخوس اخلاق را شعبه ای از سیاست میداند از انجائی که غایت قصوای زندگی فرد این است که هدفی اجتماعی را برآورده سازد اخلاق او هم تابع سیاست او خواهد شد

روش ارسطو در سیاست همان روش او در فیزیک و متا فیزیک است . اول میل او به استقراء که انگیزه اش گرد آوردن مدارک و معلومات موجود در باره زندگی سیاسی زمان خود است . مثل اینکه دارد نمونه برگها را جمع می کند .  یا به عبارت دیگر ارسطو اول با پدیدار ها آغاز می کند دوم اینکه پیشینه و سنت را در سیاست ارج می نهد و بسیاری از رسمها و سازمان های سیاسی کهن را می پسندد وتغییر آن را درست نمی داند .سوم تساهل نسبی او در توصیف همه سازمان ها و نظام های سیاسی صرف نظر از نیکی و بدی آنها.حاصل روش او همان اعتدال است که در باره هر نظام سیاسی هم عیب را می گوید و هم بدی را و در همه مباحث راه میانه را در پیش می گیرد  در پایان اخلاق نیکوماخوس می نویسد"نخست باید سخنان پژوهندگان پیشین را در باره جزئیات این مسایل بشنویم و سپس با مطالعة مجموعه نظام های سیاسی که گرد آورده ایم روشن سازیم که کدام عوامل دولتها را از انحطاط حفظ می کنند یا سبب انحطاط و نا بودی آنها می گردند ،و نظامهای سیاسی به کدام علل پایدار می مانند یا از میان می روند ، و به چه سبب بعضی جوامع به خوبی اداره می شوند و بعضی دیگر به فساد می گرایند . پس از آن که این مطالعه را به پایان رساندیم شاید بتوانیم بروشنی ببینیم که بهترین نظام سیاسی کدام است و هر کدام از آن نظامها را چگونه می توان منظم ساخت و بدین منظور از کدام قوانین و رسوم باید سود جست." البته قبل از ارسطو سوفسطاییان از آنجایی که شاگرد برای اداره ی جامعه تربیت می کردند مجموعه هایی از قوانین دولت شهر ها را جمع آوری کرده بودند .

انواع حکومت

ارسطو می گوید یا حکومت به دست یک نفر است  و یا به دست گروهی از مردم و یا به دست اکثر مردم و اگر اینها در پی صلاح مردم باشند ، حکومت از انواع درست است و اگر در پی منافع خود باشند حکومت آنها منحرف خواهد بود .

1- اگر حکومت به دست یک تن باشد و صلاح عموم را در نظر بگیرد حکومت پادشاهی (مو نارشی )  نام دارد.

 2- اگر به دست گروهی از مردم اعمال شود آریستوکراسی نام دارد شاید به این دلیل که بهترین مردمان در آن حکومت می کنند و یا شاید به این دلیل که هدف آن تامین بهترین چیزها برای کشور و افراد آن است .

3- و اگر به دست اکثر مردم اداره شود و پروای خیر وصلاح همگان را دارد حکومت جمهور(پولیتی) نامیده می شود

4- اگر حکومت به دست یک تن باشد و فقط به فکر تامین منافع فرمانروا کشیده شود حکومت ستمگر(تورانی)  نامیده می شود

5- اگر حکومت به دست عده ای باشد و فقط به فکر توانگران باشد الیگارشی نامیده می شود

6- اگر حکومت به دست عموم باشد و فقط به فکر تهی دستان باشد حکومت دموکراسی نامیده می شود

از انجائی که ارسطو در اخلاق فضیلت را در حد وسط می داند وتوصیه می کند از افراط و تفریط در هر امری پرهیز شود ،در سیاست می گوید مردم جامعه به سه طبقه تقسیم می شوند یک طبقه ثروتمند، اشراف زاده و نیرو مند هستند که به استکبار و شرارت بسیار می گرایندویک طبقه دیگر تهیدست هستند وبه آزار رسانی و نابکاری روی می آورندو سر انجام ارسطو به این نتیجه می رسد که بهترین جامعه مشترک سیاسی آن است که  طبقه متوسط برآن فرمانروایی کنند ، و این طبقه در آن بیشتر و نیرومند تر از دو طبقه دیگر باشند."در هر کشور مردم به سه گروه اند : آنانکه بسیار توانگرند ، آنانکه بسیار فقیرند و آنانکه میان این دو گروه اند چون ثابت شد که بهترین هر چیز در میانه یا میانگین آن است نا گزیر باید پذیرفت که بهترین میزان بهره مندی از مواهب دارایی نیز در اندازه نگهداشتن است. زیرا آنکه به اندازه مال می اتدوزد گوش به فرمان خرد دارد؛ و حال انکه کسی که به افراط از زیبایی یا نیرو یا تبار بلند و یا دارایی بهره برد ، یا انکه بر عکس ، بیرون از اندازه فقیر یا ناتوان یا فرو دست باشد، فرمان خرد را به دشواری می پذیرد .....جامعه سیاسی بی گمان باید تا حد ممکن از افراد برابر و همانند پدید آید و این همانندی را فقط در میان افراد طبقة متوسط می توان یافت . پس ناچار آن حکومتی را باید از همه بهتر دانست که از افراد همانند و برابر فراهم آمده باشد.مردم طبقه متوسط همیشه زندگی مطمئن تری از دیگران دارند، زیرا نه مانند تهیدستان چشم طمع به مال دیگریمی دوزند و نه دیگران به مال ایشان آرزومندند ؛ و چون نه بد خواه دیگرانند و نه دیگران بد خواه ایشان ، ایمن از هر گزندی زیست می کنند.

اما ساختار نظام سیاسی یا جامعه آرمانی ارسطو چیست؟

1- دولتشهر باید به اندازة کافی از نظر جمعیت  بزرگ باشد تابتواند قائم به خود باشد البته نه چنان بزرگ که نظم و حکومت خوب غیر عملی گردد

 2- از نظر وسعت هم دولتشهر باید به اندازه ای باشد که نیاز های دولتشهر را بر آورده کند  

3- شهر وندان . کارگران ، کشاورزان و افزارمندان ضروری اند اما آنان از حقوق شهروندی بر خور دار نخواهند بود فقط طبق رزمندگان شهر وند خواهند بود اینان در جوانی جنگاور و در میانسالی حاکم یا قاضی و در پیری کاهن خواهند بود.

وظایف دولت

1- تامین خوراک

2- ایجاد فنون و صنایع

3- تهیه سلاح

4- ایجاد درامد مالی کافی برای تامین نیاز های داخلی و جنگ

5 – توجه به امور دینی که شغل روحانیون است

6- تامین قضات برای منافع مشترک و عدالت میان انسانها با یکدیگر .

 هر یک از این مشاغل و وظایف باید ویژة یک طبقه باشد . این طبقات عبارتند از کشاورزان ، صنعتگران ، جنگاوران، ثروتمندان ، روحانیان و قضات .

 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.