رییس کمیسیون سلامت و محیط زیست شورای شهر تهران در تذکر خود در جلسه شورای شهر خبر داد که شهرداری تهران در بودجه سال آینده، 75 میلیارد تومان برای برگزاری جشنها، پذیرایی و ایاب و ذهاب، هزینه تلفن همراه و پاداش تراز نامه برای اعضای هیات رییسه شرکتهای زیرمجموعه خود در نظر گرفته است.
رحمتالله حافظی(عضو اصولگرای شورا) با بیان اینکه 41 شرکت و موسسه در این فهرست قرار دارند که برای هر کدام مبالغی در نظر گرفته شده است، گفت: فقط در شرکت بهرهبرداری مترو که یکی از شرکتهای زیرمجموعه شهرداری است 16 میلیارد تومان برای برگزاری جشنها و پذیرایی در سال 93 در لایحه شهرداری پیشبینی شده است و این در حالی است که نام برخی شرکتها همچون جهان یا شرکت ارتباطات شهرداری اصلا در این لایحه ذکر نشده است. افشاگری این عضو شورا به همین جا ختم نشد بلکه او به حضور برخی اعضای شورای شهر تهران در هیاتمدیره و مجمع شرکتهای تابع شهرداری هم اعتراض کرد. علیرضا دبیر دیگر عضو نزدیک به قالیباف خطاب به حافظی گفت: دوره بگم بگمها تمام شده است اگر اشاره شما به اعضای شورای سوم است شفاف بگویید.
اقای دبیر شما را همین مردم تهران دیبر کردند کجا بودید تا حالا که بحث بگم بگم را مطرح کنی؟ کمی دیر از خواب خرگوشی بیدار شدی ! امروز وظیفه شخص شما و امثال شما بحث الودگی است نه جشنها ،اگر مرگ و میر در الودگی تهران نباشد جشن معنا پیدا میکند نه اینکه هر روز می شنویم که بخاطر الودگی هوای تهران تعدادی از هموطنان زحمت کش می میرند و شما به دنبال منافع خود هستی.
به گزارش خبرآنلاین، برگزیده ای از این نظرات به شرح زیر است:
نام | نظر |
سعید لیلاز | دولت باید به پرداخت یارانه نقدی به مردم ادامه دهد چراکه اساسا مکانیزمی برای تشخیص اینکه چه کسانی درآمدی بالا و چه کسانی درآمد پایین دارند، وجود ندارد. برهمین اساس به دولت توصیه می کنم پرداخت یارانه نقدی را تداوم دهد. البته در حوزه هایی مانند بهداشت و حمل ونقل نیز باید اقداماتی صورت گیرد. |
موسی غنی نژاد | این موضوع بسیار مهم نیاز به کارشناسی و تدبیر دقیق دارد که دولت در آیین نامه اجرایی قانون باید مد نظر قرار دهد. اینجا قانون در کلیت آن خوب است اما نیازمند آیین نامه اجرایی بسیار مدبرانه ای است که منجر به نارضایتی مردم نشود. دولت می تواند از متقاضیان دریافت یارانه، ثبت نام مجدد به عمل آورد تا برمبنای سقف درآمدی مشخصی، کسانی که واجد شرایط دریافت یارانه نقدی هستند شناسایی شوند. در صورتی که یارانه به افرادی که واقعا مستحق دریافت آن هستند، تعلق نگیرد به طور حتم به نارضایتی دامن خواهد زد. بنابراین باید دقت کرد یارانه های نقدی به دست کسانی برسد که واقعا به آن نیاز دارند. تصور می کنم حدود 5 تا میلیون نفر، یعنی کم درآمد ترین قشرهای جامعه واقعا مستحق این یارانه