وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

حاج سلیم محله - رضا بژکول این وبلا گ جهت بیان و پی گیری مشکلات روستای حاج سلیم محله تشکیل شده است.

وبلاگ اختصاصی روستای حاج سلیم محله

حاج سلیم محله - رضا بژکول این وبلا گ جهت بیان و پی گیری مشکلات روستای حاج سلیم محله تشکیل شده است.

نظر کارشناس مطرح فوتبال کشورمان اقای امیر حاج رضایی در مورد کتاب،وچه خوب گفت این استاد بزرگ


نظر کارشناس مطرح فوتبال کشورمان اقای امیر حاج رضایی در مورد کتاب،وچه خوب گفت این استاد بزرگ


کتاب بد مرا مغموم می کند


نویسنده: امیر حاج رضایی



    چندی پیش تقارنی رخ داد بین فیلمی که به تازگی دیده ام و کتابی که در ادامه اش خواندم. بعضی وقت ها کتابی که می خوانم با فیلمی که می بینم هماهنگی موضوعی دارد، کتابی که به تازگی خوانده ام «سالخوردگی» نوشته سیمین دوبووار (نشر گل آذین) است. این کتاب در دو جلد به زیست شناسی، قوم شناسی و مساله تاریخی سالخوردگی که در واقع آستانه فرجام است، می پردازد. سالخوردگی درمانی ندارد و یک بحران جهانی است، به هیچ جغرافیایی محدود نمی شود. نتیجتا سالخوردگی انتهای کار هر انسانی است. بعد از این سن وقت رفتن است. دوبووار در این کتاب می گوید که در جوان آینده نامعلوم است، انسان هزار کار نکرده و آرزو دارد اما به سالخوردگی که می رسد آینده کاملامعلوم و تکلیف مشخص است. لابه لای این مسائل می خوانیم که نقش نسل جوان در برخورد با سالخوردگان چیست، جالب اینکه نویسنده پند نمی دهد بلکه این معضلات را آسیب شناسی می کند. فیلم مذکور هم «نورسکا» ساخته الکساندر پین است. این فیلم هم به بحران سالخوردگی می پردازد که چه معضلاتی را فرد سالخورده می تواند برای خانواده اش ایجاد کند. ماجرای فیلم توهم یک پیر سالخورده است که گمان می کند یک میلیون دلار برنده شده اما در واقع این طور نبوده است. کتاب دوبووار با اینکه عنوانش سالخوردگی است اما فقط برای سالخوردگان نیست. در این کتاب می خوانیم که در قوم های بدوی سالخوردگان را از کوه به پایین پرتاب می کردند، یک تحلیل جامع در این رابطه دارد و آن را مقایسه می کند با جامعه امروزی که سالخوردگان را به آسایشگاه منتقل می کنند و این کار عملابا پرتاب از کوه تفاوتی ندارد اما گاهی عناوین کتاب ها مرا فریب می دهد، شاید هم درک من به اندازه نیست. اما چندی پیش کتابی خواندم با عنوان «فوتبال و سینما» نوشته حمید موذنی. من به سینما علاقه دارم و یک شباهت هایی بین سینما و فوتبال می بینم اما نتوانستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم، کتاب مرا به بیراهه برد. احساس می کنم موضوع مورد نظر نویسنده پرورده نشده، من که فوتبالی هستم و به سینما هم علاقه مندم احساس می کنم نویسنده نتوانسته ارتباط خوبی بین این دو برقرار کند.

    در نهایت فکر می کنم کتاب های خوب زیاد هستند، دریغ است که کتاب خوب نخوانیم و وقت مان گرفته شود. می توان با تحقیق بیشتری کتاب خواند. کتاب بد مرا مغموم می کند. عادتی هم دارم که نمی توانم کتاب را حتی اگر بد باشد نیمه کاره رها کنم اما بعدش پشیمان می شوم.

یاداشت

چه زیبا گفت استاد فوتبال کشورمان در مورد کتابهای که انصافا انسان را مغموم می کند ،کتاب خوب افراد را هدایت می کند مانند یک چراغی می ماند که تاریکی را روشن کند ،کتاب یک دوست به تمام معنا ست که در تنهایی با ادمها سخن می گوید (البته دوست خوب!)کتاب باعث می شود که هیچگاه  انسانها در حیات خلوت مستبدین گیر نکند و انچه که انسانیت حکم می کند تن دهد نه سلایق فردی و یا جناحی و گروه،کتاب سازنده انسان است اگر با او باشی در همه وقت در همه جا، تنها او یک دوست و یک شریک واقعی است کتاب با کلماتش ،با صفحه اش،با جلدش ،و با محتوایش ،و با بند بند سطرهایش ما را راهنماست ،پس قدرش را بدانیم و همیشه با خود جهت استفاده از نکته نکته گفتارش زندگی کنیم.

ژاپن شگفت انگیزترین کشور دنیا با فرهنگ خاص خودش


چیز که تاکنون درباره ژاپن نمی‌دانستید


کشور ژاپن یکی از زیباترین و شگفت انگیز ترین کشورهای دنیا است. ولی اکثر ساکنین کره زمین چیز خاصی درباره ی فرهنگ این کشور نمی دانند.

