درست است، درست است، کتاب خواندن خوب است، سرگرم کننده است و کلاس دارد. چندین دلیل برای خواندن کتاب وجود دارد که همه هم بر روی آن تاکید دارند، اما در این ایمیل 7 دلیل را بخوانید که پشتوانهی علمی دارند.
1. کتاب خواندن از شما انسان بهتری میسازد.
این جمله کلیشهای و یا استعاری نیست. نه تنها یکی، بلکه دو تحقیق موازی کشف کردهاند که کتاب خواندن واقعا از ما انسانهای بهتری میسازد؛ مهربانتر و نسبت به دیگران با درکتر. در سال ۲۰۱۳ دانشگاه اموری آمریکا مطالعهای انجام داد که در آن مغز افراد بعد از مطالعه را با مغز افرادی که مطالعه نمیکنند را مقایسه کرد. محققان این دانشگاه با استفاده از اسکن مغز دریافتند که خواندن کتاب انسان را وادار به تصور محتوی آن و به گونهای لمس کردنش میشود. میتوان دلیل مشهور بودن کتابهای به عنوان مثال جین آستین و یا ارنست همینگوی را از این طریق توجیه کرد؛ خواننده مطالب و احساسات درون آنها را احساس میکند.
اما همهی ماجرا به
اینجا ختم نمیشود! دیوید کومر کید و امانوئل کاستانو، روانشناسان مدرسهی
جدید تحقیقات اجتماعی نیویورک آمریکا، ثابت کردهاند که خواندن ادبیات
تخیلی توانایی تشخیص و درک احساسات مردم را در افراد افزایش میدهد. مهارت
بسیار مهمی در جهت دهی به روابط اجتماعی پیچیده!
2. کتاب خواندن باعث کاهش استرس میشود.
دلیل اینکه اکثر بچهها نمیخواهند کتاب بخوانند اجباری است که از طرف مدرسه و یا والدین روی آنهاست که باعث از بین رفتن تمام جذابیت مطالعه میشود، درست نیست؟ مطالعه باید آرامش بخش و هیجانانگیز باشد، که مطلبی است که دکتر دیوید لوئیس، یکی از پیشگامان علوم اعصاب دریافته است. دکتر لوئیس گزارش داده است که کتاب خواندن تا ۶۸ درصد سطح استرس را کاهش داده باعث کاهش قابل توجه تپش قلب میشود. در مقایسه میتوان گفت که قدم زدن بیرون از خانه سطح استرس را تا ۴۲ درصد کاهش میدهد.
دلیل این امر
غوطهور شدن در دنیای دیگر (دنیای خیالی) است که سطوح استرس را کاهش میدهد
و حتی تا مدتی بعد از پایان مطالعه باعث احساس آرامش میشود. مطالعات
دریافتهاند که روزی ۶ دقیق مطالعه برای کاهش بسزای استرس کافی است.
3. کتاب خواندن باعث افزایش هوش میشود.
این که اصلا مسئلهی پیچیدهای نیست: جدا کتاب خواندن باعث افزایش هوش میشود. مطالعهای که در سال ۲۰۱۳ انجام شد نشان داد که کودکانی که تفریحی مطالعه میکنند، نسبت به همکلاسیهایشان در مدرسه عملکرد بهتری دارند. طبق مطالعهای که توسط محققان انستیتوی مطالعات (IOE) انجام شد، این تفاوت در کودکان بین ۱۰ تا ۱۶ سال چشمگیرتر بود.
شاید در کمال تعجب،
تفریحی کتاب خواندن کودکان از سطح تحصیلات والدین در توسعهی شناخت آنها
موثرتر است. اما جالبتر این است که مطالعه نه تنها به تقویت هجی کردن و
ادبیات کودکان بلکه در موضوعاتی مانند ریاضی نیز به آنها کمک میکند. طبق
نظر محققان، توانایی یادگیری و پردازش اطلاعات بسیار مهم است و دقیقا به
همین دلیل است که مطالعه بسیار کمک میکند.
4. کتاب خواندن به روابط فردی کمک میکند.