نقدی هستند. یک روش شناسایی این افراد استفاده از امکاناتی است که در کشور طی سال های گذشته ایجاد شده و اکنون زمان بهره برداری مناسب از آنهاست. تمامی کسانی که از خدمات سازمان بهزیستی کشور و همچنین کمیته امداد امام خمینی استفاده می کنند می توانند در لیست یارانه بگیران قرار گیرند. نکته مهم این است که دولت باید به سرعت به فکر اصلاح قیمت حامل های انرژی باشد. |
فرهاد نیلی | از نظر فنی حذف یکسری از دهک ها در سال اینده برای دولت امکان پذیر نیست. این اقدام از نظر فنی مشکلات زیادی برای دولت به همراه خواهد داشت. این مسئله با صرف نظر کردن از پیامدهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این موضوع برای دولت خواهد بود. |
عباس شاکری | حذف دهک ها در سال آینده تماما بستگی به اطلاعاتی که در اختیار دولت قرار می گیرد بستگی دارد. اگر این اطلاعات کامل و واقعی باشد دولت می تواند حذف برخی از دهک ها را کلید بزند. اما معتقدم حداکثر در سال اینده دو تا سه دهک می توانند حذف شوند. دولت برای سال آینده نباید به حذف دهک های متوسط جامعه فکر کند. چراکه این طبقه متوسط همچنان فاز اول از افزایش قیمت ها بیشترین آسیب را خواهند دید. |
در ایران چیزی به نام آکادمی نداریم/ گفتگو با ا حسان شریعتی ما حتی نمی توانیم متون قدیم را بخوانیم چه رسد به اینکه بتوانیم در آن زبان بیندیشیم. |
روزنامه اعتماد: گفته شده ما مردمی شفاهی هستیم و محمل اندیشه مان بیش از هرچیز شعر بوده است و شیوه انتقال میراث شفاهی ما هم «سینه به سینه»... حالااینکه از هر سینه یی به چه میزان صحت و سقم داستان مان بیرون زده و امانتداری به سینه یی دیگر چگونه تعریف شده، خودش حکایت غریبی است! رسم آکادمی ما هم که تاریخ کوتاهی دارد، آن هم نه بر بنیان خصلت واقعی اش، یعنی آزادی، که بنا به محدودیت ها و شرایط سیاسی کشور ما - که در مجموع غیر از آن خصلت بوده - درباره کارزار گفت وگوی علوم انسانی با موجود انسانی در اجتماع ما سال هاست که بحث های پراکنده یی شده است، ما نیز بر آن شدیم، پیگیرش باشیم. اما در هر بحثی لازم است به طور انضمامی بگوییم که روی سخن با کیست؟ روی سخن با شماست و در چنین مباحثی بیشتر هدف روشنگری است. راه حل و چاره از آن برنمی آید. می گویید برای چه منتشرش می کنیم؟ برای آیندگان... اما اگر در این میانه راهکاری به ذهن خواننده یی برسد، یعنی ما کارمان را کرده ایم. به صرف همین روشنگری پای صحبت احسان شریعتی، دانش آموخته فلسفه – در مقطع دکتری - از دانشگاه سوربن نشسته ایم که همواره از ویژگی سخنش ضرورت یابی است. او چنان که تا امروز بوده، دغدغه علوم انسانی و مردم را داشته و «عقلانیتش» در فلسفه، به «شور» آمیخته که این همه از سویی رویکردش را عینی و از جهاتی دیگر کلامش را موثر می کند. تا باد چنین بادا...