9 حقیقت جالب درباره فرهنگ زندگی مردم ژاپن را در ادامه می‌خوانید:

1- در ژاپن خوردن گوشت اسب به صورت خام، یک امر طبیعی است
بسیاری از ما وقتی درباره‌ی خوردن گوشت اسب آن هم خام و سرد فکر می کنیم، حالمان ممکن است بد شود. ولی گوشت خام اسب در زبان ژاپنی "باساشی" نام داشته و یکی از غداهای منحصربفر و خاص در منوی بسیاری از رستوران های ژاپن است. این غذایی نیست که ژاپنی ها تازه به فکر خوردن آن افتاده باشند. اکنون چندین هزار سال است که گوشت خام اسب یکی از غذاهای لذیذ مردم این کشور است.

باساشی از گوشت گاو و یا خوک بسیار مفیدتر است و احتمال ابتلا به "اشریشیا کلی" نیز از طریق آن بسیار کمتر است. در گوشت اسب، مقادیر فراوانی پروتئین و اسید لینولئیک وجود دارد و در عین حال، کالری نسبی کمتری نیز دارد. جالب است بدانید که گوشت اسب منجر به افزایش طول عمر می شود. بر اساس آمار و اطلاعات دریافتی در سال 2013، ساکنین استان "ناگانو" در ژاپن، بیشترین میانگین طول عمر را در این کشور دارند. عمر متوسط مردان این منطقه بیش از 80 سال است و عمر زنان نیز از 87 سال فراتر می رود. آنها راز طول عمر خود را خوردن گوشت اسب می دانند.

 2- 1500 زمین لرزه در سال
کشور ژاپن کشوری زیبا و در عین حال کشور بسیار خطرناکی است. این خطر به خاطر آمار جرم و جنایت بالا نبوده و برعکس، از نظر شاخص جنایت می توان گفت که ژاپن یکی از آرام ترین و امن ترین کشور های دنیا است. مشکل اینجاست که ژاپن یکی از زلزله خیز ترین مناطق دنیا به شمار می آید.
 
ژاپن هر ساله با نزدیک به 1500 زمین لرزه دست و پنجه نرم می کند. خوشبختانه اکثر این زلزله ها تنها تکان های خفیف اعماق زمین هستند ولی تکان های شدید و خانمان سوز نیز به وفور اتفاق می افتد. در گذشته زمین لرزه های ژاپن جان هزاران نفر را گرفته و خسارات میلیارد دلاری بر جای می گذاشتند.
 
دلیل اصلی زمین لرزه های ژاپن به دلیل موقعیت جغرافیایی این کشور می باشد. ژاپن بر روی 4 گسل فعال و محل اتصال صفحات و پوسته های متحرک زمین قرار دارد. هنگامی صفحات زیرزمینی به حرکت در می آیند، زمین لرزه رخ می دهد. در سال 2011 میلادی، حرکت لایه های تحتانی زمین به شدت فعال شد و فاجعه ای را بر جای گذاشت.
 
آن زمین لرزه به نام "توهوکو" با قدرت تخریب 9 ریشتر به عنوان بزرگ ترین و قدرتمند ترین زلزله ی تاریخ ژاپن شناخته شد. با این که زلزله ی "توهوکو" قدرتمندترین زلزله ی ژاپن بود ولی مخرب ترین زمین لرزه ی ژاپن در سال 1923 میلادی رخ داد. این زلزله با نام "کانتو" با اینکه 7،9 ریشتر قدرت داشت ولی جان 142800 از ساکنین ژاپن را گرفت. این بزرگترین فاجعه ی ناشی از زمین لرزه در ژاپن بوده است.

 3- ژاپن، کشور دستگاه‌های فروش اتوماتیک
در کل ژاپنی ها علاقه ی بسیاری به دستگاه هایی که به صورت اتوماتیک به شما چیزی را می فروشند دارند. در این کشور نزدیک به 5520 نوع دستگاه فروش خودکار (اتوماتیک) قرار دارد. در طول سالیان متمادی، این دستگاه ها پیشرفته تر نیز شده اند. استفاده از برخی از این دستگاه ها بسیار راحت بوده و برخی بسیار عجیب طراحی و ساخته می شوند.
 
در اکثر کشورهای دنیا، دستگاه های فروش خودکار اغلب چیپس، پفک، شکلات و انواع نوشیدنی ها را می فروشند. ولی ژاپنی ها با قدرت تخیل بالای خود، دستگاه های فروش خودکار را کمی تغییر داده و اقدام به خلق نوآوری نموده اند.
 
جالب است بدانید که در بسیاری از دستگاه های این کشور می توان مواد غذایی نظیر تخم مرغ تازه، کیسه های برنج، دسته گل طبیعی، کاغذ توالت، کاندوم، چتر، ماهی زنده، نشریه های استراحت برای بزرگ سالان و هر آنچه که فکرش را بکنید تهیه نمود. همه ی اینها برای بسیاری شاید کمی عجیب به نظر برسد ولی خرید از این دستگاه ها بسیار راحت و بی دردسر است.
 
4- ملچ ملوچ کردن با صدای بلند در هنگام خوردن غذا کاملا طبیعی است.
غذا خوردن با صدای بلند در هنگام صرف سوپ و یا رشته، امری است در غرب به عنوان بی فرهنگی و بی ادبی فرد به شمار می رود. ولی در ژاپن همه چیز برعکس است. خوردن غذا با ملج و ملوچ حتی در ملاء عام نیز کاملا طبیعی و معمول بوده و حتی توصیه نیز می شود.
 
