از سریال امیر کبیر این موضوع برای من جدیتر شد و خودم احساس کردم که کارها در حال شنیده شدن هستند. این زمانی بود که جناب «روشن روان» از من برای حضور در این سریال دعوت کرد و همکاری من با دوستان جدیتر شد. اعتقاد دارم مردم و جامعه ما در آن دوره که آثار من در حال پخش بود، بسیار درباره موسیقی و انتخابهایشان سختگیر بودند
چه زمانی احساس کردید آثارتان به صورت گسترده در جامعه ایرانی شنیده میشود؟ خیلیها اعتقاد دارند پخش آثارتان از صدا و سیما در شهرت و محبوبیتتان نقش تعیین کننده داشته.
از سریال امیر کبیر این موضوع برای من جدیتر شد و خودم احساس کردم که کارها در حال شنیده شدن هستند. این زمانی بود که جناب «روشن روان» از من برای حضور در این سریال دعوت کرد و همکاری من با دوستان جدیتر شد. اعتقاد دارم مردم و جامعه ما در آن دوره که آثار من در حال پخش بود، بسیار درباره موسیقی و انتخابهایشان سختگیر بودند و همین باعث شده بود که کمتر چهرهای را به عنوان چهره جدید بپذیرند. این کار را برای همه سختتر میکرد و باعث شده بود خوانندهها برای شنیده شدن، کار سخت تری را در پیشرو داشته باشند.
استاد شجریان و ناظری در آن سالها در اوج دوران کاری خود بودند و مردم از آثار آنها هم استقبال بسیار خوبی میکردند. رقابت مخفی و خاموشی بین شما و آثار این بزرگان در آن دوره دیده میشد. موضوعی که تا امروز کمتر حاضر به صحبت درباره آن شدهاید.
رقابت جالبی بود. اصولا آن دوره، دوره جالبی بود. من کارهای آن دوستان را میشنیدم و سعی میکردم در انتخابهایم همیشه دقت کنم. همه حواسم بود که کار ضعیف بیرون ندهم و انرژیام را در انتشار آثار خوب و قوی صرف کنم.
در همان دوره خاص شما بیشتر تحت تأثیر موسیقی کدامیک از اساتید و بزرگان بودید و به چشم الگو به آثار آنها نگاه میکردید؟
در آن دوره انتخاب غالب من موسیقی سنتی بود. بهخصوص که اساتیدی که در آن دوره خدمتشان تلمذ داشتم، از لحاظ شخصیت و هویت کاری، چهرههایی بودند که وزن و اعتبار زیادی داشتند. درست مثل استاد حسن کسایی و تاج اصفهانی. بعد به مرور افتخار همکاری با استاد روشن روان و تجویدی و شهبازیان را هم داشتم. خودم همیشه سعی میکردم که وقتی در حضور این بزرگواران در حال انجام کار بودیم، در تمام لحظات حتماً نکته و ریزه کاریهایی را از خدمت این بزرگواران بیاموزم. در مقام یک شاگرد. همین نوع همکاریها باعث شد که بتوانم بسیار بیاموزم و یاد بگیرم.
و نکته این بود که در همان ابتدای معروفیت و محبوبیت آثارتان، آمار فروش آلبومهای علیرضا افتخاری بسیار بالا بود و خیلی زود مورد توجه مخاطبان و مردم قرار گرفته بود.
من برای آلبوم «نیلوفرانه» تنها ۷۰۰ هزار توامان دستمزد گرفتم. آقای خوشدل ۵۰۰ هزار تومان و جناب قیصر امینپور برای این آلبوم کمتر ازاین رقمها گرفته بود. ولی علیرغم دستمزد پائینی که برای این آلبوم گرفته بودیم، با عشق آن را تولید و منتشر کردیم و خدا هم با ما بود و آمار بالایی را در فروش به خود اختصاص داد. آلبوم «یاد استاد» را حدود یک میلیون تومان دستمزد گرفتم ولی واقعاً انرژی گذاشتیم و آن اثر تولید شد و مردم استقبال کردند. اصلاً ماجرای همکاری در آن دوره جوری بود که مثلاً ما در منزل یک آهنگساز مینشستیم و کار را گوش میکردیم و انتخابها اتفاق میافتاد. اعداد و ارقام بسیار پایین بود و همیشه سعی میکردم در کارهایی که میخوانم، ناشر ضرر نکند. به حکم معرفت و جوانمردی سعی میکردم که فکر و ذکرم بودجهای باشد که برای آن آثار هزینه شده است. هر چند بسیاری از طریق این آلبومها صاحب ملک و املاکی شدند و خانه و ویلا نصیبشان شد که نوش جانشان باشد، ولی خود ما در آن دوره زیاد نفع مالی نبردیم و همان دستمزدهای اولیه، تنها پولی بود که از آن آثار به ما تعلق میگرفت. آثاری که آمار فروششان بعضا واقعاً بالا و چشمگیر بود.
دقیقاً. سؤال بعدی من درباره همین موضوع بود که در آن دوره منطق درستی در ارتباط بین خواننده و دیگر هنرمندان تولید کننده آثار با ناشر نبوده و بیزنس و انتفاع مالی بیشتر به ناشران تعلق میگرفته.