ما لازم داریم که در حوزه سیاست از هرگونه فرصتی که دست می دهد، استفاده کنیم و با واقع بینی به آن بنگریم. جامعه ایرانی خود ویژگی هایی دارد. می شود گفت که در قیاس با جوامع همسایه، عاقلانه تر رفتار می کند. روحیه ایرانی با تجاربی که به دست آورده و با ظرفیتی که یافته، چندوجهی شده وهمین ویژگی است که مشاهده امکانات تغییر وتحول جامعه، ما را غافلگیر می کند
اگر روند اقتصادی ما تنظیم شود، ایران ظرفیت آن را دارد که قطب خاورمیانه شود. فقط کافی است سیاست های مدیریتی درست ملی اعمال شود. اگر این اتفاق بیفتد، ایران می تواند در منطقه به قدرتی بزرگ تبدیل شود
به نظر شما برای ورود به بحث پیرامون اینکه به چه میزان رفتار و کنش اجتماعی در جامعه ما توانسته صورت بندی نظری پیدا کند، بهتر است به مقاطع تحولات سیاسی، اجتماعی - از جمله مشروطه و انقلاب 57 و... - برگردیم و پرسش های مطرح شده را دوباره بررسی کنیم یا رویکرد دیگری را پیشنهاد می دهید؟
معیار این نوع دسته بندی ها هنوز سیاسی است. اگر بخواهیم به لحاظ فکری دسته بندی کنیم باید به مراجع فکر بازگردیم: هم به غرب نگاهی بیندازیم و هم به سنت های فکری خودمان. سنت های فکری خودمان که دچار خمودگی و کاستی شده اند، به حالت تعلیق در آمده اند و می توان گفت در مباحث حکمت صدرایی مانده اند. اما مباحث مطرح شده توسط روشنفکران که اندیشه ورزان عصر مدرن به شمار می آمدند و به ایدئولوگ ها تبدیل شدند و... از پی آن، در سطح جهانی بحران های ایدئولوژی پدیدار شد.. و همه این پارامترها را به عنوان پریودها و همان رفرنس های تاریخ اندیشه می شود دسته بندی کرد. پیش از جنگ های اول و دوم جهانی ایدئولوژی ها در اوج قدرت خود بودند و درگیری آنها به جنگ های جهانی انجامید: برای مثال، پس از 1917 در شرق بروز و رشد مارکسیسم- لنینیسم ارتدوکس را داریم که کشور به کشور پیشروی می کند. در اروپا با جنبش سوسیال-دموکراسی روبه رو هستیم که دچار تحول دیگری می شود و گشت دیگری پیدا می کند و نئومارکسیسم به وجود می آید.
آیا تمام این چرخش های فکری بر مبنای تحولات رفتاری و کنش های آن جوامع نبوده است؟ اگر بپذیریم کنش جوامع منجر به بروز پدیده های فکری می شود، پس با این حساب چنانچه دسته بندی مقاطع به تاریخ تحولات سیاسی برگردد، خیلی غریب نیست. زیرا نظریه در جوامع معطوف به عمل است.
بله، یادمان باشد این رویکردها همپوشانی دارند. مسلما دوره های تاریخ تحولات سیاسی با دوره های بروز اندیشه های تازه همخوانی دارد. اما حرف این است که هم می توان مفصل بندی سیاسی داشت و هم نوعی دسته بندی فکری. در جامعه ما به لحاظ فکری– خیلی ساده اگر در نظر گیریم– پس از مواجهه با غرب و تحولات او، نسل اول اندیشه دچار شیفتگی می شود و خیره می ماند در برابر تحولات دنیای نو! که در آثار آنها این شیفتگی منعکس است. هر کدام به نحوی می خواستند بدانند دلیل پیشرفت دنیای غرب چیست؟ خلاصه امر اینکه تحولات دنیای غرب مورد پرسش واقع شد وقتی به دوره عثمانی برگردیم و نگاهی بیندازیم، می بینیم که آنها هنوز توان مقابله با غرب را داشتند: بعدها بود که غرب هم به لحاظ تکنولوژیک و هم فکری– سیاسی– حقوقی دچار تحول کیفی شد و پیش رفت. این چهار قرن بسیار متفاوت است با سده های پیش تر. ما در قرون اول تا پیش از مشروطه که آشنا شدیم با این پدیده ابتدا به لحاظ نظامی مدام شکست می خوردیم و این شکست ها ما را به فکر وا می داشت و به نظر می رسید به لحاظ تکنولوژیک باید مشکل را حل کنیم. متوجه شدیم که موسسات مدیریتی و سیاسی جدید ایجاد شده اند و این مهم است. به این واسطه، نسل هایی به اروپا فرستاده شد برای آموختن، آمدند و گفتند که اصلاحاتی باید انجام گیرد، چه در حکومت و چه در جریان روشنفکری.
