آنچه تصویر ویران ژاپن سال ۱۹۴۵ را به ژاپن قدرتمند اقتصادی امروز بدل کرده است، فرآیندی است که عده یی آن را معجزه اقتصادی نامیده اند: معجزه یی که درس هایی آموزنده برای کشورهایی مانند ما دارد. حقیقت این است که شکل گیری تدریجی فرهنگ کار و توسعه، به مدیران و سیاستگذاران ژاپنی کمک کرد تا ضمن مدیریت صحیح منابع انسانی، منابع مادی و منابع مالی، بتوانند تصمیم گیری درستی در مواجهه با بحران ها و استفاده از فرصت ها داشته باشند و همزمان ساختار و چارچوب نهادی لازم را برای توسعه ایجاد کنند. آنها می دانستند که فرهنگ هم می تواند عامل توسعه باشد و هم مانع توسعه. به همین دلیل مادام که محیط فرهنگی و اندیشه عمیق لازم جهت توسعه اقتصادی، به هر شیوه و هر سیستم، هم در میان نیروهای مولد و هم رهبران اقتصادی سیاسی یک جامعه حاکم نباشد، برنامه های کاغذی مدرنیزاسیون و... نتیجه یی به بار نخواهد داد.
رهبران اقتصادی و سیاسی در واقع فرهنگسازان اقتصادی جامعه هستند. اینها اگر پاک و سالم باشند و خالصانه برای اعتلای کشور قدم گذارند مردم هم به دنبال آنها روانه خواهند شد. ولی این بخش فرهنگ ساز که یکان به یکان جامعه در رصد روزانه آنها راهکار می آموزد اگر خطا کند، جامعه اقتصادی را به خطایی صد چندان رهنمون خواهد شد. فرهنگ را باید با عمل آموخت، چیزی که مدیران و سیاستمداران ژاپنی سال هاست به کارگران و مدیران بعدی می آموزند. اگر خطایی انجام شد بی اغماض با آن برخورد می شود و سرافکندگی خطاکار در جامعه به حدی است که در بسیاری از موارد به خودکشی فرد خطاکار می انجامد.
نمونه کاملاعینی برنامه های کاغذی مدرنیزاسیون را در غالب کشورهای صادرکننده مواد خام، نظیر نفت، می توان مشاهده کرد. غالب این کشورها تمام اندیشه اقتصادی خویش را مصروف چگونگی صدور (تخلیه) سرمایه های میهنی و مردمی خود به بازارهای جهانی کرده و حتی به رقابت با یکدیگر بر سر عرضه منابع خدادادی خود برخاسته اند، دست از تلاش برای انقلاب فرهنگ و اندیشه اقتصادی متکی به تولید کشیده و هیچ نیازی به آن نمی بینند، بدون آینده نگری و کاملاناآگاهانه با عنوان کردن سیاست های به اصطلاح رفاه نمایشی و کاذب، چشم و گوش بسته الگوی مصرف داخلی را به عوض تطبیق با امکانات تولیدی داخلی، براساس تولیدات شرق و غرب تنظیم کرده اند و گمان کرده اند که این غربی ها هستند که به منابع آنها وابسته اند. غافل از آنکه حرص مصرف نمی تواند انگیزه توسعه باشد. ژاپنی ها با حس ناسیونالیستی شدید خود همواره فرهنگ اصیل خود را در برخورد با فرهنگ غربی حفظ کرده اند. برای پیشرفت و سربلندی کشور خود، آگاهانه و هدفدار از علم و تکنیک سود جسته اند. ضمن داشتن تصویری روشن از خود (اصیل، یکتا و بی هتما) و با داشتن حس قوی همبستگی ملی، پذیرش سلطه اجنبی را حرام می دانند: و با انعطاف فکری و نوپذیری علمی، از میان همه جریان های غربی به راحتی دست به انتخاب زده اند.
بدیهی است، دانش هر چند از عوامل موثر در پیشرفت محسوب می شود، ولی بدون شک تنها عامل پیشرفت و ترقی یک ملت نیست. پیشرفت و ترقی، معلول عوامل متعدد است که از اهم آنها می توان کار، نظام، اخلاق، دین و دانش را به شمار آورد. کار و نظام، خود ریشه در مبانی اخلاق مردم دارند، اگر چه در درازمدت بر اخلاق اثر می گذارند.
در بررسی علل رشد چشمگیر ژاپن در مدیریت، توسعه اقتصادی و پیشرفت های صنعتی آن، عوامل مختلفی را می توان مدنظر قرار داد. یکی از مهم ترین عوامل، اعتقادات و ارزش هایی است که به انگیزه های رفتاری و حرکت های جمعی مردم این کشور در جوامع سازمانی و اجتماعی شکل داده است.