این موضوع بود و خیلی هم محسوس بود. ما آن زمان با شور و انرژی کار میکردیم و اصلاً این قبیل مسائل برایمان اولویت نبود. کسی هم به ما نگفت که تو قرار نیست تا آخر عمرت این شورو اشتیاق و عشق را داشته باشی و حداقل چند اثر را برای خودت و خانوادهات نگه دار. مثلاً اوایل دوران کاریام بود که اثر «همتای آفتاب» را با ۵ هزار تومان خواندم و با بزرگواری چون «عماد رام» همکاری کردم. آن دوران هم قوانین و عرف خاص خودش را داشت. ما هم براساس قواعد همان دوره پیش میرفتیم و اوضاع را مدیریت میکردیم.
گفته میشود هنوز هم آن آثار قدیمی شما بازار فروش دارد و همچنان در حال بازنشر است. درست است؟
بله برخی از آثار قدیمی هنوز هم بازنشر میشوند و میفروشند. البته من دیگر نقش یا انتفاعی از این بابت ندارم و حقوق آثار در اختیار ناشرین محترم است. ولی بارها این موضوع را به خود من هم گفتهاند که آثار قدیمیتر من هنوز هم طرفدار دارند و فروششان هم خوب است.
درباره سالهای ابتدایی فعالیت شما چیزی که میگویند این است که خیلی از آهنگسازان در آن دوران، هر آهنگی که میساختند برای شما و آقای شهرام ناظری ساخته میشد و انتخاب اصلیشان از بین شما و ایشان بود. این موضوع تا چه حد صحت دارد؟
بی تعارف اگر بخواهم سؤالتان را جواب دهم و آقای ناظری هم از من ناراحت نشوند، از آنجایی که من آثارم تیراژ داشت و آمار بالای فروشی را کسب کرده بود، عمدتاً آثار را قبل از همه برای من میفرستادند و من میشنیدم و اگر قبول نمیکردم، سراغ چهرههای دیگر میرفتند. تم صدای من جوری بود که تقریباً همه چیز میتوانستم بخوانم و حتی استاد جواد معروفی به فرزندشان گفته بودند اگر روزی قرار باشد آهنگی بسازم و از آن آهنگ خوشم بیاید، حتماً آن آهنگ را باید آقای افتخاری بخوانند. همه آن آثار تولید و پخش میشد و ما حواسمان نبود که قرار نیست تا همیشه اوضاع بدان گونه باشد. الان هم همیشه به جوانانی که در حوزه موسیقی خوب کار میکنند میگویم که به آیندهتان فکر کنید و سعی کنید جوری پیش بروید که بتوانید آینده خود را تأمین و بعد در پی آرزوهایتان در حوزه کاری خود بروید.
نکته مهم دیگری که درباره شما عنوان میشود این است که تعداد آلبومهای شما در بازار موسیقی کشور یک رکورد به حساب میآید. عدد دقیقی از تعداد آلبومهایتان دارید؟
حدود ۸۰ آلبوم منتشر کردهام و در حال حاضر هم ۴ آلبوم آوازی در دست انتشار دارم که جناب آقای «محمد علی چاوشی» قرار است آنها را روانه بازار کند. استاد ذوالفنون و چند استاد گرانقدر دیگر در این آثار با من همکاری کردهاند و حدود ۴۰ اثر ساخته شده است. این آثار آماده انتشارند و قرار است در چهار آلبوم روانه بازار شوند. ۷۰ تصنیف دیگر هم که همگی آثاری از استاد ذوالفنون هستند، در اختیار آقای مناجاتی است و ایشان قرار است درباره روند انتشار آن آثار هم اقدام نمایند.
این آلبومهایی که میفرمائید، علاوه بر آن ۸۰ آلبومی ست که منتشر شده است؟
بله. ۸۰ آلبوم از من منتشر شده و این آثاری هم که عرض کردم، در دست انتشارند. آن ۸۰ آلبوم در طول همه این سالها منتشر شدهاند و برای آثار جدید در حال برنامهریزی بودیم که آن اتفاقات رخ داد و…
قبل از اینکه به آن اتفاقات برسیم، میخواهیم درباره سبکهای دیگر موسیقی در ایران از شما بپرسم. در همه این سالهای فعالیتتان، آیا صدا یا هنرمندی در حوزه پاپ و سنتی بوده که شما تحت تأثیرش باشید و به چشم یک خواننده خوب آثارش را دنبال کنید؟
قرار نیست مدحی انجام دهم و سوء برداشتی اتفاق بیفتد. ولی هر وقت صدای استاد شجریان را میشنیدم، یک صداقت خاصی در صدای ایشان حس میکردم. درست قبل از این که با شما صحبت کنم، «قاصدک» استاد شهبازیان را با صدای استاد گوش میکردم و واقعاً لذت میبردم. هر وقت صدای استاد شجریان را میشنوم خود به خود میزنم زیر آواز. همه اینها بهخاطر علاقهای است که به ایشان دارم و آثارشان را برای من عزیزتر و دوست داشتنیتر میکند. حوالی سال ۶۰ بود که ما با هم رفتوآمد داشتیم و من در تهران خدمت ایشان میرسیدم و ایشان هم در اصفهان به منزل من میآمدند. من یک رنوی قدیمی داشتم و قتی با استاد در آن مینشستیم، آقای شجریان به من میگفت: «علیرضا بخون… بخون که دلمون گرفته » و من میخواندم و آن روزها هرگز از ذهن من پاک نمیشود. با هم میرفتیم منزل استاد تاج یا دوستان دیگر. روزهایی که دیگر تکرار نمیشوند. این صحبتها را در شرایطی به زبان میآروم که نه ایشان نیازی به مدح و تعریف من دارند و نه من به ایشان. اینها حرفهای دل من است که همیشه با صراحت گفتهام. من عاشقانه دوستشان دارم و برایشان احترام ویژهای قائلام.