من در رساله دوره دکتری ام این پرسش برایم مطرح شد که از چه زمان نخستین سوالات بدبینانه نسبت به غرب پیش آمد – چون ایده مرکزی «غربزدگی» بود – در این پژوهش متوجه شدم یکی از منشاهای آن، مقاومت جامعه سنتی و روحانیت از جمله به شکل نمادین شیخ فضل الله نوری بود که معتقد بودند ایدئولوژی غربی «کلمه قبیحه آزادی» را به ارمغان می آورد و موجب سست دینی می شود. مورد دیگر هم کمونیستم بود که ایده امپریالیسم را مطرح می کرد و به این دلیل غرب را زیر سوال می برد. جریان دیگر هم ناسیونالیسم ایرانی بود. برای مثال، کسروی به طور مشخص غرب را زیر سوال می برد، گفتارهای خلیل ملکی و آل احمد یک باره به عمل نیامدند. آنها درراستا و روند گفتمان غربزدگی قرار دارند و در ادامه، تز «بازگشت به خویش» مطرح می شود که روایتی بومی و ملی- مذهبی است در قیاس با نگرش ابتدایی که لازم می دید در آن شیفتگی اول تجدیدنظر شود و در نهایت، به انقلاب 57 می رسیم. به هرحال، تاریخ روشنفکری را می توان برای پیگیری موضوع مورد بحث به سه دوره اشاره کرد: به طور سرانگشتی و ساده: 1- دوره شیفتگی نسبت به غرب: 2- دوره بازگشت به خویش یا مخالفت با غربزدگی: 3- دوره تعدیل (بعد از انقلاب اسلامی و رشد جریان های دینی، نه تنها در ایران که در جهان اسلام، که با تجربه تازه یی رو به رو شدیم).
بر این اساس پرسش های مهم این است که ضعف های ما چه بوده و چه باید کرد و رویکرد ما نسبت به غرب چگونه باید باشد؟ سنت و تجدد هم دوباره مورد پرسش واقع شده اند: اما اینها همه در شرایطی صورت می گیرد که دیگر مساله را صرفا سیاسی یا ایدئولوژیک نمی بینیم، بلکه دریافته ایم که نیاز به بحث های عمیق تر نظری و فلسفی داریم.
بله، فقط با تمام این ادراکات تازه یادمان باشد که ما با یک جور تصلب ارتباط آکادمی با جامعه رو به رو هستیم. آنجا که جامعه درد دارد، آکادمی بی تفاوت است. خروجی آکادمی کجا همسنگ آلام و رفتار اجتماع بوده است؟ این دشواری را چگونه باید تعدیل کرد؟
ما در کل چیزی به نام «آکادمی» نداریم. دانشگاه های تهران و ایران در کل از سال 1313 آغاز به فعالیت کرده اند، یعنی چیزی نزدیک به 80 سال. بنابراین حتی اگر دانشگاه به طور جدی و متدیک هم فعالیت کرده بود، یک سنت 80ساله بیشتر نداشت و متاسفانه به همین اندازه هم کار نکرده است. حوزه علمیه سنت جدی ما بود و درست است که اگر این حوزه به دانشگاه مدرن تبدیل می شد، تحول سنت های ما هم رخ می داد. اکنون بین دانشگاه و سنت حوزوی گسست معرفتی جدی وجود دارد. آنچه مدرن است همین ترجمه هاست که ما اهل دانشگاه آنها را درس می دهیم: یکی هم حوزه سنت است که به تکرار رسیده و در مجموع، این دو حوزه با هم نیز دیالوگی ندارند. ما در حوزه فلسفه پژوهش و آموزش تطبیقی جدی نداریم. یک رشته کارهای بی ربط موسوم به تطبیقی صورت می گیرد مثل مقایسه مولوی و ملاصدرا با هگل و هایدگر! منظورم بحث جدی است یعنی از زمانی که گسست اپیستمولوژیک ایجاد شده، زمینه ها را مورد پرسش قرار دهیم. اینکه در معرفت شناسی چه تحولی باید رخ می داد؟ و لازم بود این بحث های مشخص را پی می گرفتیم.