لذا، توجه به مکاتب فکری و ارزش های فرهنگی و اعتقادی می تواند درک عمیق تری از راز پیشرفت مدیریت ژاپن را موجب شود. آنچه امروزه برای ژاپنی ها در صحنه رقابت های فناوری به عنوان مزیت نسبی محسوب می شود به طور عمده اصول و ارزش هایی است که ریشه در فرهنگ آنها داشته و ناشی از تعالیمی است که طی قرن ها توسط مکاتب فکری مهمی چون شینتوییسم، بوداییسم و کنفوسیوسیسم انجام شده است. این اصول و ارزش ها که به عنوان خصوصیات ویژه ژاپنی ها نامیده می شود، تمام ابعاد زندگی این جامعه را فرا گرفته، این عوامل به خصوص در روابط کارگری، رفتار اقتصادی و اجتماعی آنها کاملامشهود است. این خصوصیات ویژه، اساس نظام ارزشی ژاپن را تشکیل داده و پیشرفت های چشمگیری در مدیریت آن کشور محسوب می شوند. شاید قطعه یی از عصاره فلسفه و شالوده آیین کنفوسیوس، حکیم چینی در کتاب آموزش بزرگ، مطلب را روشن کند. قابل توجه است تنها حوزه یی که غرب در آن نفوذ چندانی نداشت حوزه مذهب بود.
تعداد زیادی از آثار غربی پس از انقلاب میجی وارد کشور شد که نتیجه اش تشکیل احزاب بود. با تاسیس احزاب لیبرال که روستاییان حامی آن بودند و حزب ترقی که حامی اش تجار ثروتمند شهری بودند، دولت نیز حزب خود - حزب عالی دولتی - را بنیان نهاد. دولت که احزاب لیبرال و ترقی را دشمن می دانست قانون مطبوعات را که هدفش سانسور کتب و نشریات و محدود کردن مطبوعات بود ارایه داد و چون اکثر این این روزنامه ها از احزاب بودند به این ترتیب این احزاب به صورت مخالفان میجی ظاهر شدند. در واقع پهنه قدرت سیاسی نکته یی بود که دولت و مخالف شان در مورد آن اتفاق نظر نداشتند.
دولت می خواست قدرت سیاسی را منحصر به فرد و محدود نگه دارد، اما مخالفان خواهان مشارکت سیاسی عمومی بودند. در این مورد احزاب مخالف از جمله دلایل قدرت دولت های غربی را شرکت مردم در انتخاب کنندگان پارلمان می دانستند درحالی که رهبران دولت چنین می پنداشتند که زمانی طولانی را کشورهای غربی برای رسیدن به بلوغ سیاسی طی کرده اند تا اینکه در سال ١٩١٢ دولت میجی سقوط کرد و ژاپن پس از این دوره وارد عرصه دموکراسی دولت های حزبی شد تا اینکه حکومت ارتشیان بر ژاپن برسرکار آمد.
توسعه در هر کشوری در نظریه فرهنگ و تمدن مستلزم ایجاد روح زمانه در میان مردمان و حاکمان است یعنی توسعه امری متقابل در میان حاکمان و مردم است و این حاکمان هستند که باید زیرساخت های فرهنگی را جهت توسعه اقتصادی، اجتماعی و… در جامعه فراهم کنند تا در فرآیند توسعه، حکومت و مردم با هم مشارکت کرده و به توسعه و نتایج آن کاملاباور داشته باشند. این وظیفه حاکمیت ها بوده که فرهنگ سازی لازم را در بین نخبگان سنتی و غربگرا ایجاد و از سوی دیگر زیرساخت های فرهنگی حرکت جمعی را در بین مردمان شان به وجود آورند اما برخلاف ژاپن که جدال نخبگان سنتی و غرب گرا با تعدیل دیدگاه ها بر پایه منافع ملی ترسیم و همگی با وقوف به مزایای توسعه کشور در این مسیر تشریک مساعی کردند
درحالی که در کشور ما توجه مفرط به غرب توسط برخی نخبگان و درمقابل اصرار نخبگان سنتی بر طرد همه مظاهر تمدن غربی هیچ وقت منجر به ایجاد رویه یی واحد نشد و از سوی دیگر در کشور ما در صد سال گذشته توسعه همواره توسط حاکمیت ها و در غیاب مردم طراحی و اجرا و به عبارت دیگر به توسعه فرهنگی به عنوان زیر ساخت توسعه یی موزون و فراگیر نه تنها توجهی نشد بلکه این دولت ها بودند که راسا تصمیم گیری و در مسیر توسعه در غیاب مردم گام می نهادند. اصل بدیهی برای رشد و توسعه همان طور که در کتاب فوکوتساوا یوکیشی اشاره شده توسعه فرهنگی بوده که موجب آمادگی مردم برای همکاری با دولت و نفی موانع موجود می شود اما این اتفاق هیچ وقت در کشور ما در روند توسعه در صد سال گذشته اتفاق نیفتاد و توسعه به عنوان یک امر یک سویه از سوی دولت ها و در غیاب مردم آن هم با بخشی نگری مثلاصرفا توجه صرف به توسعه اقتصادی یا سیاسی انجام شد که نتیجه آن گسست های فرهنگی، اجتماعی و دینی در روند توسعه و دربین مردم و دولت ها بوده است.