ولی ظاهراً بعد از آن اتفاقات با آقای احمدینژاد رابطه خوبی با ایشان ندارید.
آن اتفاق نه تنها برای من در حوزه اجتماعی تبعات زیادی داشت، بلکه باعث شد بسیاری از هنرمندان این مملکت هم پشت من را خالی کنند.
شما در اوج این اختلافات نامه عجیبی را خطاب به آقای شجریان نوشتیدو در رسانهها منتشر کردید. بخشهایی ازاین نامه به شدت سر و صدا کرد و به سوژهای برای طنز نویسان مبدل شد. واقعاً انگیزه اصلی انتشار آن نامه به آقای شجریان در آن دوره سخت و پرحاشیه چه بود؟
در واقع این نامه اظهار محبت من به آقای شجریان بود. ما از یک خانوادهایم و طبعا من هم مانند افراد دیگر خانواده، آقای شجریان را دوست دارم. چرا نباید حالت دوستی و برادری داشته باشیم؟ بعضیها میپرسند که تو از آقای شجریان دلخوری؟ من از ایشان دلخور نیستم. من از خودم دلخورم. همان زمان هم از خودم دلخور بودم و با صراحت بر زبان آوردم. چرا نباید استاد شجریان در ایران بخواند؟ ماهیگیرها و بناها و پیشهورها هم با هم آواز میخوانند و کار میکنند. چرا نباید ما همآواز باشیم؟ چرا شجریان نباید از حال من خبر داشته باشد؟ بیست سال است که من شجریان را ندیدهام و این واقعاً خوشایند نیست.
ایشان بههرحال ممنوع الکار بودند و اجازه فعالیت در آن دوره به ایشان داده نمیشد و هنوز هم داده نمیشود.
آقای شجریان ممنوعالکار نیست. چه کسی میتواند به ایشان بگوید کار نکن؟ چه کسی میتواند مجوز ایشان را صادر کند یا نکند؟ شجریان خودش کارهای خودش را امضا میکند. ایشان اگر بخواهند دوباره میتوانند در ایران فعالیت کنند.
اگر قرار باشد درباره آثار «همایون شجریان» صحبت کنید درباره او چه نظری دارید؟
او بههرحال حواسش جمع است و درست جلو میرود. نام بزرگی چون شجریان بر اوست و قطعاً وظیفه سنگینی دارد. صدایش را دوست دارم.
درباره انتخابهای حوزه پاپ کسی را اسم نبردید. شما هم از آن جمله هنرمندانی هستید که کمتر حاضر میشوید درباره آثار پاپ نظر بدهید؟
خدا رحمت کند استاد محمد نوری را. ایشان واقعاً استاد بود. البته جوانان خوبی را در این دوره کنونی داریم و صداهای خوبی میشنوم. بههرحال درها به روی موسیقی در کشور بسته است و همین باعث میشود انگیزهها برای استمرار و پیشرفت بیشتر و بیشتر شود. ولی قطعاً سر آمد پاپ در ایران از نظر من محمد نوری بوده و هست.
از بین چهرههای نسل جدید موسیقی سنتی چطور؟ چهرههایی که با وارد کردن برخی فضاهای تلفیقی در موسیقی سنتی کشور، صدای بسیاری از اساتید سنت گرای موسیقی ملی را در آوردهاند و اعتراضهای زیادی به آنها شده است.
من اعتقاد دارم باید این جوانان به دستبوسی اساتیدی چون استاد شجریان بروند و از او بپرسند و مشورت بگیرند. آواز فقط «ها ها» کردن و دست و دهانی نیست. بسیار شنیدهام که آثاری از سوی برخی جوانان موسیقی سنتی ارائه میشود که همه غلط و پر ایراد است. صداها عمدتاً فقط میخواهند روی همدیگر را کم کنند. خواندن و آواز، نکات ریز زیادی دارد و باید با مشورت به این علم رسید. آشپزی فقط پختن گوشت و اضافه کردن ادویه نیست. باید هنر و درک درستی از آشپزی داشت. آواز باید به دل بنشید تا دلی را بلرزاند. درباره این نسل جدید کمتر میتوانم واژه ویژهای بر زبان بیاورم. اعتقاد دارم بدون «پیر» نباید حرکت کنند، هر چند به قولی سکندر زمانه باشند. پیر قبیله موسیقی هم استاد شجریان هستند که همه باید بهدست بوسی ایشان بروند.