وقتی ژاپنی ها سوپ داغ و یا رشته فرنگی "نودل" می خوردند، با صدای بلند سوپ را هورت می کشند و از نظر غربی ها، گویی نشخوار می کنند و مثل خوک غذا می خوردند. چرا؟ دلیل آن ساده و بسیار جالب است. وقتی کسی در ژاپن ملچ و ملوچ می کند این نوعی فهماندن احساس لذت از خوردن به آشپز است. این حرکت بدان معناست که "آنقدر غذا خوشمزه است که من همه آن را می خواهم در دهانم جا کنم و هر طور شده همش را تا آخر سر بکشم". به عبارت دیگر، این یک نوع تشکر از آشپز به خاطر طبخ این شاهکار آشپزی است.
  
 
5- بیسبال، ورزش مورد علاقهی ژاپنی ها
با این که ورزش ملی ژاپن "سومو" است ولی محبوب ترین رشته ی ورزشی این کشور بیسبال یا به ژاپنی "یاکی او" است. این ورزش توسط یک ورزشکار آمریکایی به نام "هوراس ویلسون" به ژاپن آورده شد. در سال 1873 میلادی در دانشگاه توکیو، به رهبری آقای ویلسون، اولین مسابقه ی بیسبال برگزار شد. از آن زمان به بعد بود که ورزش "یاکی او" محبوب ترین رشته ی گروهی یا تیمی در ژاپن شد.
 
در ژاپن 2 لیگ برتر حرفه ای در رشته ی بیسبال وجود دارد. یکی لیگ "اقیانوس آرام" و دیگری لیگ "مرکزی" نام دارد. از این گذشته ورزش بیسبال در مدارس و دانشگاه های کل کشور نیز بازی می شود. بسیاری از شهروندان، بازی های میان مدرسه ای بیسبال را از تلوزیون دنبال می کنند و حتی بسیاری از بازی های دوستانه ی این رشته از شبکه ها و کانال های ملی ژاپن نیز برای علاقه مندان پخش می شود.
 
 
6- آمار بالای خودکشی در ژاپن
همان طور که گفتیم، ژاپن کشوری غنی با تاریخ و فرهنگ شگفت انگیزی است. اینجا کشوری بسیار زیبا و خانه ای برای انسانهای منظم، به روز، پرتلاش و از همه لحاظ موفق است. ولی به قول معروف، آسمان در همه جایش آفتابی نبوده و ابرهای تیره نیز وجود دارد. در ژاپن آمار بالای خودکشی بیداد می کند. هر ساله بیش از 30 هزار زن و مرد اقدام به خودکشی می کنند. بر اساس آمار دریافتی، حدود 25 نفر از 100 هزار شهروند ژاپنی دست به خودکشی می زنند.
 
خودکشی در ژاپن به یکی از معضلات جدی اجتماعی در این کشور تبدیل شده است. متاسفانه این موضوع دلیل اصلی مرگ دختران از سن 15 الی 34 سالگی و مردان از سن 20 الی 44 سالگی است.
 
چرا در یکی از مستقل ترین و پیشرفته ترین کشورهای دنیا، با چنین آماری رو به رو هستیم؟ به نظر می رسد که بزرگترین دلیل این معضل، مسئله‌ی بیکاری میان جوانان است. بسیاری از کارمندان بلافاصله پس از اخراج از کار و از دست دادن شغلشان اقدام به خودکشی می کنند. قضیه وقتی غم انگیز می شود که متوجه می شویم بسیاری از این کارمندانی که در کار با مشکل مواجه شده و دست به خودکشی زده اند، فارغ التحصیلان اخیر دانشگاه ها بوده اند. از دیگر دلایل خودکشی میان شهروندان ژاپن می توان به افسردگی و مشکلات مالی اشاره نمود.
 
 
7- استفاده آب مشترک برای استحمام
حمام برای ژاپنی ها نه تنها مکان شستشو است، بلکه محلی است برای استراحت بدن و آزادسازی ذهن، روح و روان. به همین دلیل بسیاری از ژاپنی ها عصرها استحمام می کنند و به چشمه های آب معدنی داغ می روند. برخلاف دنیای غرب، خانواده ی ژاپنی از یک وان پر شده از آب برای تمامی اعضا استفاده می کند. آنها به ترتیب از پدر گرفته تا مادر و فرزندان، به صورت جداگانه در یک وان پر شده از آب گرم دراز می کشند.
 
تقریبا در خانه‌ی تمامی ژاپنی ها، وان وجود دارد ولی بیشتر برای آرامش تن استفاده می شود تا برای شستشو. اشتباه متوجه نشوید. ژاپنی ها به بهداشت فردی بسیار توجه می کنند. پروسه ی شستشو بدین صورت انجام می گیرد که نخست پدر خانواده خود در تشتی جداگانه به دقت می شوید و سپس در وان دراز می کشد. بدین ترتیب هیچ گونه چرک و کثیفی وارد آب نمی شود. به همین خاطر آب همچنان زلال باقی مانده و این پروسه به همین ترتیب برای دیگر اعضای خانواده نیز جداگانه تکرار می شود.
 
جالب است بدانید که اگر این کسی میهمان خانواده ی ژاپنی باشد، افتخار دراز کشیدن در این وان در وهله ی اول به او داده می شود.
 