حکومت های استبدادی پهلوی از یکسو مانع اصلی برقراری این نوع دیالوگ ها بوده اند، حوزه سنت مذهبی هم دچار موانع و امتناع خاص خودش بود و متوجه نبود که در دنیا چه خبر شده: مجموعه این موانع به هم پیوسته است. اینها شرایطی را پیش می آورد که فیلسوف اصلانتواند به وجود آید و پرورش یابد. دقت داشته باشید برای نمونه، کانت به عنوان یک فیلسوف در مجموعه شرایط مشخصی ظهور می کند. پس، در متن شرایط انحطاطی ما هم آکادمی نمی توانست تحول پیدا کند و اندیشه یی شکل گیرد. اینها همه به هم مربوطند. پس اگر بی تعارف بخواهیم صحبت کنیم ما سنت آکادمیک جدید نداریم! بحث های حوزه سنت ما هم نتوانست از محدوده خاص خودش فراتر رود و برای مواجهه با مقتضیات دنیای جدید خروجی مناسبی پیدا کند. بنابراین، گسست پیش آمد تا جایی که حتی در امر زبان هم بحران خود را نشان داد. به نوعی که زبان جدید فلسفه هیچ ربطی به زبان قدیم ندارد. ما حتی نمی توانیم متون قدیم را بخوانیم چه رسد به اینکه بتوانیم در آن زبان بیندیشیم. در حوزه ترجمه هم مترجمان ما تلاش می کنند که برای واژگان، جایگزین یابی و معادل سازی کنند و هنوز قدری مصنوع و سردرگم کننده است.
آقای دکتر اگر بپذیریم اهل اندیشه در این جامعه حتی در خلوت خود هم نتوانسته به خروجی های سیال برسد، شاید بشود دریافت که چرا «تخیل آزاد» از حوزه اندیشه ما رخت بربسته! من برای توضیح بیشتر به نظریه پردازانی مانند زیمل یا هانری لوفور یا فرن تانکیس ارجاع می دهم که شهر را به عنوان یک بستر زنده دیدند و تبیین کردند. یا اندیشمندانی که تحرکات خودشان را در فضاهای شهری به جرات در میان گذاردند. اگر به نوعی بخواهم جمع بندی کنم باید بگویم آنها روزمرّگی خود را تئوریزه کردند. اما در جامعه ما چنین تجربه هایی سراغ نداریم. اگر هم هست به سطح یونیورسال و کلان نمی رسد. اهل فلسفه ما به همان که درسی بدهد و از روی ترجمه ها گرته برداری کند، کفایت می کند. او مثل یک فیلسوف در شهر قدم نمی زند. نبض شهر ما زیر دست اهل فلسفه مان نیست. او چرایی مناسبات اجتماع را نمی فلسفد.
