آن روزها که میرزا ملکمخان توصیه به توسعه میکرد و از شاه میخواست در مسیر غرب گام بردارد، معدود کشورهایی توسعهیافته بودند اما امروز موج توسعه، ببرهای آسیا -کره جنوبی، سنگاپور، هنگکنگ و تایوان- را در نوردیده و مالزی و اندونزی و تایلند را نیز در مسیر پیشرفت قرار داده و چین و هند را هم مدعی کرده است اما چگونه است که اقتصاد ایران همچنان دور باطل را میپیماید؟
پاسخ به این پرسش و پرسشهای مهم دیگر را این دو در یک میزگرد دادهاند. مسعود نیلی که مشاور ارشد رئیسجمهور در مسائل اقتصادی است. این میزگرد در ماهنامه مهرنامه انعکاس یافته و دو اندیشمند سرشناس ایرانی به انعکاس دیدگاههای خود درباره توسعه پرداختهاند.
بنای توسعه بر چهار بنیان
سالهای سال است که در محافل روشنفکری ایران پیشنهادهایی برای الگوی توسعه در ایران مطرح میشود. در طول 100 سال گذشته گاهی شوروی الگوی پیشنهادی روشنفکران بوده و گاهی آمریکا. گاهی الگوی آلمان پیشنهاد شده و گاهی تجربه ژاپن. این اواخر هم الگوی سوئد به عنوان اتوپیای روشنفکران ایرانی مطرح شده است.
احتمالاً با این تصور که چون این کشور سوسیال دموکرات است، الگوی اقتصادیاش نیز مبتنی بر سوسیالیسم است. گذشته از آنکه این پیشنهادها روزگاری مطرح شدهاند و بعدها به فراموشی سپرده شدهاند. حال این پرسش مطرح میشود که چرا در ایران این قدر تشتت فکری در حوزه ادبیات توسعه وجود دارد؟ مسعود نیلی اینگونه پاسخ میدهد:
«گاهی میشنویم و میبینیم که عدهای پیشنهاد میدهند ایران در پیشبرد توسعه از الگوی چین یا الگوی ژاپن یا این اواخر، الگوی سوئد استفاده کند. خیلی قابل فهم نیست که برداشت ما از مقوله توسعه این قدر سطحی و کمعمق باشد به این دلیل که الگوی ژاپن یا الگوی سوئد، قرص یا شربت نیست که بتوانیم از داروخانه تهیه کنیم و بعد مثل این کشورها توسعهیافته شویم. یا اینکه فکر کنیم متنی یا گزارشی یا مقالهای وجود دارد و ما اگر به تکتک توصیههای این متن توجه کنیم، میتوانیم بر اساس الگوی آن کشوری پیشرفته شویم.»
«اصول توسعه در همه کشورها یکسان است اما این الگوی توسعه است که میتواند تفاوت داشته باشد. هر کشوری برای اینکه بخواهد به رفاه پایدار و توسعه برسد، اصولی را رعایت میکند اما ممکن است بر اساس شرایط فرهنگی، جغرافیایی، منابع طبیعی و مسیرهای طیشده قبلی، الگوها متفاوت باشند.»
آنگونه که دکتر نیلی اعتقاد دارد، اگر ذرهبین بگذاریم و اقتصاد کشورهای توسعهیافته را تکتک مطالعه کنیم، میبینیم در چهار اصل با هم انطباق دارند یا حداقل اینکه به هم نزدیک هستند. او این چهار اصل را اینگونه برمیشمرد.«نهاد یعنی قواعد تثبیتشده بازی که روی انگیزه آحاد اقتصادی تاثیر میگذارد. نهادها قوانین و قیودی هستند که باعث ساختارمند شدن انگیزههای نهفته در مبادلات میشوند. در بحث توسعه اقتصادی، نهادهای اقتصادی و در توسعه سیاسی نهادهای سیاسی مهم و اثرگذار هستند. اقتصاد، اندازه کیک را تعیین میکند و سیاست، برشهای این کیک را مشخص میکند و اینکه چه فرد یا گروهی چقدر از این کیک سهم دارد.»
به این ترتیب او به تفکیک نهادهای اقتصادی میپردازد و میگوید:«نهادهای اقتصادی را در سه نهاد خلاصه میکنیم و میگوییم اگر این سه نهاد به درستی کار نکنند، یک کشور ممکن است به توسعه اقتصادی دست پیدا نکند. یعنی اگر کشوری نتواند سه نهاد مهم اقتصادی را تعریف کند، جز با اتکا به منابع طبیعی که آن هم نوسان خود را خواهد داشت، نمیتواند بهبودی در وضع زندگی مردم خود ایجاد کند.»
او نیز در ابتدای این میزگرد نسبت به تشتت فکری در حوزه ادبیات توسعه ابراز نگرانی میکند و میگوید: «کشور ما صاحب مبهمترین تعاریف در این حوزه در میان کشورهای در حال توسعه است و به همین دلیل کانونی، توسعه آن به تاخیر افتاده است چون توسعهیافتگی صراحت مفهومی میطلبد.
ما عجیب به فضیلت ابهام علاقه داریم و در تعریف مفاهیم، و در چارچوبسازی مفاهیم، عموماً ضعیف هستیم.»
