اقتصاد ناسالم ما در دهه اخیر، فراهمآورنده بستر مناسب برای دو پدیده توأمان بوده است؛ «نوثروتمندی» و «نوفقرزدگی». از یک سو افرادی عمدتا از طبقه متوسط جامعه توانستند در کوتاهمدت به ثروتی هنگفت دست یابند و از سوی دیگر افرادی از همین طبقه و در دوره زمانی مشابه فقرزدهتر از گذشته شدند. امروز گروه نخست در واکنش به «فوبیای بازگشت به گذشته» بریزوبپاش میکنند و گروه دوم با مشاهده این بریزوبپاش سرخوردگی عمیقی را تجربه میکنند. این موضوع از این لحاظ حائزاهمیت است که تعداد نوثروتمندان و نوفقرزدگان آنچنان زیاد شده است که برخلاف گذشته، مظاهرشان را میتوان بهخوبی در جامعه دید. سؤال اساسی این است که این دو پدیده چه پیامدهای «روانجامعهشناختی» میتواند داشته باشد؟ بینش سیاسی، باور دینی، ایدئولوژی، علاقهمندیها و سرگرمیها، همسری و والدینیگری و نگاه به همنوعان و مانند آن عوامل مجزایی هستند که به هم میپیوندند و در یک کل یکپارچه هویت فرد را تشکیل میدهند. در مورد عوامل یادشده، چنانچه رجوع فرد به خویشتن با توصیفی که دیگران از او به عمل میآورند یکسان باشد، فرد درواقع به اکتساب هویت رسیده است و اگر نگاه فرد به خود با توصیف دیگران در مورد او راجع به موارد ذکرشده یکسان نباشد، درواقع فرد به اکتساب هویت نرسیده است. بهنظر میرسد یکسانشدن خویشتننگری و توصیف دیگران در مورد فرزندان جوان نوثروتمندان به دشواری تحقق مییابد. دیگران تصور میکنند آنها به این دلیل به یک بینش سیاسی یا ایدئولوژی خاص متعهد شدهاند که آن بینش سیاسی یا ایدئولوژی تأمینکننده منافعشان است و هرگز حاصل کاوشگری آنها نیست. این تصور با خودمحقپنداری آنها مطابقت ندارد، در نتیجه در نوعی بحران هویت فردی، با این تصورِ دیگران، به مقابله برمیخیزند؛ دوردور میکنند، صفحه مجازی بچه پولدارها را راهاندازی میکنند و نمادهای نوثروتمندیشان را در جامعه گسترش میدهند. پیامد این خودنماییها، بههمریختن انسجام اجتماعی است و نوفقرزدگان احساس میکنند ناگزیر از زندگی در جامعهای دارای شکاف اجتماعی هستند و این احساس خوبی برای بخش وسیعی از یک جامعه نیست. از سوی دیگر در کشور ما، همسو با نظریههای روانشناسی اِسناد و بهعنوان یک ویژگی فرهنگی، بهدرستی تصور میشود در کنار کمک خداوند، موفقیت محصول تلاش فکری یا رفتاری است (از تو حرکت، از خدا برکت). مشاهده الگو و مسیر اکتساب موفقیت در نوثروتمندان، باعث ناکارآمد جلوهدادن چنین نگاهی میشود و نسبتدادن موفقیت به عوامل غیردرونفردی را در جامعه ترویج خواهد داد. مشاهده زندگی نوفقرزدگان، اسناد موفقیت را به تلاش به چالش میکشاند و جوانان جامعه ما زندگی نوفقرزدگانی را مشاهده میکنند که در عین مشکلات مالی از صبح تا پاسی از شب مشغول تلاش هستند، ازاینرو در یک یادگیری مشاهدهای، هرگز موفقیت را محصول صرف تلاش قلمداد نخواهند کرد. این سبک اِسناددهی، تلاش را از نسل نو جامعه ما خواهد گرفت و اعتقاد به روشهای میانبر و غیرمشروع را گسترش خواهد داد که برای جامعه در حال توسعه ما اعتقادی غیرسازنده و خطرناک است.
یاداشت
دقیقا این نوشته در مورد بنده صدق می کند ،در حالی که بعضی از دوستانم تازه وارد بازار کار (دولتی و خصوصی)شدند اما همه آن چیزهای که لازمه یک زندگی در حد متوسط به بالا است را دارا شدند در زمان کم و با تلاش کم ، اما من نتوانستم برای خانواده چنین امکاناتی ایجاد کنم و زندگی ما شده زندگی روزمره و هر لحظه منتظر سختی های بیشتر در امر کار و هزینه های جاری برای حداقل زندگی،در حالی که روزهای اخر کاری برای بازنشستگی را طی می کنم هنوز هم استرس بازنشستگی با حقوق مناسب و یا نا مناسب را دارم، چرا باید اینگونه باشد من هم می توانستم مانند نوکیسه ها در زمانی که در گمرکات کشور به عنوان نماینده کار می کردم آن هم در سالهای 68 تا 76 برای خود کیسه ای بدوزم(چنانکه بارها حراست آن زمان شرکت و بعضی از دوستان به می گفتند شما الان باید حداقل دوتا آپارتوان سه طبقه داشته باشی)، اما همیشه به خود می گفتم که راه سالم زیستن این نیست و راهی درست برای زندگی نیست ،اما در همان زمان افرادی بودند که به همه چیز رسیدند ،ولی من حالا حالاهاجا بزنم و کار کنم تا شاید به بن بست نخورم، البته از کار خوبی که در طول زندگی برای انتخاب روشم (صداقت و راستی )انجام دادم ناراضی نیستم همین که خانواده سالم و پاک دارم می بالم اما در این دنیا انسانهای مورد احترام هستند که بیشتر خلاف می کنند ،افرادهای مورد وثوق هستند که بیشتر دروغ می گویند ،افرادهای زود به دارایی می رسند که چاپلوسند ،افرادهای بهتر مورد تایید قرار می گیرند که لباس تزویر را به تن کرده اند، افرادهای موفقند که بیشتر دزدی می کنند .بنده هیچ کدامشان نیستم نان را بر اساس تلاش و کوشش و صداقت بدست می اورم، برای همین هم است که دوست نداریم کج بروم ،دروغ بگویم،چاپلوسی کنم،لباس ریا بر تن کنم،زیر پا این یا آن را خالی کنم، جرم ما اینه که باید عقب بمانیم در بعد مالی و افتخار کنیم برای سالم زیستن ،سالم گفتن،سالم زندگی کردن ،برای همینه که به ما می گویند ( امول) راست هم می گویند چون نان را به نرخ روز نمی خوریم،نان را به یمن دروغ نمی خوریم، نان را با حسادت و تملق نمی خوریم و......خدا بیامرزد پدرم را که همیشه می گفت کسانی که صادقانه کار می کنند و نان صداقتشان را می خورند بایددر سختی زندگی کنند چون نمی خواهند مرده های متحرک جامعه باشند ،بنده نیز همین را پسندیدم و تا آخر خط هم خواهم رفت و میدانم آینده از آن انسانهای سالم و درستکار است.
رضا بژکول ارشد علوم سیاس