موافقم. من هم فکر می کنم اگر بیاییم و همین نحوه و سبک زندگی مان را تحلیل کنیم، در کلانشهری به نام تهران یا ایران به طور کلی، خیلی از پرسش ها را می توان پاسخ داد. به قول مارکس پرسش جدی نمی تواند به وجود آید، مگر اینکه شرایط طرح آن به وجود آمده باشد. ما چگونه می زنیم؟ من ایرانی در این لحظه تاریخی به چه می اندیشم؟ خانه، هوا، نحوه رفتار ما نسبت به هم و. .، همه اینها لازم است تبیین شود. این نوع اندیشیدن مزیتی دارد که ما را از بحث های انتزاعی و همچنین حساسیت برانگیز دینی یا سیاسی دور می کند. چون مساله، آن رژیم و این رژیم و امروز و فردا نیست، مساله صد سال و چند صد سال گذشته و آینده است. پایه های مدرن غلط بنا شده است. برای مثال، شهر تهران به نظر من، شهرداری مدرنش بیشتر از نوع سنتی اش اشکال داشته است. شهری که براساس تراکم فروشی و تخلف فروشی بنا شده، شهر مریض تری است از شهری که به شیوه سنتی اجازه نوسازی در آن داده نمی شود. بشر در این شهر چه منزلتی دارد ؟ به طور عینی چه حقوقی دارد؟
نیروی آگاه و خودآگاه باید به این مسائل بیندیشد و به جای بحث های ذهنی و رقابت ها و موضوعات غیرضرور، به امر انضمامی -کنکرت- معطوف شود. روشنفکر لازم است مشاهدات یومیه اش را بنگارد. باید ببیند مسائل مبتلابه جامعه کدامند؟
منظور اینکه دین در حوزه فرهنگ مهم ترین محور است. ما باید بتوانیم نیروهای سالم را جمع کنیم و آغازی دوباره کنیم. ارتباط نیروها و نسل ها را باید نگه داشت. مثال می زنم خود من در دوره تدریسم شاهد کنارگذاشته شدن استادانی بوده ام که نسبت به این پدیده درباره سایر استادان مایل به اعتراض بودند، اما نهادی نبود که از طریق آن این اعتراض و مخالفت ابراز شود. نهاد صنفی دفاع از اساتید وجود ندارد. در نتیجه، وقتی هم نوبت کنار گذاشتن خود من رسید، کسی نتواست عکس العملی نشان دهد.
ارتباط تولید نظری و سیاست را چگونه باید حفظ کرد؟
ما لازم داریم که در حوزه سیاست از هرگونه فرصتی که دست می دهد، استفاده کنیم و با واقع بینی به آن بنگریم. جامعه ایرانی خود ویژگی هایی دارد. می شود گفت که در قیاس با جوامع همسایه، عاقلانه تر رفتار می کند. روحیه ایرانی با تجاربی که به دست آورده و با ظرفیتی که یافته، چندوجهی شده وهمین ویژگی است که مشاهده امکانات تغییر وتحول جامعه، ما را غافلگیر می کند. جامعه ما جوان است و گاه بالطبع رفتارهای شبه جنون آمیز هم می تواند داشته باشد، اما به هر شکل، اینها ظرفیت جامعه ما محسوب می شوند. ایران این امکان را دارد که قطب خاورمیانه شود. جنبه منفی و مثبت در اینجا و در جامعه به هم گره خورده است و باید وجوه مختلف را با هم دید.
ما از یکسو نهاد نداریم از سوی دیگر روشنفکر مسوول کم داریم و حوزه علوم انسانی ما دچار رخوت است، در چنین بستری سیاست کنش ها را مدیریت می کند و حتی برای جامعه طرح پرسش می کند. اگر به تفاوت مردم ما با کشورهای عربی باور داریم، باید به این امر توجه کنیم که این تفاوت صرفا به خاطر عقلانیت مردم ما نیست، بلکه وجه جدی مدیریت سیاسی هم تعیین کننده است. آیا علوم انسانی درست در اینجا نیست که مسوولیت خطیری دارد و باید پرسش ها را دریابد و دسته بندی کند؟ روشنفکر باید برای جامعه طرح موضوع کند و اجازه ندهد که قدرت پرسش هایش را مطرح کند...
این نگاه را درست می دانم اما چگونگی آن را باید بررسی کرد. مجموعه یی از شرایط و عوامل موثر است. لازم است این را هم بگوییم که اگر روند اقتصادی ما تنظیم شود، ایران ظرفیت آن را دارد که قطب خاورمیانه شود. فقط کافی است سیاست های مدیریتی درست ملی اعمال شود. اگر این اتفاق بیفتد، ایران می تواند در منطقه به قدرتی بزرگ تبدیل شود. جنبه منفی و مثبت در اینجا به هم گره خورده است، نمی توانیم فقط جوانب منفی را ببینیم. از سویی، ما روشنفکرها به جای کشمکش با یکدیگر، بهتر است به توافقی اقلی برسیم و به جای دامن زدن به جنجال های غیرضروری، دغدغه حل دشواری های امروز جامعه را داشته باشیم. مباحث آکادمی هم چنان که اشاره شد، هنوز با معضلات ابتدایی خود درگیر است. در حوزه فلسفه هم که نظریه جهانشمولی ارائه نداده ایم و دیالوگ سنت و تجدد ما هم که مغفول مانده است. اینها همه مواردی است که طرح پرسش روشنفکری ما را برای جامعه به تعویق می اندازد یا به نوعی احتمال امکانش را ضعیف می کند.