چندان مدرک خلاصه شدهای از تحقیقات صورت گرفته در تایید این قضیه موجود نیست، اما به نظر میرسد بسیاری از دانشمندانی که بر روی این قضیه کار میکنند، اتفاق نظر دارند. به خصوص روان درمانگرانی مانند کن پیج می گویند که مطالعهی یک کتاب (یا کتب مشابه) بین زن و شوهر و بحث کردن در مورد آن با یکدیگر معجزه میکند.
یک کتاب درمانگر در
مدرسهی زندگی لندن عقیده دارد که یکی از لذات با هم مطالعه کردن این است
که به جنبههای جدیدی از یکدیگر پی میبرید و یا اینکه دوباره احساس نزدیکی
روزهای اول ازدواج را نسبت بهم خواهید یافت. مطالعه کردن تنها به رابطهی
فعلی کمک نمیکند، بلکه در یافتن روابط جدید نیز بسیار موثر است.
5. کتاب خواندن شما را سخنران بهتری میکند.
این موضوع نیز اصلا
پیچیده نیست: مطالعه به کسب دایرهی لغات بهتر وغنیتر کمک میکند. با
این که این امر بسیار واضح است، اما محققان کانادایی نیز آن را از نظر علمی
ثابت نمودهاند.
6. کتاب خواندن از آلزایمر جلوگیری میکند.
داشتن زندگی فعال (از نظر ذهنی) معمولا یکی از بهترین اقداماتی است که میتوان انجام داد تا از ابتلا به آلزایمر جلوگیری کرد. مطالعه ی دیگری که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد نشان داد که احتمال ابتلا به بیماریهای ذهنی در افراد مسنی که به طور مرتب مطالعه میکنند و یا بازیهای فکری انجام میدهند، بسیار کمتر است.
در واقع تمرین فوق العادهای برای سلولهای خاکستری است؛ همانطور که بدنتان نیاز به ورزش و تمرین دارد، ذهنتان نیز باید کار کند.
7. کتاب خواندن ذهنتان را فعال نگه میدارد.
نه تنها مطالعه باهوشتر میکندتان، ذهنتان را نیز فعال نگه میدارد. مطالعهای که در زمینهی عصبشناسی در ژورنال پزشکی آکادمی عصبشناسی آمریکا چاپ شد، میگوید که مطالعه در طول زندگی یک فرد بسیار مهم است، از کودکی تا سنین بالا. افرادی که در طول زندگیشان به طور مداوم مطالعه میکنند، دارای تواناییهای ذهنی و حافظهای بهتری در تمامی مدارج زندگی هستند.
در این مقاله قصد بر این داریم تا با بیست حقیقت از استیو جابز، بنیانگذار شرکت اپل و یکی از پیشکسوتان حوزه تکنولوژی و فناوری آشنا شویم که شاید برای طرفداران وی جالب و حتی تعجب برانگیز باشد.
استیون پاول جابز در ۲۴ فوریه سال ۱۹۵۵ در شهر سانفرانسیسکو آمریکا به دنیا آمد. وی مخترع، کارآفرین، بنیانگذار و مدیر ارشد اجرایی شرکت اپل و یکی از چهرههای شناخته شده صنعت آیتی و تکنولوژی دنیا است. استیو جابز به عقیدهی خیلی از اهالی تکنولوژی، مردی از آینده با ایدههای ناب و استثنایی بوده است و محصولات که ارائه داد، توانستند تحولات عظیمی ایجاد کنند. از معرفی آیپاد در سال ۲۰۰۱ تا پردهبرداری از آیتونز استور در سال ۲۰۰۳ و از همه مهمتر، معرفی آیفون و آیپد در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۰ که باعث شدند صنایع مرتبط با آنها گامها به جلو قدم بردارند. استیو جابز با اینکه در سال ۲۰۱۱ میلادی و در سن ۵۶ سالگی از دنیا رفت، اما هنوز آثار خدمات ارزندهی وی برجای مانده و هنوز مسیر و افکار او توسط خیل عظیمی از توسعهگران تکنولوژی دنیا، دنبال میشود.
