گفتمانی را که در قالب دولت نهم و دهم هژمون شد، میتوان گفتمان موعودگرایی سیاسی نامید. این گفتمان در مقابل گفتمان موعودگرایی غیرسیاسی انجمن حجتیه قرار دارد. گفتمان موعودگرایی سیاسی از سویی به موعودگرایی غیرسیاسی میرسد؛ و از طرفی به گفتمان بعد از سال 57. البته، بروز گفتمان موعودگرایی سیاسی به این شکل در اسلام بیسابقه است. به شکل خلاصه، این گفتمان دارای 21 ویژگی است:
1- نزدیکبودن ظهور:
اعتقاد این گروه بر این است که ظهور امامعصر(ع) بسیار نزدیک است.
۲-امکان ارتباط با امامزمان(عج):
به طور مثال آقای احمدینژاد گفتهاند که با شخصی مرتبط هستیم که با امام زمان ارتباط دارد.
3-نگاه نقادانه به روحانیت و مرجعیت: از آنجایی که آنها باور دارند به طور مستقیم با امام زمان مرتبط هستند، روحانیت و مرجعیت تقدس خود را از دست دادهاند. این در حالی است که توده مردم از طریق روحانیت و مرجعیت با دین ارتباط برقرار میکنند و با این تفسیر ارتباط با روحانیت و مراجع شکل دستدوم پیدا میکند؛ یعنی اولویت خودش را از دست میدهد.
4- نوعی طریقتمحوری: طریقت به نوعی در مقابل شریعت قرار دارد. شریعت مبتنی بر فقه و ظواهر دین است و طریقت ادعای رسیدن با باطن دین را دارد.
5- باور به نوعی پلورالیسم دینی: در این خصوص میتوان به اظهارات آقای رحیممشایی اشاره کرد که گفت «در سال 1357 انقلابی کردیم، انقلاب کماکان وجود دارد اما اسلامگرایی به پایان رسیده است همانطور که در اسبسواری میگوییم که دوره اسبسواری تمام شده اما اسب هنوز هست.» وی در جای دیگری میگوید: «روند توسعه در دنیا رو به این سمت میرود که حتما نباید بشر مسلمان بشود تا به حقانیت برسد. این دوره رو به پایان است، یعنی همانطور که اسلامگرایی رو به پایان است، دوره مسلمانشدن هم رو به پایان است. هر مسیحی، زرتشتی، یهودی، بودایی، برهمایی و مانند آن نباید لزوما مسلمان شوند تا به حقانیت برسند». این باور در مقابل اسلامگرایی انحصارگرایانه است.
6- استفاده از علوم غریبه: شواهدی وجود دارد که افرادی که ادعای علوم غریبه دارند، به دولت نهم و دهم نزدیک و سپس دستگیر شدند.
7-اعتقاد به کسب قدرت و ضرورت فعالیت سیاسی به شکل شدید: در گفتمان موعودگرایی غیرسیاسی، مانند انجمن حجتیه قبل از انقلاب، میبینیم که آنها قایل به فعالیت سیاسی نبودهاند.
8- عدم توجه کافی به تخصص و تکنوکراسی: پیشبردن عملگرایانه (و نه اتکا به متخصصان و تکنوکراتها) برای این گروه اهمیت دارد. به طور مشخص، ما از سال 84 شاهد بودیم که بسیاری از متخصصان منزوی شدند.
9- تهور و احساسگرایی: احساسگرایی در مقابل عقلگرایی قرار میگیرد. به بیان دیگر در این گفتمان به تحریک احساسات توجه زیادی شده است. تهور آقای احمدینژاد در سیاست به تحریک احساسات توده مردم کمک میکرد.
10- پوپولیسم: پوپولیسم در مقابل نخبهگرایی قرار دارد. نکته تمرکز موعودگرایی سیاسی بر تودههای مردم است، برخلاف گفتمان اصلاحطلبی که در دانشگاهها و میان نخبگان موفق بود، گفتمان موعودگرایی سیاسی در روستاها و قسمت پایین شهرها موفقیت داشت.
11- رادیکالیسم: رادیکالیسم یعنی اعتقاد به سیاست تند و تصمیمگیریهای یکشبه و خلقالساعه. رادیکالیسم در پی تحول شدید است و به اصلاحات گامبهگام توجهی ندارد.
۱۲- دماگوژی: زمانی که مردم با احساسات تحریک میشوند، ممکن است شاهد نوعی عوامفریبی باشیم.
13-خودیگانهپنداری: این اصطلاح به این معناست که مانند آنها در تاریخ وجود نداشته است. بهعنوان مثال آقای احمدینژاد میگوید «در طول تاریخ ایران دولتی مانند دولت من نبوده است.» یا یکی نزدیکان این گروه، محمود احمدینژاد را معجزه هزاره سوم میداند.