شهر سالم چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
شهر سالم شهری است که به طور مداوم درراستای ایجاد و توسعه محیط زیست فیزیکی و اجتماعی و توسعه منابع همکاری و مشارکت تلاش می کند به نحوی که مردم را قادر سازد به طور دوجانبه ازیک دیگر در اجرای تمامی کارکردهای زندگی و ارتقای تحقق حداکثر توان نهفته خود، حمایت کنند.
در سال های اخیر اخباری مبنی بر ثبت و معرفی برخی شهرها همانند کاشان،
مهریز، رشت، طبس ، بیرجند و ... به عنوان شهر سالم در رسانههای گروهی
منتشر شده و این در حالی است که اغلب این شهرها از انبوه آلودگیها همچون
آلودگی صوتی، آلودگی محیطی و آلودگی هوا رنج میبرند و مثلا در شهری همچون
رشت، محیط زیست به شدت در حال تخریب است و رودخانههای آن عملا به کانال
فاضلاب و محلی برای انباشت زباله تبدیل شده است.در گروههای مردم نهاد فعال در حوزه محیط زیست شهری و نیز درمیان
متخصصان شهرسازی و مدیریت شهری نیز هنوز تلاشی برای تعریف و شناسایی و
افزایش آگاهی عمومی دراین زمینه صورت نگرفته است و جای این سوال باقی است
که اساسا شهر سالم چیست و چه زمینه و ضوابطی رامی توان برای یک شهر تعریف
کرد تا به عنوان یک شهر سالم شناخته شود.
به گزارش پایگاه خبری شهر الکترونیک، "شهر سالم " اصطلاحا حرکتی مداوم
درراستای ایجاد و بهبود محیط فیزیکی و اجتماعی شهر و گسترش منابع جامعه
است؛ به نحوی که به مردم امکان دهد در اجرای تمام فعالیت ها و تحقق تمام
ظرفیت های زندگی به طور دوجانبه ازیکدیگر حمایت کنند.
شهر سالم اصطلاحی است در حوزه سلامت وبهداشت عمومی و طراحی شهری که بر تاثیر ونقش سیاست بر بهداشت بشر، تاکید دارد.
ایده شهر سالم در شکل امروزین آن، برگرفته از اقدامات سازمان بهداشت
جهانی درباره سلامت شهرها و روستاهاست که به سال 1986 اعلام شد. هرچند
تاریخ دقیق این ایده به اواسط قرن 19 میلادی بازمی گردد اما با توسعه وحدت
اروپایی وسرانجام شکل گیری اتحادیه اروپا این ایده بین المللی به سرعت مبدل
به راهی شد درراستای اعمال سیاست های بهداشت عمومی دراروپا و در سال های
اخیر تلاش های سازمان بهداشت جهانی در بخش های مختلف جهان از جمله در
کانادا و بخش هایی از امریکای لاتین به گونه دیگری شکل گرفته و گسترش یافته
است. ایده ای که اکنون دربرخی ازاین مناطق به عنوان "جماعت های سالم "
مطرح است وجایگزینی برای شهر سالم تلقی می شود.