۱- استیو جابز سالانه فقط یک دلار از حساب شرکت اپل به عنوان حقوق سالانه خود در زمان مدیر اجرایی خود خارج میکرد. اگر چه، جابز جبران سهام و بازپرداختش را کرد تا یک زندگی ساده و معمولی را بتواند اداره کند.
۲- قبل از شرکت اپل، استیو جابز در کمپانی آتاری مشغول به کار بود. آتاری به طور قابل توجهی به صنعت سرگرمیهای الکترونیکی با ساخت بازیهای آرکید، کنسولهای بازیهای ویدیویی و رایانههای خانگی کمک کرد.
۳- استیو جابز در تلاش بود تا با داروهای گیاهی و غیر شیمیایی با سرطان خود مبارزه کند. در نهایت میگویند که وی در اواخر حیات خود از اینکه این شیوه درمانی را انتخاب کرد به شدت پشیمان بود.
۴- تقریبا تمام رایانههای سیستم عامل مکینتاش شرکت اپل، امضای استیو جابز در داخل دستگاه حکاکی شده بود. مشتریها بدون ابزار مخصوص قادر به دیدن امضای جابز نبودند ولی ابتکار اخلاقمدارانه جابز را تحسین کردند.
۵- استیو جابز در دانشگاه تحصیل نکرد و مدرک دانشگاهی نیز نداشت. وی هیچوقت برنامهای برای قبولی در دانشگاه نداشت.
۶-در زمان مرگ استیو جابز، کمپانیهای اپل، مایکروسافت و دیزنی به رسم احترام پرچمهایشان را نیمه افراشته کردند.
۷- استیو جابز به علت سرطان پانکراس فوت شد که بیماری وی به صورت مخفف، PC نامیده میشود. این مخفف آشنا نیست؟! به نظرتان اتفاقی هست یا واقعا تقدیر وی این بود تا با PC از این دنیا برود؟
۸- جابز حتی یک خط هم کد برنامهنویسی ننوشته بود! او هیچوقت برنامهنویس نبود ولی همکاران فنیاش وی را مجاب ساختند که به برنامهنویسی نیاز است تا یک محصول انقلابی در عرصه تکنولوژی خلق شود.
۹- دقت کردید که محصولات اپل به صورت مستقیم دکمهای برای خاموش کردن دستگاه ندارند؟ علت این بود که جابز از مرگ به شدت میترسید. جابز میگوید وقتی چیزی خاموش میشود یعنی مُرده است!
۱۰- جابز از بیماری دیسلکسیا در نوجوانی رنج میبرد. دیسلکسیا (معادل فارسی: خوانش پریشی) به دستهای از اختلالاتی ذهنی گفته میشود. جابز باهوش بود ولی در درک مطلب و نگارش مشکل داشت. افراد مبتلا به این بیماری معمولا کلمات را جابهجا یا آینهای مینویسند. شاید به همین دلیل بود که جابز به دنبال تحصیلات دانشگاهی نبود.
۱۱- استیو جابز یکی از سهامداران دیزنی بود. ۷.۷ درصد از سهام دیزنی متعلق به جابز بود.
۱۲- آخرین کلمات استیو جابز قبل از مرگش چه بود؟ فقط سه بار گفت Wow!
۱۳- جورج لوکاس پیکسار را در سال ۱۹۷۹ به مبلغ پنج میلیون دلار به استیو جابز فروخت.
۱۴-آخرین حضور جابز در رویدادهای شرکت اپل در برنامه معرفی iOS 5 و آیکلاد بود. آخرین سخنرانی وی در شرکت اپل در تاریخ ششم ماه ژوئن سال ۲۰۱۱ ثبت شد.
۱۵- جابز یک آمریکایی اصیل نبود! یک رگه سوری از پدر مسلمان داشت. استیو فرزند خوانده بود. نام پدر واقعی وی عبدالفتاح جندعلی و نام مادر واقعی وی جوآنا کارول شیبل است. پدر جوآنا از اینکه وی استیو را بزرگ کند منع کرد و او را مجبور کرد که استیو را رها کند.