بررسی یکصد ساله اخیر روند توسعه در ایران موید این نکته است که توسعه در ایران مثال فیل در مثنوی مولوی است که هر دولتی در شرایط شناسایی بستر پیشرفت در دوران حاکمیت خود در تلاش برای شناسایی توسعه (فیل!) الگوهای ناقصی را طراحی و برداشتی غیرجامع از توسعه و دست زدن به قسمتی از بدن فیل داشته و روند توسعه را به صلاحدید و درک و بینش خود طراحی کرده بنابراین توسعه در ایران همواره روندی ناقص بدون توجه به ابعاد مختلف بوده و در نهایت در یکصد سال اخیر هیچ وقت توسعه در ایران بر خلاف ژاپن که روندی تاریخی و مستمر است از روندی تاریخی مستمر برخوردار نبوده بلکه غیرمستمر، منقطع و همراه با فراز و نشیب ها و افت و خیز زیادی بوده است.
در روند توسعه باید حاکمان با خردمندی و با اتخاذ نظریات کارشناسی عموم نخبگان همواره راه درست را برگزینند و محتوای تمدن خارجی را که منطبق با ویژگی های داخلی است اقتباس و با تلفیق سنت ها و هنجارهای حاکم بر جامعه پایه ریزی کنند اما در اقتباس از فرهنگ غربی در مقاطع تاریخی به جای توجه به محتوای واقعی تمدن و توسعه غربی ظواهر مورد توجه قرار گرفته است:
روندی که مرحوم دکتر علی شریعتی از آن به عنوان الیناسیون نام برده است، یعنی از ابعاد مختلف تمدن های بزرگ که مسیر رشد و توسعه را در بستری تاریخی و به صورت مداوم طی می کنند تنها ظواهر تمدن مورد توجه ما واقع شده است که سنخیتی هم با شرایط و ویژگی های حاکم برجامعه ایرانی نداشته است، یعنی نسبت به بومی سازی مظاهر تمدن به علت عدم وجود بستر فرهنگی در کشورما آنچنان که باید و شاید همت گمارده نشده است.
توسعه باید همراه با خردمندی و جامع نگری و توجه موزون به کلیه بخش ها از قبیل نوسازی اجتماعی: سیاسی، اقتصادی و… باشد. از قبل باید فرهنگ سازی لازم انجام و در یک فرآیند موفق فرهنگ سازی روند توسعه به صورت تدریجی و آرام اما مداوم و مستمر اتفاق بیفتد. این روح توسعه است. مثلادر روند توسعه اجتماعی نیاز به تاسیس یا گسترش نهادهای مختلف اجتماعی جهت مشارکت مردم است.
بررسی روند توسعه در جوامع غربی نیز بیانگر نقش و اهمیت نهادهای مردمی در روند نهادینه کردن دموکراسی و مشارکت واقعی مردم است اما این نهادها به خوبی در کشورهای صنعتی جواب داده اما در کشور ما نتایج ملموسی را به بار نیاورده و شاید هزینه های فراوانی را هم به دنبال داشته باشد، به عنوان نمونه همین شوراهای شهر را می توان اشاره کرد که از ضروریات بنیادین تحقق حقوق شهروندی است اما بدون فرهنگ سازی لازم در یک پروسه زمانی در کشور به صورت شتابزده با قانونی ناقص و نه چندان جامع که امکان حضور افراد با هر سطح سواد در مسند تخصصی تصدی مدیریت جمعی شهر را می دهد اجرا شده و متاسفانه در بسیاری از شهرها این نهاد مدنی از کارآمدی چندانی برخوردار نبود در حالی که پدر توسعه ژاپن در کتاب نظریه تمدن خود اعتقادی به ضرورت ایجاد فوری نهادهای اجتماعی ندارد که مصداق افتادن در دیگ از حول حلیم است!
