نخستین جغرافینویسان جهان، یونانیان بودند. ولی باید دانست که یونانیان باستان برخلاف ادعایی که مبنی بر شناخت جغرافیای جهان داشتند، در این دانش بسیار ناآگاه بودند. آنچه یونانیان در نوشتارهای خود در اینباره نوشتهاند یا افسانه است یا برگرفته از گفتار دیگران. چراکه آنان در گوشهی جهان بودند و آنچه میشناختند عبارت بود از کرانههای شرقی دریای مدیترانه و جزایر یونانینشین و شبهجزیرهی یونان تا ایتالیا و مصر شمالی، صحرای سینا (که آنرا عربستان میخواندند)، فینیقیه و آناتولی (که به آن آسیا میگفتند)
دیگر بخشهای جهان از نظر یونانیان بسیار تاریک و مبهم بود. هرودوت که با بهرهگیری از امکانات دوران هخامنشی در همین بخشهای ذکر شده در بالا، گشت و گذار کرد، در اثر خود بارها باورهای نادرست یونانیها را به رخشان کشید. برای نمونه به آنان اثبات کرد که رود نیل جدا کننده آسیا و آفریقا نیست. بلکه در درون آفریقا است و مصر بخشی از آفریقا به شمار میآید.
هرودوت و یونانیان آفریقا را به این بزرگی نمیپنداشتند. بلکه تصور میکردند حبشه که در جنوب مصر است جنوبیترین بخش آفریقاست و دریایی که در جنوب آفریقا است را دریای جنوب یا اریتره میخواندند.
نخستین بار داریوش بزرگ با گشایش کانال سوئز، مدیترانه را به اقیانوس هند متصل کرد. داریوش در سنگنوشتهی خود در مصر به دریای پارس (دِرَیاتی هَچا پارسا : دریایی از پارس) اشاره میکند. سنگنوشتهی داریوش کهنترین سند درباره دریای پارس است.
در ادامه، یونانیان در اثر گسترش راه دریایی هخامنشیان از هند تا پارس و از دجله و فرات در میانرودان تا دریای سرخ و پایان مدیترانه، پی بردند که این آبها به هم ارتباط دارند. ولی هرودوت که سفری به ایران نداشت هرگز دریای پارس (خلیج فارس) را ندید و متوجه نشد که اگرچه آب این دریا به دریای سرخ و اقیانوس هند راه دارد ولی این دریا، سه سوی آن خشکی بوده و تنگهای کوچک آنرا به آبهای آزاد پیوند میدهد و در نتیجه یک خلیج مستقل است. به همین دلیل او دریایی که دجله و فرات به آن میریخت را نیز همان دریای اریتره نامید. یعنی دریای سرخ، اقیانوس هند، دریای عمان و خلیج فارس را یکی گرفت!(1) اگرچه هرودوت یادی از خلیج فارس نکرده، با اینحال، کتاب او هم سندی به سود حقانیت نام خلیج فارس و جعلی بودن به کارگیری “خلیج عربی” برای دریای جنوب ایران است. چراکه او، “خلیج عربی” را برای دریای میان صحرای سینا و مصر، به کار میبرد. دلیلش آن است که در آنزمان قبایل عربی نه در کرانههای خلیج فارس، بلکه در صحرای سینا و جنوب آن، میزیستند. و به آن سرزمین عربستان میگفتند(2). از این رو هرودوت به دریای کنار صحرای سینا (خلیج سوئز) خلیج عربی میگوید.
نویسندگان یونانی و رمی در ادامه نیز از “خلیج عربی” با نام Sinus Arabicus یاد کردهاند (3) و در همهجا، منظورشان دریای کنار مصر است. شگفتا که دولتِ ناسیونالیستِ مصر در زمان جمال عبدالناصر، این همه اشارات تاریخی دربارهی عربی بودن خلیج کنار گوش مصر، را رها کرده و خلیج فارس را بدین نام خواند. دلیلش این بود که پس از شکست مصر از اسراییل، رهبری جهان عرب، تلاش کرد، اذهان را به دشمنی با ایران معطوف کند تا از زیر بارِ روانیِ شکستهای خود در برابر اسراییل رها شود! و این سیاست سپس از سوی صدام حسین، دیکتاتور خونریز عراق و همچنین عربستان و امیرنشینهای خلیج فارس، تاکنون، دنبال شده است.
نقشه ایران در اواخر دوره ساسانی
با حضور اسکندر در منطقه، تاریخنگاران یونانی تا اندازهی زیادی با جفرافیای آسیای غربی آشنا میشوند و دیگر نویسندگان از جمله استرابو (اهل شهر پونت در آناتولی) در سده نخست پیش از میلاد، پی به هویت مستقل “خلیج فارس” از “دریای اریتره” برده و آنرا “آبراه پارس” (پرسیکون کایتاس- (Persikon kaitas مینامند. همچنین است فلاریوس آریان دیگر تاریخنگارِ سرشناس در همان زمان، بطلمیوس (جغرافیدان سده دوم میلادی) اصطلاح “خلیج پارس” (سینوس پرسیکوس) را به کار میبرد و در هزارههای آینده، همیشه این نام در همهی جهان به کار رفته است.