برویم سراغ بحث اصلی این گفتوگو. دیدار و در آغوش کشیدن آقای احمدینژاد در ۱۷ مرداد سال ۸۹، همزمان با روز خبرنگار در مرکز همایشهای صداوسیما. اصلاً شما از طریق چه کسی به این برنامه دعوت شده بودید؟
از تلویزیون به من زنگ زدند و گفتند ۵ میلیون به شما میدهیم و شما برای برنامه بزرگداشت خبرنگاران بیائید و «پلی بک» اجرا کنید. من هم قبول کردم. من معمولاً برای اجراها یا بصورت پلی بک قرارداد مینویسم، یا با گروه. آن روز قرار شد برای اجرای پلی بک به سالن بروم. ۵ میلیون به حساب من واریز شد و من هم رفتم به سالن. قبلش یک داستانی هم بود. دوستان در تلویزیون شعری از آقای حداد عادل را به من داده بودند تا رویش آهنگ ساخته شود و من هم بخوانم. ما به هر آهنگسازی این شعر را دادیم، زیر بار نرفت و کار را نساخت. آقای ضرغامی کاملاً در جریان این موضوع بودند. وقتی این آهنگ درست نشد و ساخته نشد، صدا و سیما کمی علیه من موضع پیدا کرد. همه اینها باعث شد روبوسی من با آقای احمدینژاد بارها از تلویزیون پخش شود. مشخص بود همه چیز کاملاً برنامهریزی شده است. این همه آدم با آقای احمدینژاد روبوسی کردند ولی کدامیک اندازه من تبعات داشت؟ آنقدر نشان دادند و پخش کردند تا بازی به شدت پیچیده شد و در آن اوضاع ملتهب، جامعه ایرانی علیه علیرضا افتخاری موضع بدی گرفت. آن اتفاق باعث شد خانواده من عذابی را تحمل کنند که گفتناش در کلمات نمیگنجد.
درباره آن لحظه حرف میزنید؟ اصلاً چه شد با آقای احمدینژاد رو به رو شدید؟
از صحنه که پایین میآمدم، به روح پدرم قسم، فردی قد کوتاه به سرعت سمت من آمد و گفت: «بدو بدو که آقای احمدینژاد بهخاطر شما ایستادهاند و معطل شما شدهاند.» اسمشان یادم رفته که اینفرد کوتاه قد چه کسی بودند. من اصلاً قرار نبود سمت ایشان بروم. اتفاقاً سخت گرفتار برخی کارها هم بودم و میخواستم بروم. ولی دور و بریهای ایشان با این قبیل رفتارها باعث شدند این دیدار رخ دهد. تیم بادیگاردهای شخصی ایشان همیشه حواسشان هست که اصلاً کسی نباید نزدیک آقای احمدنژاد شود. ولی درباره من اوضاع کاملاً برعکس شد و من را برای مواجهه با ایشان هدایت کردند. خودشان من را به سمت ایشان هل دادند و در ادامه هم رسانهای مثل تلویزیون این دیدار را پوشش داد و با قدرت و هدفمندی خاصی، آنرا هر شب پخش کرد. برای چه؟ چرا؟ چون من نتوانسته بودم آهنگسازی را قانع کنم که شعر آقای حداد عادل را بسازند و روی آن کار بخوانم. همه این سناریو به نوعی بهخاطر عمل نکردن من به خواسته آنها درباره آقای حداد عادل بود. همه اینها دست بهدست هم داد تا این موضوع به سرعت در جامعه با نگاهی بد و منفی ترویج پیدا کند.
خودتان چه زمانی متوجه شدید که این اتفاق و در آغوش کشیدن آقای احمدینژاد در رسانهها خبرساز شده و تبعات اجتماعیاش گریبان شما را گرفته؟
حدود یک هفته بعد بود که همه چیز شروع شد و به مرور بد و بدتر شد. رسانههای خارج از ایران هم که اوضاع را خرابتر کردند و فکر میکردند من برای بوسیدن آقای احمدینژاد وقت گرفتهام!
در آن لحظه چه دیالوگهایی بین شما و آقای احمدینژاد رد و بدل شد؟
من روی صحنه که بودم، گفتم: چشم ۶ میلیارد مردمی که روی زمین زندگی میکنند، به ماست. منظورم این بود که حواستان باشد آقای رئیسجمهور. به حکم یک شهروند ایرانی دلم میخواهد در برابر مردم دنیا رو سفید باشم. اینها جملاتی بود که روی صحنه گفتم.
منظور من لحظهای است که ایشان را از نزدیک دیدید و در آغوش گرفتید.
من تصنیف «از اوج آسمانها» اثری از «عباس خوشدل» را روی صحنه «پلی بک» کردم و وقتی پایین آمدم و من را اطرافیان ایشان به سمت آقای رئیسجمهور هل دادند، فقط به من گفتند: «ماشاالله».