۱۶- جابز گوشتخوار نبود با این حال به گوشت ماهی علاقه داشت.
۱۷-آیا استیو جابز انسان مذهبی بود؟ بله. مذهب وی بودایی بود. وی عادت داشت به هند سفر کند و به مدیتیشن بپردازد و به دنبال راههایی برای زندگی ساده و محقرانه بگردد.
۱۸- جابز دو دختر به نامهای لیزا و ارین دارد. او میگوید که به خاطر کارش رابطهاش را با اولین دخترش، لیزا از دست میداد. لیزا اغلب اوقات توسط مادرش در رفاه کامل بزرگ میشد. نام همسرش، لارن پُوِل است.
۱۹- استیو جابز اصلا علاقهای نداشت که محصولاتش به رنگ سفید باشد! ولی هنگامی که «ماه خاکستریِ سفید رنگ» طراحی شده توسط جاناتان ایو را مشاهده کرد نظرش عوض شد.
۲۰- لوگوهای لپتاپهای قدیمی اپل بالا یا پایین آن درج میشد. البته این کار به صورت عمدی برای رضایت مشتریان انجام میشد.
منبع: زومجی
بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم، بسیاری از مشکلات در زمینه های مختلف آشکار شد: در زمینه های مالی و اقتصادی، سوءاستفاده هایی مطرح شد که افکار عمومی را دچار گیجی کرد و در بهت فرو برد. در محورهای دیگر هم مواردی مطرح شد که در جای خود قابل بحث است. اما آنچه در اینجا لازم به توجه است، موضوع محیط زیست و ناهنجاری های آن است. مردم متعجب از یکدیگر می پرسند که آیا این همه ناهنجاری در همین یکی دو سال اخیر اتفاق افتاده یا مرتبط به زمان قبل است؟ از بین رفتن جنگل ها و منابع طبیعی براثر جاده کشی و استفاده های نادرست، از بین رفتن گونه های نادر گیاهی به خاطر کم توجهی، آلودگی آب های سطحی و زیرزمینی، وجود ریزگردها در هوای تنفسی که زندگی هم وطنان را به چالش کشیده، خشک شدن تالاب های ثبت شده جهانی مثل دریاچه ارومیه، تالاب گاوخونی، تالاب هامون و امثال اینها، موضوع رودخانه زاینده رود که مردم منطقه هنوز نمی دانند بالاخره جاری است یا خشک، شکار درندگانی که منحصر به جغرافیای فلات است و ده ها عارضه محیطی که باید کارشناسان و نخبگان در مورد آنها اظهارنظر کنند که اگر هریک از این فجایع در کشورهای دیگر اتفاق می افتاد باعث تحریک افکار عمومی و دخالت مستقیم دولت ها می شد، در کشور ما یا اتفاق می افتد یا اتفاق افتاده و امروز آشکار شده. صداقت دولت تدبیر با مردم باعث شده این ناهنجاری ها به طور آشکار مطرح شود تا آنجا که جان بالاترین مدیر سازمان محیط زیست به خاطر رسیدگی به این عوارض به خطر می افتد. محدود بودن بودجه سازمان محیط زیست توسط مردم، اهمیت سرمایه های زیست محیطی نکاتی هستند که بسترساز اصلی وقوع حوادثی است که ما در مقابل نسل آینده شرمنده می کند. گفته می شود بعضی از سرمایه داران کشورهای همسایه به عنوان سرگرمی، کمیاب ترین گونه های جانوری را شکار می کنند یا بعد از زنده گیری به کشور خود می برند. در کنار تمام این حوادث تلخ، شکارچیان غیرمجاز، انواع پستانداران نایاب و تحت حفاظت را شکار می کنند تا پوست شان را به دیوار بیاویزند. در چنین شرایطی اهمیت محیط زیست و نقش آن در حیات و سلامت انسان ها حتی برای بسیاری