گویند که نخستین بار شاپور دوم (ذوالاکتاف) اعراب اسیر شده را به کرانهی خلیج فارس آورد. در هنگام سرنگونی ساسانیان، گروهی از عربها در جنوب میانرودان در کنار دجله و فرات در قلمرویی به نام حیره میزیستند و زیر فرمان ایرانیان بودند. اعراب مسلمان نخستین اعرابی بودند که به دریاپیمایی در خلیج فارس پرداختند و از این راه به ایران و هند یورش بردند. ولی گزارشها حاکی از آن است که ترکیب جمعیتی ساکنان کرانههای این دریا و جزایر مسکونی آن تغییر محسوسی نکرد. و بهترین نشانه، تاریخهای اسلامی به زبانهای عربی و فارسیاند که به نام خلیج فارس و حضور ایرانیان در آن تاکید دارند. ابنبطوطه، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی، ابنبلخی از نویسندگان مسلمان ایرانی و عرباند که به “بحر الفارس” یا” بحر العجم” یا” الخلیج الفارس” یا نامهایی همانند اینها اشاره کردهاند. به ویژه اصطخری (جغرافیدان ایرانی در قرن ۹ میلادی) نقشهای داده و در آن به “بحر فارسی” پرداخته است. (4)
در زبانهای اروپایی نیز نام این دریا، Persian Gulf ، Persische Golf ، Golfo di Persia و Persicus sinus آمده و البته این توضیح لازم است که در همه این موارد واژه “پارس” و “پارسی” معادل “ایران” و “ایرانی” است. چراکه در این زبانها به کل سرزمین ایران، “پارس” و به همه ایرانیان، “پارسی” میگفتند. و تا دورهی رضاشاه نام رسمی ایران در محافل جهانی “پرشیا/پارس” بود.
از سده هجدهم و در زمان کریمخان زند، پس از افول قدرت پرتقال و هلند، امپراتوری انگلیس به قدرت اصلی در اقیانوس هند و خلیج فارس تبدیل میشود و بدبختانه با کمتوجهی و سهلانگاری دولتهای ایران در زمان زندیه و قاجاریه، قبیلههای مهاجر و تازهبهدوران رسیدهی کرانههای جنوبی خلیج فارس در عمان و امارات کنونی و قطیف عربستان و جزیرههای خلیج فارس همچون بحرین و قطر، دولتهای خودمختار تشکیل دادند و از حکومت مرکزی ایران که به لحاظ تاریخی، بر آن سرزمینها فرمان میراند، تجزیه گشتند. و سپس به شکل خودسرانه، به بستن پیمانهای سیاسی و تجاری با امپراتوری انگلیس اقدام کردند.
دولت ایران در آنزمان به دلیل ضعف خود، جز اعتراض، کاری نتوانستند انجام دهند. بدین ترتیب، کرانههای جنوبی خلیج فارس و بسیاری از جزیرههای آن به چیرگی کامل قبیلههای مهاجر عرب درآمد و دولت انگلیس با نقاب دوستیِ عربها، از منافع آنان در برابر ایران، پشتیبانی کرد.
بحرین در سال ۱۸۹۲ در اواخر دورهی ناصرالدینشاه، رسما به قیومیت انگلیس درآمد. دولت ایران در زمان پهلوی اول، در نامهای به جامعه ملل، رسما به رفتار انگلیس در تجزیه بحرین از ایران، اعتراض کرد. ولی در عوض یکی از تئوریسینهای سرشناس انگلیسی به نام چارلز بلگرِیو (Belgrave) مشاورِ ارشدِ حکومتِ آلخلیفه در بحرین که نقشههای استعمار انگلیس را در خلیج فارس طراحی میکرد، با حرکتی تهاجمی برای نخستین بار از دهه 1930 اصطلاح جعلی “خلیج عربی” را برای خلیج فارس به کار برد. او به دولت انگلیس پیشنهاد کرد: “با توجه به اینکه بیشتر مردمان کرانههای خلیج فارس، عرباند، بهتر است این خلیج، عربی خوانده شود.” (5) سپس یک انگلیسی دیگر به نام رودریک اوون در کتابی به نام “حبابهای طلایی در خلیج عربی” در سال ۱۹۵۸ نوشت: “من در تمام کتب و نقشههای جغرافیایی نامی غیر از خلیج فارس ندیده بودم ولی در چند سال اقامت در سواحل خلیج فارس متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر این ادب حکم میکند که این خلیج را عربی بنامیم”(6) حال آنکه چه در آنزمان و چه امروز، پس از لحاظ کردن جمعیتهای ساکن در کرانههای شمالیِ خلیج فارس، همچنان اکثریت جمعیتی با عربها نیست.
