روزنامه را به عنوان رکن چهارم دموکراسی پاس داریم
کرگدن نامه
رکن چهارم دموکراسی
خبر پرتاب گوجه فرنگی به علی مطهری، فی نفسه خبر بدی نیست. گوجه و تخم مرغ
از لوازم اعتراضات دموکراتیک هستند و در هر جای دنیا نشانی از شور و نشاط
جوانان معترض به حساب می آیند. منظورم تایید گوجه اندازی نیست. کلاهر نوع
«اندازی» بد است و آدم عاقل از کوچک و بزرگ آن اعراض می کند. منتها وقتی
پای احساسات و عواطف و هیجانات جوانی و اعتراضات دانشجویی به میان می آید
قدر گوجه و تخم مرغ شناخته می شود. در جهنم مارهایی هست که از دست شان باید
به افعی پناه برد. در سیاست و اعتراضات سیاسی هم سنگ ها و چماق ها و
پرتابی های خطرناک تری وجود دارد که آدم به گوجه و تخم مرغ پناه می برد.
خبر اول این بود که معترضین شیرازی به نماینده تهران گوجه گندیده انداخته
اند که به نظر چیز عجیبی نمی آمد. یا لااقل چیز نگران کننده ای به نظر نمی
آمد. قصد اعتراض داشتند، قصد قتل و هدم که نداشتند، اما دیشب که بیست و سی
عکس تاکسی علی مطهری را نشان داد معلوم شد اتفاقا قصدی بیش از اعتراض و
تذکر و ابراز شور و حال جوانی و اعتراض دانشجویی داشته اند و کمر به هدم
مخالف بسته بوده اند و خدا به داد رسیده که نماینده تهران زنده از مهلکه
گریخته.
اعتراض و مخالفت چیز بدی نیست و همه جای دنیا معترض و
مخالف وجود دارند و به اشکال مختلف مخالفت و اعتراض شان را ابراز می کنند
اما این ابراز اگر در سنگ و چماق و پرتابی های جدی تر متجلی شود آن وقت سنگ
روی سنگ بند نمی شود و دموکراسی به تعویق می افتد و قواعد بازی دموکراتیک
جایش را به خشونت و انهدام و دشمنی می دهد. هزار بار بیشتر این را نوشته ام
و تاکید کرده ام که اگر نقد و اعتراض و مخالفت را به صورت مکتوب و رسانه
ای مدیریت نکنید آن وقت به صورت های خطرناک و فیزیکی خودش را نشان می دهد.
ایضا اگر در حد تظاهرات نماند به مرتبه گوجه تنزل می کند و اگر محدود نشود
از گوجه نیز پایین تر می رود و آنقدر می رود و می رود که به سنگ و چماق و
تیرکمان و قلاووز و زوبین و غیره می رسد.
روزنامه هزارتا کارکرد
دارد که مهم ترینش همین است که می تواند جدی ترین دعواهای سیاسی را در
صفحات خود محصور نگه دارد. روزنامه اصلاجدی ترین کرسی آزاداندیشی است که می
تواند انرژی جدی ترین رقبای سیاسی و اجتماعی را تخلیه کند و دعوای شان را
در بی خطرترین شکل ممکن در خود نگه دارد. دعوای داخل روزنامه در بحرانی
ترین شکلش بی خطر است و حتی اگر تمام عیار برای هم شاخ و شانه بکشند خون از
دماغ کسی نمی ریزاند و پای چشم هیچ نماینده ای را بادمجان نمی کاراند.
روزنامه
یعنی اینکه علی مطهری بنویسد، مخالفینش هم بنویسند و شیراز و تهران از هر
التهابی مصون بمانند. روزنامه یعنی اینکه چپ ها روزنامه داشته باشند، راست
ها هم روزنامه داشته باشند، میانه روها هم ایضا و کرگدن ها هم حتی و هر کسی
متاعش را عرضه کند و حرفش را بزند و با شداد و غلاظ هم حرفش را بزند اما
بیرون از صفحات روزنامه جامعه ای آرام و شاداب و خوشحال به کار و زندگی شان
برسند. فرق جامعه دموکراتیک با غیردموکراتیک همین است که در اولی روزنامه
ها پر از دعوا و تنش اند و مدام توی سر و کله هم می زنند اما مردم کوچه
بازار خندانند و دعوایی ندارند و هیچ سنگی یا تیری به سر و کله کسی، حتی
مخالف خود نمی زنند. اما در دومی روزنامه ها ساکت و آرام و بی خطر و
پاستوریزه و یواش و بی آزارند و به جایش مردم کوچه و بازار سر هر چیز کوچک
به جان هم می پرند و مدام در تنش و دعوا هستند.
کار سختی است که
مدیران بتوانند بار تنش سیاسی و دعوا را در صفحات روزنامه نگه دارند.
روزنامه ها را دست کم نگیرید. چه بسا اگر شیرازی های معترض جلوتر در
روزنامه ای هیجانات و احساسات سیاسی شان را تخلیه کرده بودند امروز محتاج
آن نبودند که صندوق گوجه بخرند و سنگ جمع کنند و چوب خوش تراش دم دست شان
بگذارند و تاکسی بی گناه یک بنده خدای هیچ کاره را شیشه بشکنند و بدنه اش
را غر کنند. رکن چهارم دموکراسی که رونق بگیرد هزینه بقیه چیزها پایین می
آید.