از نخبگان و تحلیلگران هم آشکار نیست و گاهی می بینیم که همین عزیزان اظهار می کنند که مگر آب شور دریاچه ارومیه چه ارزشی دارد که برای خشک شدن آن این همه سروصدا می شود و نمی دانند که براساس اظهارنظر کارشناسان، غبار نمک این دریاچه می تواند مردم استان های همجوار را بیمار کند همان طور که ریزگردها در استان های جنوبی، تنفس هم وطنان این استان ها را مختل کرده. تمام این موارد نشان می دهد که دولت تدبیر، علاوه بر آشکار کردن این مشکلات برای افکارعمومی و صداقت با مردم باید در مسیری حرکت کند که این سرمایه های ملی و مهم تر از نفت را حفظ کنند. رسانه ها و در صدر آنها صدا و سیما، به جای پخش تبلیغات و آگهی اقلام غیرضروری، به بیان حقایق درباره محیط زیست بپردازند و با آموزش مردم در جهت حراست از این میراث گران بها اقدام کنند. در یک کلام باید بسیج ملی برای حفاظت از محیط زیست تشکیل شود و نباید تنها در انتظار اقدامات سازمان محیط زیست نشست: چون محدودیت های سخت افزاری و نرم افزاری این سازمان، قدرت اجرای طرح های اساسی را نداشته و همت ملی باید به کمک سازمان محیط زیست بیاید. سمن ها و تشکل های مردمی در این زمینه غیرقابل انکار است. باید بیشتر از این واقعیت های تلخ محیط زیست را به مردم گفت تا همه به جای انتظار از دولت و سازمان محیط زیست، بدانند که در این مورد خاص، همه مسوول هستند و اگر امروز به فکر نباشیم، چیزی از این سرمایه ملی برای نسل آینده میراث نمی ماند و حوادث تلخی هم گریبان ما را می گیرد.
چالش های زیست محیطی و پیامد های آن
پیامدهای اجتماعی چالشهای زیستمحیطی
چالشهای زیستمحیطی و تغییرات اقلیمی، تأثیرات مختلفی بر حوزههایی نظیر بهداشت و سلامت، امنیت غذایی، بیکاری، درآمد، آموزش، فقر و مهاجرت دارند. آمار بینالمللی بیانگر این است که سالانه زندگی بیش از ٢٠٠ میلیون نفر فقط بر اثر فاجعههای مرتبط با تغییرات اقلیمی، تحتتأثیر قرار میگیرد. برای نمونه فقط در آفریقا زندگی بیش از ٦٥٠ میلیون نفر که وابسته به کشاورزی هستند، بهدلیل بحرانهای آبی، دچار چالشهای اساسی شده است. همچنین مطالعات نشان میدهد تا سال ٢٠٥٠، ریسک و خطر گرسنگی تحتتأثیر چالشهای زیستمحیطی، بیش از ٢٠ درصد افزایش باید و پیشبینی میشود در سال ٢٠٥٠ با افزایش ٢١ درصد کودکانی که دچار سوءتغذیه هستند، روبهرو شویم. اما دراینمیان، مهاجرتهای ناشی از بحرانهای محیط زیست نیز یکی دیگر از تبعات اجتماعی غیرقابلانکار محیطزیست است. واژه مهاجران زیستمحیطی برای اولین بار در سال ١٩٧٠ به حوزه عمومی وارد شد و سپس در سال ١٩٨٥ تحت برنامه پیشرفت و توسعه سازمانملل متحد (UNDP) مورد استفاده و توجه جدیتر قرار گرفت. امروزه برخی برآوردها بیانگر این است که بیش از ٢٠٠ میلیون نفر بر اثر تغییرات اقلیمی و بحران محیط زیستی، ناگزیر به مهاجرت از سرزمین خود خواهند شد. تحولات مختلف زیستمحیطی نظیر خشکسالی، کمآبی، ازبینرفتن محصولات کشاورزی و افزایش ناامنی غذایی، ازجمله عواملی هستند که موجب جابهجایی