 
8- بسیاری از خیابان های ژاپن فاقد نام هستند.
بله درست شنیدید. پس چطور می توان در شهری که خیابان های آن اسمی ندارند گم نشد؟
 
ژاپنی ها از سیستم آدرس دهی خودشان استفاده می کنند. آنها به جای استفاده از نام خیابان، از شماره ی ساختمان ها استفاده می کنند.
 
هر خانه ای در ژاپن یک شماره ی منحصربفرد دارد. این شماره کار همان آدرس خودمان را انجام می دهد. فضاها و خیابان های میان ساختمان ها و بلوک ها بدون اسم باقی می مانند. برای مثال در ژاپن اغلب اینطور آدرس می دهند: "من در بلوک 2 زندگی می کنم" یا "من در بلوک 13 کار می کنم"
 
آنها مثل دیگر کشورها نمی گویند که مثلا من در خیابان پرتقالی یا مثلا جنب بزرگراه درخت زندگی می کنم.
 
این سیستم آدرس دهی برای بسیاری از کشورهای غربی، بی فایده و گمراه کننده به نظر می رسد ولی حقیقت اینطور نیست. خیلی راحت و سریع می شود به چنین سیستمی عادت کرد. با استفاده از نقشه براحتی می توان منطقه و محل مورد نظر را شناسایی و پیدا کرد.
 
برای مثال اگر رستورانی که شما در توکیو به دنبال آن هستید در محله ی 12 شهر قرار داشته باشد، باید در نقشه به دنبال محله ی شماره ی 12 بگردید. شک نکنید که شما متوجه خواهید شد که محل مورد نظر در کجا واقع شده است. از این گذشته بیایید و خودتان قضاوت کنید:
 
به خاطر سپردن اعداد راحت تر است یا به خاطر سپردن کلمات عجیب و غریب خیابان که در هر زبانی با هم فرق می کنند؟ 

 
9- فرزند خواندگی پسران و مردان بالغ در ژاپن کاملا عادی است.
همانطور که می دانید در اکثر کشورهای جهان و غرب، زوجین ترجیح می دهند اغلب نوزادان و کودکان شیرخواره را به فرزندی قبول کنند. دلیل فرزند خواندگی در این کشورها از ناباروری زوجین گرفته تا یک قول شرف و غیره ممکن است مختلف باشد. ولی در ژاپن همه چیز متفاوت است. بسیاری از خانواده های ژاپنی و مخصوصا قشر ثروتمند جامعه، پسران بالغ را به فرزندی قبول می کنند. چرا؟
 
این موضوع 2 دلیل اصلی دارد. نخست اینکه فرزند پسر، نسل را ادامه می دهد و به نوعی جانشین پدر است. در ژاپن نیز همانند بسیار از کشورهای دنیا، سیستم مردسالاری و یا پدرسالاری در خانواده رواج دارد و نام خانوادگی از طریق فرزندان پسر ادامه پیدا می کند. زوج هایی که فرزند پسر ندارند و تنها دختر دارند برای ادامه نام نسلشان براحتی می توانند به فکر فرزند خواندگی یک پسر در خانواده باشند.
 
دلیل دوم این است که فرزند پسر می تواند به عنوان منبع درآمد پشتیبان برای خانواده باشد. این موضوع هنگامی رخ می دهد که خانواده در وضعیت مالی دشواری قرار داشته باشد. همچنین فرزند پسر می تواند در تجارت و کسب و کار به خانواده کمک کند.  این نوع از فرزند خواندگی میان خانواده های ثروتمندی که یک تجارت و یا شرکت بزرگ دارند رواج دارد.
 
به گزارش خرداد به نقل از صدای روسیه، پسران جوان و بالغ می توانند همه ی ثروت و دارایی یک خانواده را به ارث برده و تجارت را در دستان خودش بگیرد و یا حتی تجارت خودشان را راه اندازی کنند. همچنین اگر پدر خانواده با وجود داشتن فرزندان پسر ببیند که فرزندانش به درد کار نمی خوردند نیز ممکن است یک مدیر خوب را به فرزندی قبول کند.

قردادهای میلیاردی در فوتبال و مدیریت نالایق در راس فوتبال و دو باشگاه مطرح کشور،چه کسی پاسخگوست؟


قردادهای میلیاردی در فوتبال و مدیریت نالایق در راس فوتبال و دو باشگاه مطرح کشور،چه کسی پاسخگوست؟

شفاف‌سازی قراردادها برای کوبیدن گروه قبلی بود/ 6 میلیارد را هزینه هزار جوان دم بخت کنیم

ورزش > مدیریت ورزش - رئیس سابق فدراسیون فوتبال صبح امروز (یکشنبه) مهمان برنامه تلویزیونی صبح بخیر ایران بود.

 محمد دادکان رئیس سابق فدراسیون فوتبال در برنامه امروز (یکشنبه) صبح‌بخیر ایران در مورد حضور ایران در جام جهانی و اینکه قرار است یک گروه مشوق به برزیل اعزام شوند، گفت: «برای حمایت از تیم ملی حضور یک گروه مشوق با وجود 3 حلقه نزدیک به تیم ملی که نمی‌گذارند فردی به تیم نزدیک شود چه فایده‌ای دارد؟چرا باید در این خصوص این همه هزینه کنیم؟ برای اعزام 150 نفر باید چیزی حدود 6 میلیارد تومان پول هزینه کنیم. بهتر است این 6 میلیارد تومان را به هزار جوان بدهیم  که به هرکدام 6 میلیون تومان می‌رسد و می‌توانند با آن تشکیل زندگی دهند و جهیزیه تهیه کنند.»