و شما چه گفتید؟
من چیزی برای گفتن نداشتم. آن لحظه وقتی برای حرف زدن نبود. از تصاویر مشخص است. یک«متشکرم» به «ماشالله» ایشان گفتم. بعد از همه این اتفاقاتها من به نظرم میآید اگرایشان مثلاً میگفتند که زنگ موبایل من صدای آقای افتخاری است و من به ایشان علاقه قلبی دارم، شاید کلیت این اتفاقات رخ نمیداد. ولی دریغ از حتی یک جمله که در باره من ذکر شود. آقای احمدینژاد در این مدت حتی یکبار پیگیر احوال من نشدند. با صدای بلند به ایشان میگویم در مورد من بسیار انسان قدرنشناسی بودند. با صدای بلند این جملات را بر زبان میآورم و امیدوارم به گوششان برسد. شما را به جان مادرتان قسم میدهم که به من کمک کنید تا این حرفها به گوش همه برسد. امروز به آگاهی و درک سیاسی درستی از این بازیها رسیدهام و امیدوارم این موضوع به خوبی در رسانهها انعکاس پیدا کند.
و از آن لحظه شما وارد بازیای شدید که به شدت برایتان دردسرساز شد و حتی خانواده شما هم زیر فشار بود.
یادم است که نوشتهای زیر در منزل شخصی من گذاشتند که اینجا بمبگذاری خواهد شد و هرچه سریعتر باید این منزل را تخلیه کنید. به قدری فشار و تهدیدها زیاد شد که مجبور شدیم از آن محل برویم. مدتها کلاه میگذاشتم روی سرم و برای خرید اینور و آنور میرفتم. اگر هم کسی من را میشناخت، برخوردهای اهانتآمیز و زشتی میشد. خوب یادم هست وقتی در فرودگاه وارد سالن انتظار شدم و نشستم، حدفاصل ده متری من همه مردم از صندلیها بلند شدند و اطرافم خالی شد. دوستان من دیگر من را مهمانیهای خودشان هم دعوت نمیکردند و میترسیدند بلایی سر بچههایشان بیاید. میگفتند علیرضا تو دوست بیست ساله ما هستی ولی واقعاً بهتر است دیگر نباشی، چون مردم و آشنایان همسر و بچههای ما را مورد توهین قرار میدهند که چرا افتخاری را اینجا راه دادهاید. میگفتند چرا با «رفیق احمدی نژاد» رفت و آمد میکنید!
پس از آن اتفاقات و این قبیل برخوردها، از طرف مسئولین فرهنگی دولت قبلی مورد حمایت قرار نگرفتید؟
موضوع همین است و اصلاً من بهخاطر همین ناراحتم و خشمگین. اگر تلویزیون اجازه میداد من ده دقیقه همین صحبتهایی که با شما داشتم را مطرح کنم، شاید تبعات آن اتفاقات اینگونه زندگی من را تحت تأثیر قرار نمیداد. فرزند کوچک من دیگر دانشگاه نرفت و انصراف داد. میگفت به من توهین میکنند و به شدت فضای بدی علیه من در دانشگاه راه افتاده است. روی وایت برد عکس من را میکشیدند و دشنامهای زشتی مینوشتند. دخترم بارها با چشم گریان به خانه آمد. VOA و برنامه پارازیت بیش از بیست بار من را چهره زشت و بد هفته انتخاب کرد و همین اتفاقات بازی را وحشتناکترکرد. این در حالی بود که هیچ اظهارنظر یا حمایتی از سوی همین آقایون داخل کشور از من نشد و معلوم نبود با ادامه این روند چه بلایی سر فرزندان من قرار بود بیاید. مادرم را در اصفهان و در صف نانوایی هل داده بودند. آقای احمدینژاد مرد باشد! خدا آدم راگیر نامرد نیندازد، دوست خوب من. این جملات را با سوز درونم میگویم به شما که امیدوارم حرفهایم رابه دقت منتقل کنید.
نامه شما به استاد شجریان در حالی منتشر شد که پیش از آن استاد شجریان در مصاحبه با «یورو نیوز» حمله تندی به شما کردند و گفتند: «یکی از هنرمندان ما که صدای خوبی داشت و خوب میخواند و شهرت خوبی داشت، یک اشتباه اجتماعی کرد که به نظرم از سر سادگی و ندانم کاریاش بود، یک دفعه مردم او را کنار گذاشتند. پس این موسیقی نیست. این رفتار و کردار و گفتار است. به همین دلیل هنرمندان در رفتار و کردار و گفتار باید خیلی دقت کنند. جامعه آگاه است، وجدان جامعه بیدار است، جامعه مو را از ماست میکشد. کوچکترین اشتباهی زیر پروژکتور جامعه قرار میگیرد. نمیتوانید اشتباه کنید. جامعه کوچکترین اشتباه و ریاکاری را بزرگ میکند و دروغ گویی و اشتباه را نشان میدهد». ولی شما در نامه خود برای ایشان نوشته بودید: «ما آجر نیستیم که بمانیم. عمری از ما گذاشته است. باید هر کدام در نوای هم بخوانیم. ما یک جمع خانوادهایم. ما باید اسم همدیگر را صدا بزنیم. ما باید همایون هم باشیم. ما نباید ورود را از هم بپوشانیم و اجازه گذر را به یکدیگر ببندیم. ما از همدیگر میترسیم. ما در یک باغ هستیم. با افکار یک درخت پربار باید سرزنده و شاداب، از دور یکدیگر را صدا بزنیم. نزدیک هم بیاییم با محبت. چرا دستخطهامان برای هم خوانا نیست. صدا بزن مرا. نزدیکتر بیا». این تفاوت در ادبیات نامهها به نظر خودتان نامانوس نبود؟
هنوز هم میگویم که استاد شجریان برای من مطلقاند. صحبتهایشان در آن گفتوگو مرا کمی رنجاند ولی به رسول ا… قسم همان زمان هم احساس میکردم که ایشان از بزرگواری و دلسوزی این جملات را درباره من استفاده کردند. ایشان میتوانستند فتیله این ماجرا را پایین بکشند و با یک جمله اوضاع را به حالت اول برگردانند. ایشان پیشکسوتی بودند که من در آن دوره نیاز داشتم ایشان از من حمایت کنند و اصلاً از من بپرسند که اصل اتفاق چه بوده؟ ما همه با هم بودیم و باید به حکم سعدی «بنی آدم اعضای یکدیرند» در کنار هم میماندیم. دل من از آن مصاحبه شکست.