سازمان بهداشت جهانی شهر سالم را این گونه تعریف کرده است: "شهر سالم
شهری است که به طور مداوم درراستای ایجاد و توسعه محیط زیست فیزیکی و
اجتماعی و توسعه منابع همکاری و مشارکت تلاش می کند به نحوی که مردم را
قادر سازد به طور دوجانبه ازیک دیگر در اجرای تمامی کارکردهای زندگی و
ارتقای تحقق حداکثر توان نهفته خود، حمایت کنند."ازآنجا که اندازه گیری منظم شاخصهای ضروری، ایجاد استانداردها و تشخیص و
تعیین میزان تاثیر هر بخش جامعه بر سلامت امری دشوار است، در برخی مناطق
همانند اروپا ارزیابی مشکلات بهداشت و سلامت یک بخش الزامی در اجرای هرگونه
طرح توسعه وعمران عمومی است.
هم اکنون شبکه های بی شماری از شهرهای سالم در سطح بین المللی و به ویژه
در منطقه اروپا وجود دارد اماهدف و موضوع کلیدی درهمه این شبکه ها ، کسب
اطمینان از این است که استانداردها و ارزیابی های بهداشت و سلامت در تمامی
مدیریت های شهری و طراحی شهری وشهرسازی به طور دقیق مورد توجه و بررسی قرار
گرفته باشد.
به عنوان نمونه "شهرسازی و سلامت" موضوع روز جهانی سلامت در سال 2010
بود . شهر سالم از نظر سازمان بهداشت جهانی، بخش های گسترده از مباحث زیست
محیطی و مدیریت شهری همانند کیفیت هوا، تغییرات آّ ب و هوایی ، مسکن و
ساختمان، بهداشت روانی و حمل و نقل شهری را دربر می گیرد که هریک از این
بخش ها نیز زیرمجموعه های خود را دارند که به تفصیل و جداگانه مورد توجه
قرار می گیرند.
همچنین یکی از ابزارهای مهم در توسعه سلامت وبهداشت عمومی در شهرها توسعه کارآفرینی اجتماعی است.
دریک توضیح کوتاه "شهر سالم" پروژه ای است برای ایجاد یک حرکت جهانی که
می کوشد تمامی مسئولان و مقامات محلی را در توسعه سلامت ازرهگذر روندی از
اقدامات سیاسی و اجتماعی، افزایش ظرفیت ها، تحولات نهادی و همکاری براساس
برنامه ریزی و اجرای پروژه های نوآورانه درگیر کند.در مجموع، هدفهای بنیادین درحرکت های "شهر سالم" عبارتاند از ایجاد
محیط حمایتگرانه از سلامت و بهداشت عمومی؛ دستیابی به کیفیت زندگی برای
همه؛ تامین نیازهای بنیادین بهداشت و سلامت برای همه؛ و تامین منابع برای
دسترسی به مراقبت های بهداشتی
هم اکنون حدود 90 شهر در سراسر جهان، تنها در بخش اروپایی شبکه شهر سالم سازمان بهداشت جهانی عضویت دارند.
مهم ترین هدف این شبکه مشخصا تمرکز به مقوله سلامت در تمامی فعالیت های
سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی دولت ها در شهرهاست. سلامت موضوعی است فراگیر که
مقامات دولتی و محلی ، با توجه به قدرت حمایت از پروژه هایی در زمینه
سلامت و بهداشت شهروندان، نقش منحصر بفردی دررهبری این فعالیتها دارند.
جنبش یا برنامه "شهر سالم" بر ارتقای جامع و سیاستگزاری های سیستماتیک و طراحی برای سلامت درزمینه های زیرتاکید دارد:
ضرورت بررسی و تمرکز بر فقر شهری و نابرابری شهروندان از نظر امکانات سلامت
ضرورت توجه به گروه های آسیب پذیر شهری
ضرورت رشد مدیریت های مشارکتی
توجه به عوامل و موانع اجتماعی ، اقتصادی و زیست محیطی در بخش سلامت و بهداشت
اکنون بار دیگر میتوانیم به پرسش آغازین این گفتار بازگردیم و بپرسیم
شهرهایی چون کاشان، مهریز، رشت، طبس ، و بیرجند واجد کدامیک از ویژگیهای
یاد شده هستند که به عنوان شهر سالم انتخاب شدهاند؟