او ادامه داد: «برای این مسئله می‌گویند اسپانسر گرفته‌ایم اما اگر این افراد می‌خواهند به عنوان حامی به جام جهانی بروند خودشان هزینه کنند. دولت اعلام کند ما برای گروه مشوق تیم ملی پول نمی‌دهیم . افرادی که می‌خواهند سی‌دی تهیه کنند و آنجا ارائه دهند این کار را از هزینه شخصی خود انجام دهند. نمی‌دانم چرا رسانه‌ها به این مسئله نمی‌پردازند. از حضور مشوق چه چیزی عاید تیم ملی می‌شود. وقتی به من نامه داده‌اند و برای حضور در جام جهانی دعوت شد گفتم به جای اینکه 40 میلیون پول برایم هزینه شود خانه می‌نشینم و 3 مسابقه را از تلویزیون تماشا می‌کنم. بهتر نیست این پول‌ها هزینه خانواده‌های بی‌سرپرست شود. وقتی در این کشور سیب‌زمینی کیلویی 4 هزار تومان به فروش می‌رسد آن وقت باید 40 میلیون بدهیم و افراد را به جام جهانی اعزام کنیم. شاید من را به خاطر این صحبت ها تحریم کنند و بگویند دادکان از این پس به تلویزیون نیاید اما با این کارها من تحریم نمی‌شوم و اطمینان داشته باشید اگر حرفی می زنم از سر دلسوزی برای کشورم  و منافع ملی می باشد.»

در این لحظات قرار بود میان‌ برنامه‌‌ای بین صحبت‌های دادکان پخش شود که او اعلام کرد نمی‌دانم چرا هر وقت من صحبت می‌کنم می‌گویند برویم میان‌ برنامه ببینیم و از این مسئله خوشحالم.

دادکان در بخش دیگری از صحبت هایش گفت: «خوشحالم شبکه یک سیما در این رابطه احساس مسئولیت دارد تا بحث حضور مشوقین را شفاف‌سازی کنند. وقتی وزارت ورزش و جوانان دم از شفاف‌سازی می‌زند و اعلام می‌کند مردم از فوتبالیست‌ها منزجر هستند آیا اجازه می‌دهد در این رابطه خود وزارت ورزش نیز  مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود آیا این نظر را مردم نیز درباره آنها هم دارند یا خیر؟ اینکه در جامعه به مردم احترام بگذاریم و شفاف‌سازی کنیم بسیار خوب است اما باید دید آیا در آینده هم چنین اقدامی صورت می‌گیرد. از همین حالا که در فصل نقل و انتقالات حضور داریم مدیرعامل پرسپولیس قراردادهایی که می‌بندد به صورت شفاف اعلام کند اما من به شما قول می‌دهم چنین اتفاقی نمی‌افتد. شفاف‌سازی قراردادهای مدیرعامل قبلی برای گروه قبل بود تا کار دست خودمان بیفتد. دیرود در دیداری که خدمت آقای دکتر جهانگیری (معاون اول محترم رئیس جمهور ) رسیدم تمام این موارد را عرض کردم.»

رئیس سابق فدراسیون فوتبال ایران با اشاره به اینکه افراد برای مدیریت به خوبی انتخاب نمی‌شوند، گفت: «مدیریت در تمامی مسائل نیاز به تخصص، دانش، تجربه و مقبولیت دارد. در ایران مربی یا مدیری که زمین خورده توسط رسانه‌ها مطرح می‌شود و او را از تیمی به تیمی دیگر انتقال می‌دهند. باید ببینیم و سؤال کنیم که آیا فرد مدیری که برای حضور در سمتی انتخاب می‌شود آیا مقبولیت دارد. متأسفانه دلمان به حال هیچ چیز نمی‌سوزد و کاری نداریم که یک فرد به جایی می‌رود و پس از حضور خود آنجا را خراب کرده و سپس جدا می‌شود.»

او ادامه داد: «اگر من و همکارانم به کمک مردم بازار برای باشگاه پرسپولیس، استقلال و فدراسیون پول جمع نمی‌کردیم و این 3 ساختمان شکیل را خریداری نمی‌کردیم معلوم نبود این دو باشگاه و فدراسیون در کجا استقرار می‌یافتند. این اقدام را در سال 83 انجام دادیم.»