نکتهای که هست…
اجازه بدهید. آقای احمدینژاد جوری خودش را به آغوش من انداخت که انگار من یوسف گم گشته ایشان بودم. یک جوری به من چسبید و من را بوسید و پشتسر هم این اتفاقات را شکل دادند که… بابا بوسیدن یک بار، دو بار… جمله بعدیام را امیدوارم جرات انتشارش را داشته باشید ولی من طناب خریده بودم خودکشی کنم. فشار بدی روی من و خانوادهام بود. فرزند کوچکم فهمید و گریه کرد و گفت: «بابا نکن». گفتم نمیتوانم و واقعاً تاب این همه توهین و تهدید را ندارم. در ایران که هیچکس حواسش به من نبود و درد دل من را نمیشنید. در خارج از کشور هم یک روز چهره بد بودم و یک روز چهره زشت. منفور شده بودم و این برای یک هنرمند غیرقابل تحمل بود. سوپر مارکت محل به من جنس نمیفروخت! آرایشگر محل ما میگفت آقا وقتی شما روی این صندلی مینشینید دیگر هیچکس به مغازه من نمیآید و عذرخواهی میکرد و مودبانه میگفت دیگر نیایم. آژانس به من ماشین نمیداد. مردم تا این حد تحت تأثیر قرار گرفته بودند و امیدوارم این صحبتها به درستی به گوش مردم برسد. حرف آخرم هم این است که آقای احمدینژاد خیر نبینید. آقای ضرغامی خیر نبینید. و قطعاً خیر نخواهند دید. در این موضوع شک ندارم. چون من حقم این نبود. من بعد از ۳۰ سال خواندن با تمام وجود، این حقم بود؟ بعد از سی و خردهای سال این حق من و خانوادهام نبود.
حرفی مانده؟ آینده کاری شما قرار است در چه شرایطی پیش برود؟
اگر یک نفر هم از من دلخور باشد، من قطعاً نمیتوانم کارم را درست انجام دهم. این ناراحتی را که من مسببش نبودم، با این درد دل مفصل که به وضوح دربارهاش گفتم، حتی اگر یک نفر هم اصل موضوع را فهمیده باشد و برایش مشخص شود اوضاع از چه قرار بوده، باز هم برای من خوشایند است. امیدوارم وقتی مردم از قصد من برای خودکشی باخبر میشوند، قطره اشکی بریزند و فضای تلخ آن دوران را درک کنند. اگر چهار نفر در محل به شما وخانوادهتان توهین کنند، کسی صبر و تحملش را ندارید. فکر کنید که یک ملت علیه من شده بودند و واقعاً دیگر امیدی برای زندگی نداشتم. من اگر خودکشی میکردم، همه خوشحال میشدند؟ راهی جز خودکشی برای من مانده بود؟ من تا این تصمیم هم جلو رفتم. ولی بعد، فرزند بیمارم باعث شد از تصمیمم صرف نظر کنم. امیدوارم مردم ایران که مبنای دلشان محبت است و صداقت، در جریان اصل اتفاقات قرار بگیرند./ تماشگران امروز
معروف ترین کمپانی های خودروسازی همیشه بر سر ساخت سریعترین سوپر اسپرت دنیا با یکدیگر رقابت دارند. این روزها کار به جایی رسیده که رقابتشان بر سر چند مایل بیشتر و یا کمتر است. سایت معتبر بیزینس اینسایدر لیستی از سریعترین خودروهای جهان را به معرض نمایش گذاشته است
1. بوگاتی ویرون با سرعتی برابر با ۴۳۰ کیلومتر بر ساعت
بوگاتی ویرون یک خودروی گرن توریسمو موتور وسط است. ویرون سوپر اسپرت با سرعت ۴۳۰ کیلومتر در ساعت سریعترین خودروی جهان است و حداکثر سرعت نوع ساده آن ۴۰۸٫۴۷ کیلومتر در ساعت میباشد. این خودرو توسط فولکس واگن طراحی و بوسیله شرکت بوگاتی در فرانسه تولید میشود. نام ویرون از پیر ویرون که قهرمان مسابقه ۲۴ ساعته مردان در سال ۱۹۹۳ با ماشین بوگاتی بود، گرفته شده است. این خودرو به عنوان خودروی منتخب دهه گذشته برنامه مشهور تخت گاز برگزیده شد. این خودرو با توان حداکثر ۱۰۰۱اسب بخار و حداکثر با سرعت ۴۳۰ کیلومتر بر ساعت است. تمام قطعات آن به صورت دستی ساخته و سرهم بندی شده و قیمت آن بدون هیچ گونه لوازم اضافی دو و نیم میلیون دلار است و ۳۰۰ عدد تاکنون ساخته شده است که فقط یکی از آنها در ایران وجود دارد.