در مسیر توسعه در کشور ما در مقاطع مختلف توسعه کشورهای دیگر توسط دولت های وقت مد نظر قرار گرفته شده بود و برای طراحی رشد و استراتژی توسعه در کشور ما از الگوهای موفق همچون آلمان و ژاپن بهره برداری شد، بدون اینکه به ویژگی های جوامع مذکور که توسعه در آنها اتفاق افتاده توجه شود تلاش شده همان خصوصیات توسعه در کشورهای دیگر در کشور ما پیاده شود و نتیجه اش عدم توسعه موفق در عین تحمیل هزینه های سنگین مادی و نیروی انسانی بدون بازده مورد نظر و عدم دستیابی به توسعه پایدار در کشورمان بوده است.
انتظار ما از مسئولان دولتی به خصوص مدیران شهری این است که سیاستهایشان را در مسیری هدایت کنند که ما شهر پاکی داشته باشیم. در دنیای امروز داشتن هوای پاک، کار سختی نیست، زیرا شهرهای بزرگی مانند لندن و پاریس که زمانی واقعا آلوده بودند اکنون به معنای واقعی پاک هستند و کارهایی که در این شهرها انجام شده است کارهای بسیار بزرگ یا توان فرسایی نیست. اینها بخشی از سرمقاله روزنامه آفتاب یزد است که روز شه شنبه 30 دی ماه منتشر شده است
لازم است در اینجا به بیان طنزی معروف متوسل شوم. می گویند پسر یکی از شیوخ ثروتمند عرب که در یک دانشگاه آلمانی تحصیل میکرد، به پدرش نامهای می نویسد بدین مضمون که پدر از اینکه استادم هر روز صبح با قطار به دانشگاه میآید و من با مرسدس بنز، احساس شرم و خجالت میکنم. زمانی که نامه به دست پدر می رسد، پدر جواب نامه فرزندش را با یک چک یک میلیون دلاری پاسخ میدهد و مینویسد: پسرم برو برای خودت یک قطار بخر! اشاره به این طنز نشان دهنده تفاوت فرهنگ غرب و شرق است.
در فرهنگ امروزی شرق ما تمدن را استفاده از وسائل نقلیه شخصی میدانیم. در حالی که در تمدن پیشرفته غربی کاملا این طرز تفکر عوض شده و برای یک استاد دانشگاه و حتی رئیس یک کمپانی بزرگ افتخار این نیست که با ماشین آخرین مدل به سر کار بروند، بلکه افتخار آنان سوار شدن بر دوچرخه برای رفتن سر کار است.
من سال ها در آلمان اقامت داشتم و در تمام مدت حضورم با یک دوچرخه رفت و آمد میکردم. ولی در کشور ما متاسفانه چنین فرهنگی وجود ندارد و این فرهنگ هم بر خلاف آنکه گفته میشود مردم مقصر اصلی هستند، کاملا غلط است. مردم همان کاری را میکنند که دولتمردان انجام میدهند. اینکه مردم ببینند رئیس جمهور کشورمان سوار بر مترو یا اتوبوس شرکت واحد شده هر چند مداوم نباشد بی تاثیر نخواهد بود.
از سوی دیگر، مشکل اصلی ما این است که سیاستهای کلان عمرانی کشورمان متاسفانه در جهت گسترش استفاده از وسیله نقلیه شخصی است. برای نمونه به فعالیتهای عمرانی شهرداری تهران اشاره می کنم.
بخش عمده بودجه شهرداری از راه غلط فروش
تراکم تامین می شود. یعنی آسمان شهر در قبال پروژههای بسیار گران قیمت
فروخته میشود و حالا این پروژهها از دو جهت بر آلودگی هوای شهری مثل
تهران دامن می زنند؛ اولا از با فروش تراکم بار سنگینی بر دوش شهر تحمیل و
جمعیت بیشتر از ظرفیت را به شهر وارد می کند. دوما بسترهایی ساخته میشوند
که استفاده از وسیله نقلیه شخصی را تشویق میکنند. مثلا شهرداری در ساخت پل
صدر حدود 5 هزار میلیارد تومان بودجه صرف کرد، در صورتی که بر اساس گفته
معاون شهرداری، برای ساخت هر کیلومتر مترو 70 میلیارد تومان پول هزینه می
شود. حال سوال این است هدف از ساخت چنین پلی چه بود؟ در حالی که به جای آن
می شد 71 کیلومتر مسیر مترو ساخت. با این اوصاف ساختن چند کیلومتر اتوبان
به نفع مردم بود یا 71 کیلومتر مترو؟
البته متاسفانه این تنها پروژهای
نیست که به جای خدمت به مردم در واقع به ضرر آنها ساخته شده است مثل برج
میلاد: من هیچ ضرورتی برای ساخت این برج در شهر تهران با هزینهای بالغ بر
500 میلیون دلار پیدا نمیکنم. با این پول طبق صحبت معاون شهردار، می شد 25
کیلومتر مترو ساخت. ساخت تونل توحید حدود 1 میلیارد دلار هزینه در
برداشته است و میشد به جای آن 50 کیلومتر مترو ساخته شود، تونل رسالت و
نیایش نیز همین گونه.