14- عملگرایی و عملزدگی: برای عملگرایان فایده حاصل شده در عمل موردتوجه است. به همین دلیل، اعضای این گفتمان مواضع خود را چندان روشن نمیکنند. همچنین، به همین دلیل است که اعضای این گفتمان بهراحتی با مخالفان خود گفتوگو میکنند؛ چرا که در پی یافتن نقاط مشترکی در عمل هستند که برایشان سودمند باشد. خود پراگماتیسم یک مبناست. ادامه در صفحه 6
15- تسلط بر بیتالمال: این گفتمان نوعی ولایت بر بیتالمال را برای خود احساس میکنند که برای رسیدن به اهداف میتوان از آن استفاده کرد. در این خصوص میتوان به برداشت 16میلیاردتومانی و اختصاص آن به دانشگاه ایرانیان اشاره کرد.
16- جناحگرایی: این اصطلاح به این معنی است که ما یک جناح خاص هستیم و کسانی که با ما هستند دوست ما هستند و کسانی که با ما مرزبندی دارند خارج از گفتمان ما قرار میگیرد. میتوان به این گروه جناح را اطلاق کرد؛ چرا که با حزب به معنی مدرن آن نسبتی ندارند.
17- عدالتمحوری: از نشانههای مرکزی گفتمان موعودگرایی سیاسی عدالتمحوری است. عدالتمحوری این جریان شباهتهای زیادی با سوسیالیسم آمریکایجنوبی دارد. بهعنوان مثال، در ونزوئلا نوعی از سوسیالیسم با اقتدارگرایی جمع شده است. سوسیالیسم اقتدارگرایانه در مقابل سوسیالدموکراسی و لیبرالدموکراسی قرار میگیرد.
18- ناسازگاری با تجدد: این گفتمان سر ناسازگاری با مدرنیته دارد. البته، «مهندس مسلمان» از بخش سختافزاری تجدد در راستای اهداف خود بهره میبرد.
19- اعتقاد به فروپاشی زودهنگام غرب: به اعتقاد حامیان این گفتمان، غرب بهزودی فروخواهد پاشید و علایمی چون بحران اقتصادی در آمریکا و اروپا نشانه فروپاشی این گفتمان است.
۲۰- ضرورت برهمزدن نظم بینالمللی: آنها در حوزه روابط بینالملل باور دارند که نظم موجود نظم استکباری است و باید این نظم موجود را برهم زد. در همین راستاست که مبحث انکار هولوکاست پیش میآید.
21- ضرورت گسترش روابط با آمریکایلاتین: ویژگی آخر این گروه آن است که در حوزه سیاست خارجی بهجای ارتباط با کشورهای همسایه و غرب ترجیح میدهد با کشورهای آمریکایجنوبی ارتباط داشته باشد. بهعنوان مثال، حجم معاملات اقتصادی کشور، فارغ از سوددهی آن، در این دوره با این کشورها افزایش یافت. طبق نظریههای گفتمانی، هیچ گفتمانی بهطور کامل از بین نمیرود؛ بلکه بعد از یک دوره هژمونبودن به حاشیه رانده میشود. در سالهای آخر دولت دهم، گفتمان موعودگرایی سیاسی با عدم محبوبیت روبهرو شد.
نتیجه انتخابات ریاستجمهوری 92 نشان داد که حتی تودههای مردم از گفتمان موعودگرایی سیاسی برگشتهاند؛ و بعد از آن بود که موعودگرایی سیاسی بهعنوان یک گفتمان به حاشیه رفت. در اینجا دو مساله وجود دارد. مساله اول اینکه در کوتاهمدت این گفتمان نمیتواند به قدرت بازگردد و هژمون شود؛ چرا که مفصلبندی این گفتمان چنان از هم گسسته است که در کوتاهمدت فرصت مجدد مفصلبندی را نخواهد داشت. بهطور مثال دال مرکزی این گفتمان عدالتمحوری است. مردم در حالی که مشاهده کردند بیش از 800میلیارددلار در این دوره نفت فروخته شد، اما آنها و بهخصوص تودههای مستضعف، مستضعفتر شدند. همینطور، ارتباط با روحانیت و مرجعیت، برای این گفتمان شکلی نقادانه داشت. در نتیجه، امکان بازگشت آنها در کوتاهمدت وجود ندارد. اما مساله دوم این است که در درازمدت امکان احیای این گفتمان به دو دلیل وجود دارد: اول اینکه ویژگیهای خاصی در افراد این گفتمان هست که امکان بازسازی آن را ایجاد میکند. در روزهای اخیر هم دیده شده که نفرات اصلی جریان فوق که در دولت گذشته هم جزو طراحان اینگونه حرکتها بودند، بسیار فعالند و به هدف خود اعتقاد دارند. آنها بهخوبی حساسیتهای مردم را درک کرده و روی آن انگشت میگذارند. دلیل دوم این است که سیاست در ایران عرصه اتفاقهای غیرمنتظره است. سیاست در ایران قابل انتظار و پیشبینی نیست. مردم ایران به دلیل «احساساتی» و «فراموشکاربودن» از یکسو و دادن رای سلبی (بهجای رای ایجابی) ممکن است در معادلات قدرت در شرایطی قرار گیرند که دوباره به این گفتمان رو آورند؛ هرچند این امر در کوتاهمدت میسر نخواهد بود.