2. آژیرا آر با سرعتی برابر با ۴۱۸ کیلومتر بر ساعت
کوئنیگسگ سازنده آژیرا یک شرکت خودرو ساز سوئدی در زمینه خودرو های اسپرت است و کارخانه آن در شهر انگلهولم قرار دارد. این شرکت در سال ۱۹۹۴ میلادی تاسیس گردیده است. اولین خودرو ساخت این شرکت در سال ۲۰۰۲ مجوز تردد دریافت نمود و مدل ccx از سال ۲۰۰۶ به بازار عرضه شد.
3. گامپرت آپولو با سرعتی معادل ۳۶۰ کیلومتر بر ساعت
گامپرت آپولو خودرویی است که از سال ۲۰۰۵ تاکنون تولید شده است. این خودرو در کلاس خودرو اسپرت قرار گرفته و طراحی آن بر اساس توزیع نیروی پیشران آن بوده است. وزن آن در حالت طبیعی ۱٬۱۰۰ کیلوگرم است. سیستم جعبهدنده آن ۶ دنده به صورت دستی است.
4. نوبل ام۶۰۰ با سرعتی معادل ۳۵۸ کیلومتر بر ساعت
در اتومبیلی چون M۶۰۰ یک فرایند معکوس دیده می شود، بدین معنی که رفتار و دینامیک اتومبیل در دنیای مجازی و با نرم افزارهای پیشرفته بررسی و سپس در حد مطلوب تنظیم شده تا دیگر نیازی به سیستمهای الکترونیکی در دنیای واقعی وجود نداشته باشد. این روش فرآیند جدیدی است و کمتر خودرو سازی تا به امروز از آن استفاده کرده است ولی نتیجه کار از نظر مهندسان نوبل کاملا رضایت بخش بوده است و هندلینگ و دینامیکM۶۰۰ بسیار عالی گزارش شده است.
موتور این اتومبیل از نوع ۸ سیلندر تمام آلومنیومی با حجم ۴.۴ لیتر و ۲ عدد توبو چارجر است و توسط بی ام و یا ولوو تامین خواهد شد. توان این موتور حداقل ۶۵۰ اسب بخار و گشتاور آن بیش ۷۰۰ نیوتون متر خواهد بود.
5. لامبورگینی اونتادور ال پی ۷۰۰ با سرعتی معادل ۳۴۹ کیلومتر
لامبورگینی اونتادور در سال ۲۰۱۱ توسط اشتفان وینکلمن رئیس کمپانی لامبورگینی رونمایی شد. این ماشین که قدرتی برابر ۶۹۱ اسب بخار و حداکثر سرعتی برابر ۳۵۰(بعداً در تستهای یک مجله انگلیسی به ۳۷۰ هم رسید) و ۰-۱۰۰ برابر ۲٫۹ ثانیه دارد اونتادور جانشین مورسیه لاگو است.
لامبورگینی اونتادور ال پی ۷۰۰ یک اتومبیل اسپرت دو در، دو صندلی است که ۶ ماه بعد از پرده برداری ابتدایی در تاریخ ۲۸ فوریه سال ۲۰۱۱ در نمایشگاه ژنو به صورت عمومی معرفی گردید.
6. فراری ۵۹۹ جی تی او با سرعت ۳۳۴ کیلومتر
بدنه و شاسی این ماشین برای پایین آوردن وزن تماماً از آلومینیوم ساخته شده است بطوریکه مهندسان فراری خودرویی با این هیبت را به وزنی حدود ۱۸۵۰ کیلو رساندهاند (۲۰۰ کیلو سنگین تر از تویوتا کمری و ۶۵۰ کیلو سنگین تر از سمند ایرانی) که برای یک خودروی ۱۲ سیلندر یک رکورد خوب محسوب میشود.
پوسته موتور این فراری از مدل موتور انزو قرض گرفته شده است و برای پایین آوردن هزینه ساخت در ساخت موتور از آلیاژها و مواد ارزان تری استفاده شده است. این کار نه تنها کیفیت ساختش را پایین نیاورده بلکه تجربههای جدید مهندسین فراری موجب شد تا این موتور مقاومت بهتری نیز بدست بیاورد و در زمینه موتورهایی با این حجم پس از دو موتور از کمپانی BMW در طی دو سال مداوم از سال ۲۰۰۶ تا کنون به عنوان یکی از موتورهای برتر باشد و در جایگاه بالاتری از رقبایی همچون لامبورگینی، مکلارن مرسدس و پورشه قرار گیرد. بعد از موتور بارزترین ویژگی این خودرو سیستم فنربندی آن است.
