حسرت توسعه در ایران
خلاصه ای از گفتار دکتر محمود سریع القلم را که هفته نامه تجارت فردا انعکاس داده است را می خوانیم:
این اصل یک موضوع پیشرفت همگانی است. یک کارخانه یا یک شرکت، یک نویسنده، یک خبرنگار، یک نماینده مجلس، یک سیاستمدار و بهطور خلاصه هرکسی در هر حرفه و صنعتی که هست در شرایطی میتواند ارزیابی منطقی و صحیحی از عملکردش داشته باشد که در مدارهای بینالمللی فعال باشد. از اینرو اگر کشور ما میخواهد پیشرفت کند باید این اصل محکخورده و آزمایششده بینالمللی را به کار گیرد.
اصول توسعهیافتگی به زعم من جهانی هستند، جهانشمولاند و تابع جغرافیا، فرهنگ و تاریخ و ادبیات نیستند. اما الگوهای پیشرفت تابع شرایط بومی و محلی کشورها هستند. بنابراین، اصول توسعهیافتگی با الگوهای توسعهیافتگی متفاوت هستند.
95 درصد کشورهای جهان امروز اصول مشترک و اهداف ملی مورد اجماع دارند و اگر استراتژی کلان توسعه ملی کشوری مانند آفریقای جنوبی مورد مطالعه قرار گیرد، مشاهده میشود این کشور همان کارهایی را انجام میدهد که کره جنوبی 40 سال پیش انجام داده بود. برزیل امروز همان کارهایی را انجام میدهد که 125 سال پیش آلمانیها انجام میدادند.
برای اینکه یک کشور قابل اعتنا در خاورمیانه باشیم به ثروت نیاز داریم. امروز اگر عربستان برای بسیاری از کشورها تعیین تکلیف میکند، یک دلیل عمدهاش ثروت این کشور است.
اولین شرط توسعه ملی پذیرفتن تولید ثروت است. ثروت در میان بخشی از اقشار جامعه ما یک واژه منفی است. به همین دلیل در ابتدا باید کار فرهنگی انجام شود تا جامعه برای این واژه معنای مثبتی قائل شود.
کدام کشور علاقمند است ایران پیشرفت کند؟ کدام کشور در همسایگی ایران علاقهمند است که درآمد سرانه ایرانیها به 25 هزار دلار در سال برسد؟ خارج از تعارفات، ایران حتی یک همسایه هم ندارد که علاقهمند به پیشرفت این کشور باشد.
امروز عربستان 750 میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد که در فعالیتهای اقتصادی دنیا سرمایهگذاری شده و سالانه نزدیک به 70 تا 90 میلیارد دلار برای این کشور سودآوری دارد
امارات متحده 773 میلیارد دلار ذخایر ارزی خارج از بودجه کشورش دارد.
کویت 410 میلیارد دلار در دنیا سرمایهگذاری کرده و سالانه 80 میلیارد دلار سود کسب میکند.
قطر نزدیک به 900 میلیارد دلار در دنیا سرمایهگذاری کرده است.
دانشجوی مالزیایی بعد از فارغالتحصیلی در آمریکا نمیماند و به مالزی برمیگردد. چون در این کشور انواع و اقسام فرصتها برای شهروندان خودش فراهم شده است
نرخ رشد اقتصادی کره جنوبی در نیمقرن اخیر حداقل 7 درصد بوده و درآمد سرانهاش 23 هزار دلار است. ارزش صادرات و واردات این کشور نیز تقریباً 2/1 تریلیون دلار است.
ترکیه در سال 2012، حدود 36 میلیون توریست داشت و تا پنج سال پیش رتبه 12 را در صنعت گردشگری به خود اختصاص داده بود، اما امروز رتبه چهارم را بعد از فرانسه، ایتالیا و اسپانیا دارد.
امروز 46 درصد از تولید ناخالص داخلی لهستان صادر میشود و اتحادیه اروپا سرمایهگذاری قابل توجهی برای این کشور کرده است. حداقل نرخ رشد اقتصادی این کشور سالانه چهار درصد بوده است
بیست سال پیش 75 درصد صادرات مکزیک نفت خام بود و امروز 75 درصد صادرات مکزیک کالا و خدمات است.
سهم چینیها از نرخ رشد اقتصادی دنیا 10 درصد بوده که امروز به 34 درصد رسیده است.