جمعیت میشوند. این جمعیت مهاجر در حالی به مقصد جدید خود میرسند که اغلب دچار فقر، فاقد سرمایه کافی و بدون جا و مکان هستند و بعضا هیچ چارهای جز اسکان در سکونتگاههای غیررسمی ندارند. اقامت در حاشیهها و سکونتگاههای غیراستاندارد، خود باعث افزایش خطر و ریسک برای سلامت این مهاجران و افزایش خشونت میشود، آلودگیها را افزایش میدهد و یک چرخه تولید فقر، خشونت و آسیب را تولید میکند. نکته مهمی که باید به آن دقت شود، این است که با اینکه اتفاقات شدید زیستمحیطی نظیر گردباد، سونامی و تندباد توجه بیشتری را از سوی افکار عمومی و رسانهها جلب میکنند، اما تغییرات ملایم زیستمحیطی نظیر کویرزایی و فرسایش خاک که ظاهرا چشمگیر نیستند و کمتر مورد توجه رسانهها و فضای عمومی قرار میگیرند، تأثیرات بهمراتب بیشتری بر جابهجایی جمعیت دارند. برای نمونه، بین سالهای ١٩٧٩ تا ٢٠٠٨ بیش از ٧٨٠ میلیون نفر تحتتأثیر توفان قرار گرفتند درحالیکه در همین مدت، بیش از یکمیلیاردو ٦٠٠ میلیون نفر تحتتأثیر خشکسالی بودهاند. در این میان سؤال کلیدی این است که واکنش سیاستی به این موضوع باید چگونه باشد؟ پیش از پاسخ به این سؤال مناسب است مثالی طرح شود. برای مقابله با اعتیاد یک نوع از سیاستها، پیشگیرانه است که طی آن تلاش میشود تا افراد جدیدی دچار این معضل نشوند. اما در عین حال که تلاشهای پیشگیرانه انجام میشود برنامهها و سیاستهای درمانی مختلفی برای بهبود افراد معتاد و حمایت اجتماعی از خانوارهایی که فردی از آنها دچار اعتیاد است نیز صورت میگیرد. این بدین معناست که مقوله اعتیاد و فرد معتاد به عنوان یک واقعیت اجتماعی پذیرفته شود و تلاش میشود سیاستهای حمایتی برای این قشر به عمل آید. به نظر میرسد درباره تبعات اجتماعی زیستمحیطی نیز باید به صورت مشابهی عمل شود؛ یعنی از یکسو تلاش شود تخریبها و بحرانهای زیستمحیطی کنترل شده و کاهش یابد و تأثیرات تغییرات اقلیمی با اجرای سیاستهای متناسب به حداقل برسد و از سوی دیگر سیاستهای حمایتی برای افراد و خانوارهایی که به دلیل چالشهای زیستمحیطی و تغییرات اقلیمی دچار آسیب، مهاجرت، بیماری و ضرر و زیان شدهاند، در نظر گرفته شود. در این راستا اولین گام برای مواجهه با تبعات اجتماعی بحرانهای زیستمحیطی بهویژه مهاجرتهای زیستمحیطی حاکم شدن رویکرد سیاستگذارانه است. در این چارچوب باید از اظهارات کلی و پراکنده اجتناب کرد و مشخصا ابتدا اصل مسئله و اهمیت آن به رسمیت شناخته شود (مهاجرتهای زیستمحیطی به عنوان یک دستور کار سیاستی (policy agenda) مورد پذیرش واقع شود). برای نیل به این هدف باید آگاهی و حساسیت عمومی نسبت به این مقوله افزایش یابد. گفته میشود توجه جدی افکار عمومی و سیاستگذاران به مسئله محیطزیست در کشور آمریکا پس از انتشار کتاب تاریخساز «بهار خاموش» نوشته راشل کارسون در سال ١٩٦٢، شکلگرفت.
گام بعدی تعریف مسئله و تدوین راهکار سیاستی است. برای تدوین بسته سیاستی باید دادههای هوشمند و صحیح از میزان و الگوهای مهاجرت تهیه شود.