یعنی همه قبول کردند که با اصولی مشخص، فعالیت اقتصادی کنند. پذیرفتن این اصول، باعث قاعدهمندی در این کشورها شد. قواعدی که سریعالقلم نیز به عنوان نهادها از آن یاد میکند. او با اشاره به تجربه غرب میگوید: «در اروپا نخست نهاد اقتصادی به وجود آمد. بنگاه اقتصادی به وجود آمد و بعد نهاد سیاسی شکل گرفت. غربیها در نهادهای اقتصادی، تمرین نهادی کردند و بعدها حزب تشکیل دادند و بعد تشکلهای اجتماعی و جامعه مدنی شکل گرفت.
اگر بنگاه اقتصادی در غرب به وجود نیامده بود، شاید مقدمات کار نهاد سیاسی شکل دیگری میگرفت.»
او تلاش میکند این نتیجه را بگیرد که «مردم در بنگاههای غربی همکاری را یاد گرفتند و فهمیدند که باید دور هم جمع شوند، هدف تعریف کنند و قواعدی را مشخص کنند. پس از آن بود که بنگاه میسازند و میتوانند ثروت تولید کنند.»
او میگوید: «از رنسانس، فعالیت اقتصادی در بنگاه شروع شد. جریانها و گروههای مختلف صنعتی شکل گرفتند. موفق به استخراج معادن شدند و بعد به تجارت رو آوردند. کار جمعی را آموختند. از همه مهمتر فرهنگ مدارا به عنوان یک اصل سیاسی، از فعالیت اقتصادی اروپاییها شروع شد.»
«دلیل اینکه جوامع ایدئولوژیک میشوند این است که تولید در میان آنان، اصل نیست. تولید به انسانها، اصل همکاری را میآموزد. مهمترین دلیل تقویت عقلانیت در چند قرن اخیر، تولید بوده است. هر چند کتاب و کنفرانس و دانشگاه مهم است اما ریشه ظهور و تکامل عقلانیت، در فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی بوده است.
سپس اندیشمندان سیاسی و فلاسفه آنچه آنان انجام دادهاند را نظریهپردازی کردهاند.
ایدئولوژیک به معنای جزمی بودن ریشه در عدم خلاقیت فکری دارد. خلاقیت فکری نیز به تولید و آزادی عمل در تولید مربوط است. بنابراین، اصل مدارا میان انسانها به فعالیت اقتصادی آنها مربوط میشود که زمینهساز عقلانیت است و سپس صورت تکاملیافته آن در سیاست ظاهر میشود.»
وی در ادامه این بحث با ارائه تعریفی نزدیک به آنچه مسعود نیلی درباره نهادها مطرح کرد،میگوید: «نهاد، یعنی عدهای به قواعدی اعتقاد دارند و به آن پایبند هستند و بر اساس آن فعالیتی را پیش میبرند. این فعالیت میتواند اقتصادی باشد یا مدنی باشد. میتواند حقوق بشری یا سیاسی باشد. همچنین میتواند اجتماعی یا آموزشی باشد. پایبندی به قواعد خیلی مهم است.»
«میلتون فریدمن» هم موفقیت بازار آزاد را در آن دانسته و آن را به عنوان مقدمه توسعه سیاسی و دموکراسی مطرح کرده است. او اعتقاد دارد فعالیت اقتصادی و قدرت اقتصادی باید از حوزههای قدرت سیاسی تفکیک شوند.
سریع القلم از نیروی محرکه توسعه به عنوان یکی از اصول آن نام برده و گفته «توسعه، نیروی محرکه میخواهد و باید در نظر داشت که توسعه یک انتخاب است. نیروی محرکه توسعه در غرب، جوامع بودهاند. صنعتگران و تجار و حتی مرکانتالیستها بودند.»«چه کسی تصور میکرد در چین، حزب کمونیست به کارآفرینان چینی بگوید اگر گردش مالی بالای دو میلیارد دلار دارید، به شما در حزب کمونیست جایگاه میدهیم. میگوید شما طرف مشورت دولت هستید. این یعنی چه؟ یعنی اینکه آن حاکمیت و آن سیستم، برای بخش خصوصی جایگاهی شایسته قائل شده است. اصل دوم که دکتر نیلی به آن اشاره کردند، یعنی بخش خصوصی برای توسعه اهمیت دارد.»
به اعتقاد دکتر سریعالقلم، «جامعه چین فهمیده که باید تلاش کند تا عقبماندگیها جبران شود. این تلاش عمومی و این اراده محکم، نیروی محرکه توسعه در چین است.حتی کشور کوچکی مثل بوتسوانا در آفریقا، با حاکمیتی که اعتقاد به رشد دارد، به توسعه رسیده است.»
«حاکمیت، باید احساس کند که اگر کشور توسعه پیدا کرد و مردم ثروتمند شدند و جامعه به لحاظ اقتصادی مستقل شد، برخلاف منافع حاکمیت نیست. این اتفاقاتی است که در آمریکای لاتین و آسیا رخ داده و البته مدیریت این مساله همراه با هنرمندی پیچیده سیاسی بوده است.»
«اینجا دو بحث مجزا از هم داریم. یکی این است که یک جامعه، چگونه تولید میکند. و بعد، یکی هم اینکه جامعه چگونه ثروت را توزیع میکند. روش متداول تجربهشده جهانی، همین روش بازار آزاد است، یعنی رقابت بنگاهها. وجود فناوری و بعد داشتن سهم در بازار بینالمللی، همه اینها مشتقات بازار آزاد است. بعد میرسیم به اینکه، کشوری که تولید میکند و ثروت میاندوزد، چگونه ثروت را توزیع میکند. اینجا احتمالاً آلترناتیوهایی داریم. در غیر این صورت در تولید ثروت دیگر آلترناتیو نداریم