سهم هند نیز در نرخ رشد اقتصادی دنیا از 8/3 درصد به 4/9 درصد رسیده است.
هر شرکت قابل تصوری در اتحادیه اروپا حداقل 5/2 درصد از مالکیتش به صندوق ذخیره نفتی نروژ برمیگردد.
نرخ رشد اقتصادی جمهوری آذربایجان به عنوان یکی از همسایگان شمالی ایران 28 درصد است.
عربستان صدها هکتار زمین در آفریقا اجاره کرده و در آنها غله تولید میکند.
امارات متحده غربی با سرمایهگذاری هشت میلیارد دلاری قصد دارد سالانه 160 میلیون مسافر از طریق فرودگاه دوبی جابهجا کند.
اگر ایران در پنج سال آینده سیاست خارجی خود را در مدارهای بینالمللی قرار ندهد و از محیط بینالمللی نهایت استفاده علمی، فنی، تجاری و مالی نکند، در مسیری قرار خواهد گرفت که با یک افول پایدار مواجه میشود.
مساله تولید ثروت در کانون استراتژی توسعه اقتصادی و امنیت ملی ایران است.
اگر در 10 سال آینده تحولی در آموزش عالی کشور ایجاد نشود، باید در انتظار بحرانهای جدی در آموزشهای عالی بود. چون دانشگاههای ما ارتباط جهانی ندارند.
سیاستمداران ایران باید اطلاعاتشان را نسبت به دنیا بهروز کنند. بسیاری از ادبیات ما، ادبیات دوران جنگ سرد است. ما طوری صحبت میکنیم که انگار هنوز رقابت آمریکا و شوروی در دنیا برقرار است. در حالی که دنیا متحول شده است. هر چند نقش آمریکا در جهان کم شده، اما این کشور در منطقه خاورمیانه همچنان نقش اول را دارد.
مهاجرت نخبگبان چرا و نقش دولتها در قبال آن چیست؟
فراز قلعهدار
در خصوص نظریات نخبگی مباحث بسیاری مطرح شده است. ما در این مختصر به
موضوع نخبگی و پیوند آن با فرهیختگی، مسئولیت نخبگان در جامعه، حضور نخبگان
در مراکز قدرت و در نهایت دلایل مهاجرت نخبگان خواهیم پرداخت تا نمای
روشنتری از جایگاه نخبگان در جامعه به دست آید.
تعریف نخبه
برای واژه نخبه تعاریف زیادی نقل شده است ولی برخی از مهمترین آنها را
چنین میتوان برشمرد: از نظر گولد و کولب، «این واژه در معنای وسیع، شامل
گروهی از افراد است که در هر جامعه مقامهای برجستهای دارند و به بیان
جزئیتر، به گروهی از اشخاص اشاره دارد که در رشتهای خاص برترند؛ بویژه
اقلیت حاکم و محافلی که این اقلیت حاکم از آنجا برگزیده میشود»(1). و
همچنین بر اساس نظر تد رابرتگر، «نخبگان، از افرادی تشکیل شدهاند که
ویژگیهای شخصی اکتسابی یا ذاتی دارند و به لحاظ فرهنگی، برای دستیابی به
موقعیتهای ارزشی بالا، وجود آنها لازم است(2)».
به باور پارهتو «گروه نخبه شامل افرادی میشود که از برجستگی خاص و
خصلتهای برجسته، چون هوش، زیرکی، مهارت و شایستگی برخوردارند و در زندگی
با رقابتهای مداوم، نمره بسیار بالایی دریافت میکنند»(3). بدین ترتیب،
گروه نخبه تمام کسانی را شامل میشود که ویژگیهای ممتاز داشته یا دارای
استعداد و تواناییهای عالی در زمینه کار خود یا در بعضی فعالیتها باشند.
نسبت نخبگان با قدرت
نظریات نخبهگرایی به حضور نخبگان در عرصه قدرت توجه خاصی دارند و در واقع
بیش از هر چیز نخبگان را از منظر مشارکت سیاسی مورد مطالعه قرار میدهند.
برجستهترین نظریهپرداز نخبهگرایی، ویلفردو پارهتو جامعه شناس ایتالیایی
است؛ وی نظریه «گردش نخبگان» را به عنوان پایدارترین وجه جامعه شناسی خود
مطرح کرد. به نظر وی، جابه جایی گروهها در وضعیت خاص و استثنایی؛ یعنی در
وضعیتی که فقط دو گروه نخبه در جامعه وجود داشته باشد، گردش ادواری نخبگان
نامیده میشود.