دادکان در پاسخ به این سؤال که ممکن است همین انتقاد از او صورت بگیرد و بگوید چرا این همه پول صرف خرید ساختمان کرده است، گفت: «با این حرف شما موافق نیستم. اگر این 3 ساختمان نبود مسئولان پرسپولیس، استقلال و فدراسیون کجا می‌نشستند. حالا شما بررسی کنید و ببینید کدام یک از این امکانات را افزایش دادند. تنها میلیارد میلیارد برای تیم اول خود هزینه کردند و هیچ بازیکن جوانی را به فوتبال کشور معرفی نکردند. 25 میلیارد این فصل هزینه می‌کنند و پس از پایان فصل جاری سال بعد نیز همین هزینه انجام می‌شود. دو ماه دیگر اگر بررسی کنید می‌بینید قراردادهایی که بسته شده مبالغی بیشتر از قراردادهای سال قبل دارد. بنده موافق قرارداد با رقم بالا نیستم بلکه اعتقاد دارم بهترین بازیکن ایران صد میلیون و بهترین مربی نیز 50 میلیون ارزش دارد. شاید شما اطلاع نداشته باشید اما 8 سال پیش  با حسین فرکی بهترین مربی ایران 12 میلیون تومان قرارداد بستیم، مجید جلالی در تیم ملی جوانان 8 میلیون تومان می‌گیرند و محمد مایلی‌کهن نیز 10 میلیون تومان دریافتی داشت، چطور 10 میلیون تومان به یک میلیارد و صد میلیون تومان می‌رسد. مطمئنا همین‌ها هم در این موج حذف خواهند شد. اگر وزارت ورزش راست می‌گوید در دو ماه آینده قراردادها را که به نفع مردم است شفاف‌‌سازی کند.»

جالب اینجاست که بعد از پایان صحبت‌های محمد دادکان، رئیس سابق فدراسیون فوتبال به شدت مورد تشویق مسئولین و عوامل پشت صحنه برنامه قرار گرفت.

یاداشت

فدراسیون فوتبال باید در دست افرادی کاردان و کارشناس و خاک فوتبال خورده اداره شود نه فردی مثل کفاشیان که همه کارهای خود را  با لبخندتوجیح می کند در تمام دنیا اعضای فدراسیون فوتبال از کارشناسترین و مدیرومدبرترین افراد استفاده میشود انها بر اساس برنامه ریزی قوی به دهه های بعد فکر می کنند و راه میروند ولی در کشور ما بر اساس باند و گروه و جناحها ی سیاسی،ای کاش می شد به گوش مسئولین رساند که دنیای تکنولوژی و علم به افراد متخصص نیاز دارد نه تشکیلاتی،با همین سرمایه های که در کشور داریم مثل دادکان ،جلالی ،رضایی ،فرکی،و......می توانیم مدیریت فوتبال کشورمان را به سوی اینده بهتر سوق دهیم و از کژ راهه بیرون بیایم و هزینه ها را در ساختارسازی ،پایه سازی ، و فونداسیون محکم بنا کنیم تا با زلزله چندین ریشتری دلالان ،باندهای مافیایی  که این روزها  سخن هر محفلی شده اسیب نبیند. به امید ان روز


رضا بژکول    دانشجوی ارشد علوم سیاسی

 

 

از استعفاء نخست وزیر کره جنوبی به خاطر غرق شدن کشتی تا اصرار به ماندن مسولین به دلیل سقوط اتوبوس واتش سوزی دوزن در یک ساختمان



از آن «استعفا» تا این «اصرار»