برای مثال چه تعداد افراد بهدلیل تأثیرات زیستمحیطی مهاجرت کرده یا خواهند کرد. تأثیر مهاجرت بر مهاجران، آنها که باقی ماندهاند و همچنین بر سرزمین، چه خواهد بود؟ برای نمونه اگر قرار باشد سیاست یا برنامهای درخصوص تبعات حاصل از وضعیت تالاب هامون، دریاچه ارومیه و گردوخاکهای استان خوزستان تدوین شود، انجام مطالعاتی برای پاسخ به سؤالاتی نظیر سؤالات فوق اجتنابناپذیر است.دانشگاهیان، رسانههای جمعی، فعالان مدنی و سیاستگذاران و مسئولان باید در یک گفتوگوی اجتماعی وارد شوند و ابعاد مختلف این پدیده را تبیین کنند تا این موضوع ابتدا به عنوان یک مسئله سیاستی (Policy problem) شناخته و سپس با جلب توجه افکار عمومی، به یک دستور کار سیاستی (Policy agenda) تبدیل شود.
* مدیرکل آسیبهای اجتماعی وزارت تعاون و کار
اقتصاد ناسالم ما در دهه اخیر، فراهمآورنده بستر مناسب برای دو پدیده توأمان بوده است؛ «نوثروتمندی» و «نوفقرزدگی». از یک سو افرادی عمدتا از طبقه متوسط جامعه توانستند در کوتاهمدت به ثروتی هنگفت دست یابند و از سوی دیگر افرادی از همین طبقه و در دوره زمانی مشابه فقرزدهتر از گذشته شدند. امروز گروه نخست در واکنش به «فوبیای بازگشت به گذشته» بریزوبپاش میکنند و گروه دوم با مشاهده این بریزوبپاش سرخوردگی عمیقی را تجربه میکنند. این موضوع از این لحاظ حائزاهمیت است که تعداد نوثروتمندان و نوفقرزدگان آنچنان زیاد شده است که برخلاف گذشته، مظاهرشان را میتوان بهخوبی در جامعه دید. سؤال اساسی این است که این دو پدیده چه پیامدهای «روانجامعهشناختی» میتواند داشته باشد؟ بینش سیاسی، باور دینی، ایدئولوژی، علاقهمندیها و سرگرمیها، همسری و والدینیگری و نگاه به همنوعان و مانند آن عوامل مجزایی هستند که به هم میپیوندند و در یک کل یکپارچه هویت فرد را تشکیل میدهند. در مورد عوامل یادشده، چنانچه رجوع فرد به خویشتن با توصیفی که دیگران از او به عمل میآورند یکسان باشد، فرد درواقع به اکتساب هویت رسیده است و اگر نگاه فرد به خود با توصیف دیگران در مورد او راجع به موارد ذکرشده یکسان نباشد، درواقع فرد به اکتساب هویت نرسیده است. بهنظر میرسد یکسانشدن خویشتننگری و توصیف دیگران در مورد فرزندان جوان نوثروتمندان به دشواری تحقق مییابد. دیگران تصور میکنند آنها به این دلیل به یک بینش سیاسی یا ایدئولوژی خاص متعهد شدهاند که آن بینش سیاسی یا ایدئولوژی تأمینکننده منافعشان است و هرگز حاصل کاوشگری آنها نیست. این تصور با خودمحقپنداری آنها مطابقت ندارد، در نتیجه در نوعی بحران هویت فردی، با این تصورِ دیگران، به مقابله برمیخیزند؛ دوردور میکنند، صفحه مجازی بچه پولدارها را راهاندازی میکنند و نمادهای نوثروتمندیشان را در جامعه گسترش میدهند. پیامد این خودنماییها، بههمریختن انسجام اجتماعی است و نوفقرزدگان احساس میکنند ناگزیر از زندگی در جامعهای دارای شکاف اجتماعی هستند و این احساس خوبی برای بخش وسیعی از یک جامعه نیست. از سوی دیگر در کشور ما، همسو با نظریههای روانشناسی اِسناد و بهعنوان یک ویژگی فرهنگی، بهدرستی تصور میشود در کنار کمک خداوند، موفقیت محصول تلاش فکری یا رفتاری است (از تو حرکت، از خدا برکت). مشاهده الگو و مسیر اکتساب موفقیت در نوثروتمندان، باعث ناکارآمد جلوهدادن چنین نگاهی میشود و نسبتدادن موفقیت به عوامل غیردرونفردی را در جامعه ترویج خواهد داد. مشاهده زندگی نوفقرزدگان، اسناد موفقیت را به تلاش به چالش میکشاند و جوانان جامعه ما زندگی نوفقرزدگانی را مشاهده میکنند که در عین مشکلات مالی از صبح تا پاسی از شب مشغول تلاش هستند، ازاینرو در یک یادگیری مشاهدهای، هرگز موفقیت را محصول صرف تلاش قلمداد نخواهند کرد. این سبک اِسناددهی، تلاش را از نسل نو جامعه ما خواهد گرفت و اعتقاد به روشهای میانبر و غیرمشروع را گسترش خواهد داد که برای جامعه در حال توسعه ما اعتقادی غیرسازنده و خطرناک است.