به عقیده پارهتو، در اصل دو نوع جامعه وجود دارد؛ یکی جامعه باز که در آن
جابه جایی برگزیدگان به طور کامل جریان دارد و دیگری، جامعه بسته که در آن
تحرکی نیست. وقتی چرخش نخبگان متوقف شود، جامعه، ایستا و بسته میشود. به
هرحال، درصورتی که طبقات رهبریکننده بازتر باشند، افراد شایسته طبقاتِ
پایینتر میتوانند در آن نفوذ کنند و به جایگاههای بالاتری برسند. این
حالت، تنشهای اجتماعی را نیز کاهش میدهد. نکتهای که در نظریات پارهتو
وجود دارد این است که اگر حکومتی نخبگان خود را در امر قدرت و مدیریت به
کار نگیرد، یا رو به زوال میرود و یا با شورش و تنش رو به سقوط خواهد رفت.
گائتانو موسکا نیز که از مفسران نظریه نخبگان و چرخش نخبگان پارهتو به
شمار میرود معتقد است: «کل تاریخ بشر متمدن، در مناقشه میان میل عناصر
مسلط برای در انحصار گرفتن قدرت سیاسی و... و طغیان نیروهای تازه خلاصه
میشود و این مناقشه، جوش وخروش بیپایانی را که ناشی از صعود برخی از
بخشهای طبقات پایین به بالا و نزول طبقات بالا به پایین است، پدید
میآورد. (4)»
مسئولیت نخبگان
بنابر نظریات نخبگی، نخبگان به لحاظ استعداد برتر خویش، مسئولیت بیشتری
نسبت به جامعه دارند و در واقع تعهد و سرپرستی آنها در بسیاری از
موقعیتهای اجتماعی امری پذیرفته شده است. از نظر هارولد لاسول نخبگان از
جمله نخبگان سیاسی، باید دردهای جامعه را بشناسند و آنها را درمان کنند.
بنابراین، از «سیاست پیشگیری» در مقایسه با «طب پیشگیری» سخن میگوید.
به نظر وی، وظیفه رهبران سیاسی آن است که در مردمِ عادی، شخصیتی دموکراتیک
ایجاد کنند. از نظر لاسول، شخص دموکرات، اجتماعی و صلح دوست است و فارغ از
اضطراب قدرت و سلطه و اطاعت است. (5) به عقیده لاسول نخبگان سیاسی
برجستهتر از دیگر نخبگان وظیفه سنگینتری دارند و در واقع باید دیگر
نخبگان را مدیریت و از استعداد آنها در راه خدمت به جامعه بهرهبرداری
کنند.
نسبت نخبگی و فرهیختگی
فرهنگ فارسی معین فرهیختگی را مترادف ادب آموختگی و علم آموختگی قرار
میدهد. به زبان دیگر فرهیختگی را با فرهنگ و علم در پیوند میداند. دکتر
مجتهدی چهره ماندگار فلسفه ایران معتقد است: «زمانی که صفت فرهیخته به کار
برده میشود مفهوم «جامعیت»به میان میآید؛ به این معنا که فرد دارای
مجموعهای از علوم است؛ در نتیجه او را در مجموعهای از دانشها
میسنجیم.» (6)
در نگاه این استاد، کسی که فرهیخته است تنها در یک رشته تخصص ندارد و از
نگاهی جامع نسبت به تمام مسائل برخوردار است. در گذشته نیز سقراط زمانی که
درباره فضایل اخلاقی صحبت میکرد بر این اعتقاد بود که هر فضیلتی مستلزم
داشتن فضیلت دیگری است و میان فضایل باید هماهنگی وجود داشته باشد.
این فیلسوف یونانی پس از طرح این مسأله به این نتیجه رسید که آنچه فضایل
اخلاقی را به یکدیگر پیوند میدهد و تضاد میان آنها را از بین میبرد،
«بصیرت» است. «بصیرت» در یک معنا همان «جامعیت» است؛ در نتیجه آن بصیرتی که
سقراط از آن نام میبرد به معنای یک نوع شناخت وسیع و همه جانبه بوده است
که همان «فرهیختگی» نام میگیرد.