نعمت احمدی . حقوقدان
چهره‌ای که عمق درد را می‌شد در آن دید رو به دوربین تلویزیون و خطاب به ملت کره ضمن استعفا، مسوولیت خود را در قبال کم‌کاری برای نجات جان دانش‌آموزانی که در کشتی غرق‌شده کره‌ای کشته شده بودند پذیرفت؛ صحنه‌ای که تحسین جهانیان را در پی داشت. این سوتر در ایران روز تعطیل و با حضور ماموران آتش‌نشانی، دو زن گرفتار از هرم آتش و آویزان بر پنجره ساختمانی که هر لحظه حرارت آن گسترده‌تر می‌شد، سقوط کردند، اما مسوولان شهری و غیره، همه‌چیز گفتند مگر مسوولیتی که بر گردن آنان بود و وعده به فردایی داده شد که «معلوم می‌شود» چه کسی مسوول است؟
 اتوبوس شرکت واحد شهرداری تهران در بزرگراه آزادگان با سرعت بالا منحرف می‌شود و هشت نفر از سرنشینان اتوبوس کشته و بیش از 24 نفر زخمی می‌شوند؛ زخمی‌هایی که هیچ‌کس خود را مسوول و پاسخگو در مقابل آنها نمی‌داند و مانده‌اند معطل که هزینه درمان آنها را چه کسی بدهد؟ مادری خسته و وامانده از دختر مصدوم و مجروحش می‌گوید که نان‌آور خانواده و فرزندان بی‌سرپرستش است. اما کسی پاسخگو نیست. به راستی اداره کلانشهری مانند تهران برعهده کیست؟ وقتی نقدی نوشته می‌شود عالی‌ترین مقامات شهری زنگ تلفن را به صدا درمی‌آورند و به دوست و آشنا گلایه که فلان کس چه می‌خواهد و چرا می‌نویسد؟ وقتی انسان می‌بیند و می‌تواند بنویسد اما به‌خاطر مسوولانی که گلایه از نوشته‌ات دارند، نمی‌نویسی، احساس گناه می‌کنی. یک درخواست ساده از مسوولان مربوطه دارم. یک روز دست زن و بچه خود را بگیرید و از میان دستفروشانی که پیاده‌رو را به تصرف خود درآورده‌اند و مزاحم رهگذران می‌شوند، رد شوید، آیا مسوول نیستید؟
 مجوز چنین مزاحمت‌هایی را کجا صادر می‌کنند؟ همین می‌شود که پروانه برج‌هایی که در ارتفاعات سربه‌فلک‌کشیده و باغاتی که تغییر کاربری می‌گیرند، ابهامات را دو چندان می‌کند. پرسش این است؛ «شورای شهر تهران» در کجای این معادله قرار دارد؟ در برابر ناوگان فرسوده شهری که مسوول مربوطه به صراحت می‌گوید «سه‌هزار بمب مهیب» را در شهر در حرکت دارد چه کسی پاسخگوست؟ یک دختر 13ساله، شش زن و دختر و یک مرد و زنی که هنوز هویتشان معلوم نیست به‌سادگی جان باختند. وقتی حمل و نقل شهری در میان مباحث سیاسی گرفتار می‌آید سرنوشت ساکنان این کلانشهر بهتر از این نخواهد بود. آقای جعفر تشکری هاشمی، معاون حمل‌ونقل شهرداری تهران از تردد سه‌هزار اتوبوس یاد می‌کند؛ اتوبوس‌های غیراستانداردی که وزیر کشور محمود احمدی‌نژاد شهرداری را مجبور به تحویل تعدادی از این اتوبوس‌های غیراستاندارد کرد. آیا شرکت سازنده، آیا وزیر کشور دستور‌دهنده یا شهرداری که حاضر نیست مسوولیت خود را در قبال حوادث بپذیرد، در این‌باره موضعی ندارند؟ مجلس دومیلیارددلار برای گسترش خطوط مترو مصوب کرد اما دولت اصولگرا زیر بار این قانون نرفت. حالا پس از حادثه واژگونی اتوبوس، عضو شورای شهر به استناد گزارش پلیس می‌گوید «دو بند در گزارش پلیس واضح است؛ یکی تخطی از سرعت مطمئنه و دیگری بی‌مبالاتی شرکت سازنده. یک موضوع دیگر عدم نظارت شرکت طرف قرارداد شهرداری است؛ شرکت سازنده شیشه و سازنده اتوبوس. سازمان استاندارد و پلیس راهوار برای شماره‌گذاری باید پاسخگو باشند و اینکه چرا شهرداری این اتوبوس‌ها را با این ایرادات تحویل گرفته است؟ من درخواست دارم شورای شهر به‌عنوان مدعی‌العموم از این خاطیان شکایت کند.»
 این مطالب را نگارنده نگفتم و ننوشتم که مسوولان شهرداری از بیان آن ناراحت شوند و معترض، بلکه جالب است بگویم این همه تخلف را احمد دنیامالی، رییس کمیسیون حمل و نقل و عمران شورای شهر تهران عنوان می‌کند. اما هنوز به‌گفته معاون حمل‌ونقل شهرداری سه‌هزار بمب مهیب در شهر تردد می‌کنند و خبری از حتی یک عذرخواهی ساده هم نیست. و شورای شهر هم ظاهرا فراموش کرده است که اهرم نظارتی لازم در قانون در قبال شهرداری را در اختیار دارد.  با سروصدایی که از بیرون می‌آید از پنجره اتاقم به بیرون خیره می‌شوم، یکی از دستفروشان با یکی از خانم‌های خریدار درگیر می‌شود...! ماموران سد معبر کجایند؟ شاید اگر مجوز برج‌ها بررسی شود شاید اگر سری به قرارداد خرید اتوبوس‌هایی که بمب متحرک در خیابان‌ها هستند، بزنیم به نکات مهم‌تری برسیم. قیافه نخست‌وزیر کره که عمق پشیمانی از چهره‌اش پیداست را در اینترنت جست‌وجو می‌کنم. پس باید کره پیشرفت کند زیرا مسوولانش پاسخگو‌هستند.
 

 

محمد رضا لطفی نوازنده و اهنگساز مطرح کشور به دیار حق شتافت



محمدرضا لطفی درگذشت  محمد رضا لطفی نوازنده و اهنگساز مطرح کشور به دیار حق شتافت
جان زتن زخمه «تار» به در آمد