7. فراری اف اف با سرعت ۳۳۳ کیلومتر
فراری به ایتالیایی یک شرکت خودروسازی ایتالیایی است که در سال ۱۹۲۹ توسط انزو فراری و تحت نام اسکودریا فراری راهاندازی شد. این شرکت در سالهای نخست فعالیتش به عنوان حامی مالی رانندهها و در زمینه طراحی و ساخت خودروهای مسابقهای متمرکز بود و از سال ۱۹۴۷ تولید اتومبیلهای جادهای را با برند فراری آغاز نمود و امروزه در حوزه طراحی و تولید خودروهای سوپر اسپرت فعالیت مینماید.
8. مک لارن ام پی فور با سرعت ۳۲۹ کیلومتر
مکلارن امپی۴-۱۲سی خودرویی است که در سالهای ۲۰۱۱ تولید شده است. این خودرو در کلاس خودرو اسپرت قرار گرفته و طراحی آن خودروهای موتور وسط عقب – محور عقب بوده است. سیستم جعبهدنده آن ۷ دنده است.
9. کوروت زد آر وان با سرعت ۳۲۸ کیلومتر
شورولت کوروت سی۶ زدآر۱ نام یک خودروی سوپر اسپرت از اقسام شورلت کوروت است که از سال ۲۰۰۹ تا کنون در ایالات متحده آمریکا تولید شده است.
این خودروی ۸ سیلندر طولش 4.476 میلیمتر، عرض آن در حالت طبیعی 1.928 میلیمتر ارتفاع آن در حالت طبیعی 1.244 میلیمتر و وزن آن در حالت طبیعی 1.515 کیلوگرم است.
کمپانی شورولت آمریکا قیمت این خودرو برای مصرف داخلی امریکا در سال ۲۰۱۳ را در حدود 112.000 دلار امریکا تعیین کرد.
10. بنتلی کانتینتال با سرعت ۳۲۷ کیلومتر بر ساعت
بنتلی کانتیننتال جیتی خودرویی است که از سال ۲۰۰۳ تاکنون در انگلستان تولید شده است. طراحی آن موتور جلو و خودرو چهار چرخ محرک بوده است. سیستم جعبهدنده آن ۶ دنده به صورت خودکار است.
منبع : بیزینس اینسایدر
وِنیز جزیرهای در شمال ایتالیاست که در میان دریای آدریاتیک و بهصورت جزیرههای کوچکی که به وسیلهٔ کانالهایی از هم جدا شدهاند، قرار گرفته است. ونیز شهری بدون خودرو است و رفتوآمد در آن با قایق انجام میشود. این شهر یکی از شهرهای پرگردشگر جهان است و سالانه میلیونها گردشگر به این شهر میروند. از دیدنیهای این شهر میتوان به محل دفن مرقس که یکی از حواریون عیسی مسیح است و به سن مارکو شهرت دارد، اشارهکرد.
شهر ونیز به خاطر شکل عجیب و همچنین تعدد آثار تاریخی و هنری و معماری در لیست میراث جهانی یونسکو نیز قرار گرفته که همین امر موجب شده سالانه میلیونها نفر(بهطور تخمینی بیست میلیون نفر) از سرتاسر جهان برای دیدن این شهر زیبا به ایتالیا سفر کنند. ونیز شهر جشنوارهها و کارناوالها نیز هست. برای مثال جشنوارهی فیلم ونیز در اواخر اگوست، هر سال یکی از اتفاقات مهم دنیای فیلم و هنر است. کارناوال مشهور ونیز هم که در ماه فوریه در تمام شهر برپاست، از بزرگترین و قدیمیترین کارناوالهای جهان است. این کارناوال به کارناوال ماسکها نیز مشهور است.
ونیز دارای آب و هوای مدیترانهای میباشد در زمستانها به حداقل ۳ درجه بالای صفر به طور متوسط میرسد و در تابستانها متوسط دمای هوا ۲۴درجه بالای صفر. رطوبت هوا نیز بالا میباشد. در ونیز بالا آمدن آب دریا بهغیر از مد معمولی میباشد بدین معنی که در ونیز بهویژه در بهار و پاییز سطح آب به اندازهای بالا میاید که رفتوآمد را مختل میکند و کوچه پس کوچههای شهر پر از آب میشود درست مانند سیل. مد معمولی هنگامی که با طوفان و امواج همراه باشد موجب بالا آمدن آب بیش از حد معمول میشود که این مساله در ونیز یک مساله عادی میباشد و همه به آن عادت دارند. از سال 2003 به این طرف پروژهی عظیم سد دریایی متحرک که در نوع خودش بینظیر میباشد در دست اجرا میباشد تا بدینوسیله با این پدیدهی بالا آمدن آب مبارزه کنند.
نمایشگاه دو سالانه توکیو، شاید بزرگترین و پر سر و صداترین نمایشگاه اتومبیل در تقویم سال نباشد، ولی یکی از تخصصیترین آنهاست.