آیا جامعه کتابخوان لزوماً جامعه فرهیختهای است؟
ارتباط میان فرهیختگی، نخبگی و کتابخوانی لزوماً رابطه علت و معلولی نیست.
به بیان دیگر، هر فرد کتابخوانی لزوماً فرهیخته یا نخبه نیست و هر فرد
نخبهای، لزوماً فرهیخته یا کتابخوان شناخته نمیشود. با وجود این در اغلب
موارد این سه مورد با یکدیگر تلاقی
پیدا میکنند.
فرد نخبهای که به دنبال فرهیختگی و جامعیت است، با تواضع و کوشش بسیار به
دنبال علم و کتابخوانی است. تاریخ جهان و ایران این مسأله را اثبات کرده
است که نخبگان جامعه، سوای مشکلات و موانعی که جامعه پیش پای آنها
میگذاشت و سوای محدودیتهایی که جامعه خود به تناسب روزگار درگیر آن بود،
به اندوختن علم و کسب فرهیختگی
میپرداختند.
چه بسیار دانشمندانی که وطن خویش را ترک میگفتند و برای کسب علم به
سرزمینهای دور مهاجرت میکردند و چه مصایبی را به جان میخریدند. نمونه
برجسته این دانشمندان ابوعلی سینا است که همه فضایل اخلاقی، علمی و فرهنگی
را به عنوان فردی برجسته و نخبه کسب کرد و با دایر کردن مدارس به انتقال
علم مبادرت ورزید. یا گروه نوافلاطونی که از یونان به ایران مهاجرت کردند و
در جندی شاپور مشغول تدریس شدند. نکته مهمی که در این خصوص هنوز هم
پابرجاست، سلطنت علم است که به تعبیر سیدجمالالدین اسدآبادی، سلطنتی جهانی
است و تنها پایتخت آن دچار تغییر میشود. بر همین اساس است که خواهان علم و
فرزانگی به دنبال آن
روان است.
بدین ترتیب، جای تعجب نیست که امروزه نیز مانند گذشته پدیده مهاجرت نخبگان
برای طلب علم پدیدهای مرسوم است اما با این تفاوت که در گذشته طالبان علم
پس از کسب علم برای خدمت به جامعه مبدأ به کشور خود بازمیگشتند و اکنون
به دلایل چندی در جامعه مقصد جذب شده و خاطر خویش به برگشتن آزرده
نمیکنند.
ویژگیهای جامعه فرهیخته
برای جامعه فرهیخته نیز ویژگیهای مختلفی ذکر میشود که آن را در مقابل
جامعه آشوبزده و متلاطم قرار میدهد. برای مثال در کشور ژاپن نظم به عنوان
معیار اصلی جامعه فرهیخته به حساب میآید و کسب دانش در جامعه اروپا
مهمتر از دیگر موضوعات بشری عنوان میشود یا در جامعه امریکا ثروت و رفاه
به عنوان معیار فرهیختگی و نخبگی
به شمار میآید.
در جامعه ایران نیز تلفیقی از دانش و ارزش در کنار یکدیگر به عنوان معیار
فرهیختگی مطرح میشود و همواره تخصص در کنار تعهد به عنوان دو بال توفیق
جامعه تبلیغ میشود. با وجود این به نظر میرسد معیارهایی چون تدبیر،
موقعیتشناسی، قدرت تحلیل و سنجش، عقلانیت و بصیرت و شاید بیشتر از همه
نوعی وجدان اخلاقی از جمله ویژگیهای فرهیختگان است.
آنان با بهرهمندی از این خصایص میتوانند پیشگام جامعه باشند و مسئولیتی
که از این گروه انتظار میرود آگاهیدهی به جامعه است. به بیانی دیگر
ارتقای آگاهی جامعه از طریق «عقلانیت و تدبیر» نخبگان میسر میشود. بدین
ترتیب این جامعه به دنبال حقیقت و کسب علم است. جامعه فرهیخته محدود به
گروه فرهیختگان نمیشود و قطعاً سیاستگذاران در شکلگیری آن نقش مؤثرتری
دارند. در این زمینه، بسترسازی و فرهنگسازی را باید از فرهیختگان انتظار
داشت. جامعه فرهیخته آگاه است و از مشاوره نمیترسد. در این جامعه گفت و
شنود فرهنگی جریان دارد، چرا که در غیر این صورت به جامعهای بیمار یا در
هر صورت خاموش بدل خواهد شد. (7)
دلایل مهاجرت نخبگان
مهاجرت نخبگان موضوعی است که
هر از چندی مورد توجه مسئولان و مردم قرار میگیرد، برای مثال، سخنان تأمل
برانگیز وزیر علوم که عنوان کردند: «با مهاجرت مغزها سالانه ۱۵۰میلیارد
دلار به دیگر کشورها کمک میکنیم». ابعاد گسترده زیانهای مالی- فرهنگی این
پدیده اجتماعی را بیشتر روشن میکند. مقصد اصلی بخش اعظم مهاجرت نخبگان
ایرانی، کشور امریکاست.