یاداشت
دقیقا این نوشته در مورد بنده صدق می کند ،در حالی که بعضی از دوستانم تازه وارد بازار کار (دولتی و خصوصی)شدند اما همه آن چیزهای که لازمه یک زندگی در حد متوسط به بالا است را دارا شدند در زمان کم و با تلاش کم ، اما من نتوانستم برای خانواده چنین امکاناتی ایجاد کنم و زندگی ما شده زندگی روزمره و هر لحظه منتظر سختی های بیشتر در امر کار و هزینه های جاری برای حداقل زندگی،در حالی که روزهای اخر کاری برای بازنشستگی را طی می کنم هنوز هم استرس بازنشستگی با حقوق مناسب و یا نا مناسب را دارم، چرا باید اینگونه باشد من هم می توانستم مانند نوکیسه ها در زمانی که در گمرکات کشور به عنوان نماینده کار می کردم آن هم در سالهای 68 تا 76 برای خود کیسه ای بدوزم(چنانکه بارها حراست آن زمان شرکت و بعضی از دوستان به می گفتند شما الان باید حداقل دوتا آپارتوان سه طبقه داشته باشی)، اما همیشه به خود می گفتم که راه سالم زیستن این نیست و راهی درست برای زندگی نیست ،اما در همان زمان افرادی بودند که به همه چیز رسیدند ،ولی من حالا حالاهاجا بزنم و کار کنم تا شاید به بن بست نخورم، البته از کار خوبی که در طول زندگی برای انتخاب روشم (صداقت و راستی )انجام دادم ناراضی نیستم همین که خانواده سالم و پاک دارم می بالم اما در این دنیا انسانهای مورد احترام هستند که بیشتر خلاف می کنند ،افرادهای مورد وثوق هستند که بیشتر دروغ می گویند ،افرادهای زود به دارایی می رسند که چاپلوسند ،افرادهای بهتر مورد تایید قرار می گیرند که لباس تزویر را به تن کرده اند، افرادهای موفقند که بیشتر دزدی می کنند .بنده هیچ کدامشان نیستم نان را بر اساس تلاش و کوشش و صداقت بدست می اورم، برای همین هم است که دوست نداریم کج بروم ،دروغ بگویم،چاپلوسی کنم،لباس ریا بر تن کنم،زیر پا این یا آن را خالی کنم، جرم ما اینه که باید عقب بمانیم در بعد مالی و افتخار کنیم برای سالم زیستن ،سالم گفتن،سالم زندگی کردن ،برای همینه که به ما می گویند ( امول) راست هم می گویند چون نان را به نرخ روز نمی خوریم،نان را به یمن دروغ نمی خوریم، نان را با حسادت و تملق نمی خوریم و......خدا بیامرزد پدرم را که همیشه می گفت کسانی که صادقانه کار می کنند و نان صداقتشان را می خورند بایددر سختی زندگی کنند چون نمی خواهند مرده های متحرک جامعه باشند ،بنده نیز همین را پسندیدم و تا آخر خط هم خواهم رفت و میدانم آینده از آن انسانهای سالم و درستکار است.
رضا بژکول ارشد علوم سیاس