خلاصه به جای برج میلاد، اتوبان صدر، تونل توحید، رسالت و نیایش ما می توانستیم صاحب حدود 166 کیلومتر مترو شویم. در حالی که با وجود ساخت این همه اتوبان و تونل مشکل ترافیک تهران نه تنها حل نمیشود که به نوعی همان طور که گفتم مردم به استفاده بیشتر از وسیله نقلیه شخصی تشویق میشوند و این یعنی آلودگی بیشتر هوا.
حال سوال اصلی اینجاست که چرا شهرداری به جای گسترش کیفیت و کمیت وسائل حمل و نقل عمومی اقدام به ساخت تونل های بیشتر و دو طبقه کردن سایر اتوبان ها و بزرگراها می کند؟ همان طور که خود شخص شهردار بعد از افتتاح پل صدر اعلام کرد قرار است اتوبان همت و بعثت هم دو طبقه شوند! حتی اخیرا گفته شده که قرار است که یک زیر گذر زیر بازار تهران احداث کنند یا اینکه پیش بینی کرده اند جمعیت تهران قرار است 22 میلیون نفر شود! متاسفانه مطالبی که اخیرا از قول شهردار عنوان میشود، مطالب بسیار نگران کنندهای هستند. کسی که سمت مدیریت شهر بر دوش اوست و طی سالها با فروش تراکم بار سنگینی را به شهر تحمیل کرده حق ندارد پول مردم را صرف پروژههایی کن که نفع آن به جیب پیمانکاران می رود و ضرر آن شامل حال همه مردمی می شود که هر روز دارند سم تنفس می کنند. شهرداری یک نهاد عمومی است و وظیفه دارد قبل از هر اقدامی درآمدهای شهر را که عمدتا از طریق فروش تراکم تامین میشوند صرف خدمات عمومی به خصوص مترو و اتوبوسرانی بکند.
هر چند دور از انصاف است که بابت اقداماتی که تاکنون برای احداث و گسترش خطوط مترو شده قدردانی نشود. ولی ناگفته نماند که این اقدامات ذرهای است از هزینه هایی که شهرداری برای ساخت پروژههای غیر ضروری و تا حدودی زیانبار برای شهر و مردم صرف میکند. من معتقدم تمام اقدامات و ساخت و سازهای عمرانی که اکنون در گوشه و کنار شهر در حال انجام است مثل تونل سازی، پل سازی و ..... متوقف و تنها هزینه ها صرف بهبود حمل و نقل عمومی شود.
وقتی حمل و نقل در تهران و سایر کلانشهرهای آلوده مدرن و کارا شد، آن زمان و در صورت ضرورت میتوان برای ساخت اتوبان، تونل، زیر گذر، پل و .... اقدام کرد. در غیر این صورت همه این هزینههای بیهوده به آلودگی هوا دامن خواهد زد.
١- ما تعاریف مشترک از نظام بین الملل نداریم.
٢- تمرکز در اهداف و اولویت بندی نداریم
٣-تفاهم فکر و انضباط فکری در مدیریت کشور را باید پیاده کنیم.
نخستین ویژگی هدف این است که باید قابل تحصیل باشد. نباید هدفی در نظر بگیریم که دنبال کردن آن به معنای جنباندن اقبال ناممکن باشد.
دوم اینکه آن هدف باید از تمام اهداف قابل تحصیل دیگر برتری یا برتری هایی داشته باشد. نکته سوم این است که آن هدف باید طوری باشد که اگر من آن را دنبال کردم و تو هم دنبال کردی، مجبور نباشیم که در کوچه زندگی یکدیگر را لگد مال کنیم. پس در معنای دوم معنای زندگی به معنی هدفی است که این سه ویژگی را داشته باشد. فیلسوفان در باب گشادگی و فروبستگی مفهمومی و همچنین تشخیص مصداق این هدف اختلافات فراوانی با یکدیگر دارند.
10 ویژگی غریبستان