البته، سیر مهاجرت ایرانیان بخصوص به ایالات متحده، به میزان قابل توجهی
در دهه ۱۹۷۰ شدت گرفت. از ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳ یک هزار نفر ایرانی دیگر به عنوان
ساکنان دائمی امریکا پذیرفته شدند و این جدا از مهاجرانی بود که هر ساله به
ایالات متحده میرفتند ولی برای تابعیت اقدام نمیکردند. آمارهای ارائه
شده از طرف اداره مهاجرت امریکا نشان میدهد که از یک میلیون ایرانی ساکن
در امریکا ۲۴۰هزار نفر دارای تحصیلات عالی دانشگاهی هستند. این کشور
بیشترین میزان ایرانیان ساکن در خارج را به خود اختصاص
داده است.
طبق سرشماری سال ۲۰۰۰ میلادی حدوداً، ۳۳۸ هزار نفر از شهروندان امریکایی
خود را ایرانی معرفی کردهاند که حدود ۷۷ درصد آنها تحصیلات عالی
داشتهاند. طبق آخرین بررسی انجام شده حدود هزار و ۸۲۶ نفر ایرانی به عنوان
هیأت علمی تمام وقت و رسمی در دانشگاههای امریکا تدریس میکنند که این
رقم با احتساب استادان نیمهوقت به حدود ۵ هزار نفر میرسد(8) به طور
تقریبی میتوان گفت هرم نمودار مهاجران ایرانی بر سطح تحصیلات عالی بنا شده
است. ایران در سال اخیر رتبه ۱۷ تولید علم جهان را به خود اختصاص داده
است؛ پس طبیعی است که کشورهای دیگر شدیداً طالب مهاجران نخبه ایرانی باشند.
با وجود این، انگاره مهاجرت ایرانیان متضمن «مهاجرت زنجیرهای» نیست، بلکه
در اساس مهاجرتی فردی است. از یک دیدگاه دگرگونه در واقع «مسأله گریز
مغزهاست». یعنی مهاجرت جمعیت ایرانی ماهر و متخصصان به کشورهای پیشرفته. به
عنوان مثال ایالات متحده از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۹ بیش از یک سوم
فارغالتحصیلان دانشکدههای پزشکی ایران را به درون ساخت پزشکی خود جذب
کرده است! علت اصلی مهاجرت نخبگان طبق ادعای خودشان فقدان شرایط مناسب برای
کار و فعالیت
بوده است.
نخبگان مهاجر همواره این مسأله را عنوان کردهاند که برخلاف میل باطنی،
مجبور به ترک خانواده و وطن شده و در دیار غربت به دنبال تحصیل، کار و تحقق
آرزوهای خود بودهاند زیرا شرایط آنها در ایران مناسب نبوده و به
«خلاقیت» و «توانایی» آنها بهایی داده نشده است. هرچند کشورهای غربی نیز،
از این فرصت بهترین استفاده را کردهاند.
علاوه بر این دلایل، نگاه سیاستگذاران به نخبگان و روشنفکران نیز، تأثیر
زیادی در مهاجرت آنان دارد. اصولاً توقعات و انگارههای شماری از نخبگان
با واقعیتهای جامعه در تناقض است. به نظر میرسد، ایجاد مقدمات چرخش
نخبگان، مشارکت جدی فرهیختگان در عرصههای تخصصی و ایجاد شرایط واقعی نقد
سازنده در کنار دیدگاه ملی میتواند فرایندی را ایجاد کند که در نهایت
مشارکت نخبگان را زمینهسازی کند و مانع
مهاجرت شود.