ضمن آنکه تغییر ترکیب قومیتی و تشکیل کشورهای نوین باعث نمیشود تا نامهای تاریخی، دگرگون گردند. از همین رو حتی پس از تشکیل کشور پاکستان، این کشور نسبت به تغییر نام تاریخی “اقیانوس هند”، اقدامی نکرد و آمریکا هرگز در پی نبوده تا نام “خلیج مکزیک” را به “خلیج آمریکا” برگرداند. همچنین است دریای عمان (دریای عرب) که در میان ایران و پاکستان و عمان جای گرفته و ایرانیان و پاکستانیهای کرانههای آن، به مراتب بیشتر از عربهای آناند، ولی هرگز در پی تغییر نام آن دریا نبودند. این درحالی است که در منابع کهن ایرانی، دریای عمان، “دریای مُکران” نامگذاری شده و به اقیانوس هند، “دریای سَدویس” (Sadvis) میگفتند.
دولت انگلیس، مدتی است که برخلاف همهی قوانین و عرفهای بینالمللی، با ادعای بیطرفی، از اصطلاح بیمعنیِ “خلیج”، بهره میگیرد. بی.بی.سی (بنگاه خبرپراکنی رسمی دولت بریتانیا) نیز به بهانهی اصل احترام و بیطرفی، در برنامههای عربی خود از عنوان جعلی و در برنامههای فارسی خود از عنوان درستِ خلیج فارس و در برنامههای انگلیسیزبان از اصطلاح گنگ و نامفهوم “خلیج” بهره میبرد. یعنی از نظر این شبکه، این دریا، نام ندارد! که این رفتار علاوه بر مغایرت با علم تاریخ و جغرافیا، با اصول اولیهی خبرنگاری هم تعارض دارد. همین سیاست، از سوی گوگل نیز پیروی شده. و این کمپانی نیز به بهانهی واهیِ عدم ورود به مناقشات میان ملتها، و درواقع به دلیل آنکه منافع اقتصادیاش در گرو کشورهای ثروتمند عربی، “بیطرفی” پیشه کرده است.
این درحالیست که در نیمه نخست بهمن ماه سال ۱۳۷۰ خورشیدی، سر ویراستار سازمان ملل متحد با اشاره به اعتراضهای پیاپی نمایندگان ایران در آن سازمان به استفاده از نام ساختگی خلیج عربی در اسناد این سازمان، از کارکنان سازمان ملل خواسته تا اعتراض دولت ایران را همیشه در نظر داشته باشند. سازمان ملل متحد در چندین نوبت در بیانیهها، اصلاحیهها و مصوبههای گوناگون و با انتشار نقشههای رسمی، نه تنها بر رسمی بودن نام “خلیج فارس” تاکید کرده، بلکه از هیاتهای بینالمللی خواسته که در مکاتبات رسمی به ویژه در اسناد سازمان ملل از نام کامل “خلیج فارس” استفاده کنند. (7)
فهرست اسناد سازمان ملل درباره نام خلیج فارس:
– سند شماره ۶۱ نشست بیست و سوم سازمان ملل متحد در وین (۲۸ مارس تا ۴ آوریل ۲۰۰۶) با عنوان “رسمیت تاریخی، جغرافیایی و حقوقی نام خلیج فارس” – سند ST/CS/SER.A/۲۹/Add.۲ در تاریخ ۱۸ اوت ۱۹۹۴ (۲۷ مرداد ۱۳۷۳) – قطعنامه UNLA ۴۵٫۸.۲ در تاریخ ۱۰ اوت ۱۹۸۴ (۱۹ مرداد ۱۳۶۳) – قطعنامه UNAD ۳۱۱/Qen در تاریخ ۵ مارس ۱۹۷۱ (۱۴ اسفند ۱۳۴۹) – نقشه رسمی کمیسیون اقتصادی و اجتماعی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (سپتامبر ۲۰۰۷) – نقشه رسمی ایران، شماره ۳۸۹۱ چاپ سازمان ملل (ژانویه ۲۰۰۴) – نقشه رسمی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (نوامبر ۱۹۹۸) (8)
منابع:
1. Herodotus, ed. George Rawlinson (2009), The histories, p.105
2. “Arabia”. World Digital Library. Retrieved 11 August 2013.
3. Michael D. Oblath (2004). The Exodus itinerary sites: their locations from the perspective of the biblical sources. Peter Lang. p. 53. ISBN 978-0-8204-6716-0.
4. Alai, Cyrus (originally published: 15 December 2000; last updated: 7 February 2012). “Geography iv. Cartography of Persia”. Encyclopædia Iranica. Retrieved 1 February 2012
5. Kohl, Philip L. ; Mara Kozelsky; & Nachman Ben-Yehuda (2007). Selective Remembrances: Archaeology in the Construction, Commemoration, and Consecration of National Pasts. University of Chicago Press. p. 225
6. ناصر تکمیل همایونی، خلیج فارس، دفتر پژوهشهای فرهنگی.
7. محمد عجم، خلیج فارس نامی کهنتر از تاریخ. تهران، پارت
8. محمود طلوعی (1370) جنگ خلیج فارس و آیندهی خاورمیانه، تهران، انتشارات تهران، ص196
نوشته : بهرام روشنضمیر