محمدرضا لطفی درگذشت. خبر ساده و هولناک بود. شبیه اینکه کسی بگوید یکی از پایه‌های موسیقی فروریخته است. مثل خبری که پاییز 88 یک‌بار رسید: پرویز مشکاتیان درگذشت؛ مثل روزی که با خبر درگذشت همایون خرم آغاز شد. خبرها همیشه آنقدر سریع و کوتاه‌اند که فرصت واکنش را از هرکسی می‌گیرند. مدتی بود که خبر بستری‌شدن این نوازنده و آهنگساز چیره‌دست منتشر شده بود. اما در خبرها تاکید شده بود که بیماری کمردرد است و همه در انتظار بهبود و تور کنسرت‌های جدید لطفی به بیمارستان رفتند. ازدحام شاگردان و دوستداران لطفی آنقدر زیاد بود که حسین علیزاده دست به قلم برد و از همه دوستداران او خواست تا برای بهبود او منتظر بمانند. اما تقدیر محمدرضا لطفی که علاوه بر آهنگسازی، حق استادی و معلمی بر گردن موسیقی معاصر ایران داشت، این بود که سحرگاه روزی که به‌نام معلم نامگذاری شده بود، چشم از جهان ببندد.
سحر ساز و راز سرپنجه
نوشتن درباره هنر و آثار محمدرضا لطفی همان‌قدر که آسان است سخت هم هست. اینکه او متولد 17 دی 1325 شمسی در گرگان بود و موسیقی را در هنرستان موسیقی زیرنظر استادانی چون علی‌اکبر شهنازی و نورعلی‌خان برومند آموخت، در ساده‌ترین جست‌وجوی اینترنتی نیز می‌توان پیدا کرد و نوشت. اما اینکه او چه کرده است شاید در قالب کلمات نتوان گرد آورد و باید تنها سکوت کرد تا موسیقی حرف خودش را ادامه دهد. شاگردی استادی چون علی‌اکبرخان شهنازی او را به سلسله موسیقیدانان بزرگ ایران یعنی علی‌اکبرخان فراهانی و میرزاعبدالله و علی‌اکبرخان شیدا پیوند می‌زد. شاید همین پیوند هم بود که نخستین گروهی که بنیان گذاشت را به نام شیدا نامگذاری کرد. استاد با واسطه‌ای که حضورش در هنر «لطفی» هیچ‌گاه پنهان نبود. او در دانشگاه نیز در کنار استادانی چون جواد معروفی اصول موسیقی کلاسیک را آموخت و در همین دوران بود که یکی از مشهورترین آهنگ‌های خود یعنی بمیرید را براساس شعری از مولانا ساخت.
در کتاب پیر پرنیان‌پوش که خاطرات دوست نزدیکش هوشنگ ابتهاج است لطفی به یاد می‌آورد وقتی این آهنگ را به معروفی داد و او روی پیانو زد بسیار منقلب شد و همین آهنگ بود که او را به ارکستر گل‌ها وصل کرد: «معروفی یه دفعه دستشو از روی پیانو برداشت و گفت این خیلی خوبه، اینو من حقا باید برای ارکستر گلها تنظیم کنم.
 دیگه دانشجو و معلم شدیم رفیق!» او در 18سالگی توانست جایزه بهترین نوازنده جوان را در سراسر کشور از آن خود کند. حضور لطفی در ارکستر گلها او را به گروه موسیقی رادیو معرفی کرد و همین زمینه آشنایی او با کسی چون هوشنگ ابتهاج شد. دوستی که تا زمان مرگ لطفی یعنی 12 اردیبهشت 93 هم ادامه داشت. اما حضور لطفی در رادیو تنها رفاقت با سایه را به همراه نداشت و او را با محمدرضا شجریان نیز آشنا کرد. آشنایی‌ای که باعث به‌وجودآمدن جریان مهمی در موسیقی ایران شد. جریانی که فراتر از گروه شیدا و عارف در سال‌های آغازین انقلاب، موسیقی را حفظ کرد و به نام چاووش خودش را در تاریخ موسیقی ایران ثبت کرد.
 لطفی در سال ۱۳۵۴ گروه شیدا را راه‌اندازی کرد و به همراه گروه عارف به سرپرستی حسین علیزاده به بازخوانی و اجرای دوباره آثار گذشتگان پرداخت. اما کار بزرگ لطفی در کنار محمدرضا شجریان و آهنگسازان و خوانندگان جوانی چون حسین علیزاده، هوشنگ و بیژن کامکار و شهرام ناظری به مدت 10سال آثار ماندگاری را در موسیقی ایران خلق کردند. کمتر کسی است که تصنیف سپیده‌دم را با صدای محمدرضا شجریان و آهنگسازی لطفی نشنیده باشد. ایران ‌ای سرای امید که هنوز هم یکی از آهنگ‌های به‌یادماندنی آن روزهاست نیز با هنر لطفی و شجریان شکل گرفت.
کوچ لطفی
اما در پایان دهه 60 بود که لطفی ایران را به مقصد خارج از کشور ترک کرد و بعد از مدتی اقامت در اروپا سرانجام به آمریکا رفت و به‌مدت 15سال در کالیفرنیا ماند. هرچند اوایل دهه 70 لطفی برای چندصباحی به ایران بازگشت، اما این بازگشت، دیری نپایید و او دوباره ایران را ترک کرد تا سال 85 که برای بار آخر به ایران بازگشت. در سال 86 نخستین کنسرت خود را به همراه محمد قوی‌حلم در کاخ موزه نیاوران به صورت بداهه‌نوازی برگزار کرد؛ کنسرتی که با استقبال بسیاری از علاقه‌مندان به هنر او برگزار شد. او در بازگشت به ایران به صورت همزمان در سه حوزه آموزش و اجرا و تحقیق موسیقی فعالیت خود را متمرکز کرد و موسسه آوای شیدا و مکتبخانه میرزا عبدالله را بنیان گذاشت. زبان تند لطفی هرچند بسیاری از شاگردان و دوستان قدیمی را از او دور کرد اما او در هفت سال گذشته شاگردان تازه‌ای را تربیت کرد. 400 فارغ‌التحصیل مکتب میرزاعبدالله حاصل تلاش او در هفت سال گذشته بود. لطفی در این هفت‌سال به‌دنبال این آرزو بود که در یک دوره پنج‌ساله یک دوره کامل ردیف را با توجه به آنچه که خود از بزرگان موسیقی آموخته بود به نسل جوان بیاموزد. آرزویی که محقق شد و بعد از مرگ او نیز در شاگردانش ادامه خواهد یافت. او بخشی از این آموزه‌ها را نیز در یک برنامه رادیویی ضبط کرده بود و به‌صورت هفتگی در اختیار علاقه‌مندان به موسیقی می‌گذاشت. اما مرگ امان نداد تا شاگردان بیشتری از مکتب او فارغ‌التحصیل شوند.

یادش گرامی و روحش شاد باد.